درست مثل حسین (ع)؛ آرزوی پدری که برای دختر سه‌ساله‌اش مستجاب شد

شهید «عادل رضایی» آرزو داشت خدا به او دختری بدهد که وقتی سه ساله شد، درد دلتنگی حضرت اباعبدالله الحسین (ع)نسبت به حضرت رقیه (س) را بچشد و درست زمانی که دختر به سه سالگی رسید، آسمانی شد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا از کرمان، روزها از پی هم می‌گذشتند و به سالروز ولادت مولای متقیان نزدیک می‌شدیم، قرعه به نام من افتاد تا برای روز پدر سوژه‌ای متفاوت را روایت کنم، شهیدی از دیار کریمان انتخاب شد که می‌دانستم رابطه خوبی هم با دخترش داشته است؛ قرار و مدار مصاحبه را از طریق دوست و آشنایانی که می‌توانستند ردی از خانواده‌اش به ما بدهند. پیدا کردم.

ساعت سه بعدازظهر زمان مصاحبه ما تعیین شد و من به سمت منزل پدریِ شهید به راه افتادم؛ وارد کوچه‌ای شدم که در و دیوارش را عکس شهید پوشانده و پرچم مشکی بر سردر خانه آویزان کرده بودند، زنگ در را که زدم، دنبال دختر سه‌ساله‌ای می‌گشتم که چندی پیش نقل محافل شده بود؛ همان که رفقای پدر نیز می‌گفتند طعم پدری را با تولد او تجربه کرده است.

ارادتش به حضرت رقیه (س) مثال‌زدنی بود

مهدیه صدیقی، همسر شهید عادل رضایی از شهدای حادثه تروریستی کرمان با من به گفت‌وگو نشست تا روایتگر ۱۵ سال زندگی مشترکی باشد که ثمره‌اش محمدهادی ۱۴ ساله، محمدحسن ۱۰ ساله و زهرای سه ساله بود، «همسرم خیلی دختر دوست داشت و همیشه از خداوند می‌خواست یک دختر سالم به ما عطا کند که وقتی سه ساله شد، از او جدا شود تا بداند امام حسین (ع) چه رنجی کشیده است!

شهید بسیار به حضرت رقیه (س) ارادت داشت و من هم عاشق حضرت زهرا (س) بودم و می‌گفتم اگر خدا ۱۰ تا ۱۲ دختر هم به ما بدهد، اسم همه آنها را زهرا می‌گذارم، زهرا روز سوم محرم متولد شد همان روزی که به یاد دردانه امام حسین (ع) از آن یاد می‌کنیم و همین نشانه کافی بود تا همسرم برای اعزام به سوریه روزها و شب‌ها را به انتظار بنشیند.

خیلی تلاش کرد که از هر طریقی به سوریه اعزام شود اما قسمت و روزی او نشد؛ دوستانش که می‌رفتند، خدا را شکر می‌کرد و همواره آرزوی رفتن به سوریه داشت. ارادتش به حضرت رقیه (س) مثال‌زدنی بود؛ وقتی برای بانوی سه ساله کربلا روضه می‌خواند، ضجه می‌زد و ناله می‌کرد، گفته بود وقتش که برسد هنگام تشییع جنازه‌اش پرچم حضرت رقیه (س) را می‌آورند و همین هم شد و پرچم رسید».

درست مثل حسین/ ماجرای آرزوی پدر که برای دختر سه‌ساله‌اش مستجاب شد

می‌گفت از زمانی که دختردار شدم طعم پدری را چشیدم

از همسر شهید خواستم بیشتر از رابطه عادل رضایی و دخترشان زهرا بگوید اما بغضی در گلویش سنگینی می‌کرد و چشمانش تر می‌شد و سرش را پایین می‌انداخت و تنها به ذکر خاطره‌ای اکتفا کرد که وقتی همسرش آن را در یکی از محافل روضه ذکر کرده بود، فضای مجلس عوض شد و حال و هوای دیگری به خود گرفت: «روز سوم محرم بود که برای زهرا یک جفت دمپایی هدیه آوردند، پاهای زهرا بر اثر استفاده از دمپایی آبله زد و آرام و قرار نداشت، هر چقدر قربان صدقه‌اش می‌رفتم که حالش را تغییر دهم، نتیجه‌ای نمی‌گرفتم.

پدرش که وارد شد به سرعت به سراغش رفت، پاهایش را نشان داد و پدر نیز او را در آغوش گرفت و نوازشش کرد و زهرا آرام گرفت، تصور نمی‌کردم چگونه از صبح با آن همه بی‌طاقتی اکنون به آرامش رسیده است، رابطه عجیبی داشتند، وقتی از سرکار به خانه می‌آمد بخش زیادی از وقتش را با زهرا می‌گذراند، زهرا مرتباً از سروکول پدر بالا می‌رفت و با او بازی می‌کرد.

می‌گفت از زمانی که دختردار شدم طعم پدری را چشیدم و همواره از شیرین‌زبانی و قربان صدقه رفتن‌های زهرا به وجد می‌آمد و زهرا برایش فرق داشت. زهرا هنوز هم با صدای زنگ در خانه انتظار پدرش را می‌کشد و من باید هربار او را آرام کنم و برایش توضیح دهم که پدرش دیگر به خانه نمی‌آید».

آرامش و صبوری کنونی‌ام را مدیون شهید هستم

زمانی که از لحظه‌های شیرین زندگی با مداح فرهنگی -که اکنون بیش از بیست روز است که او را کنارشان ندارند- صحبت می‌کرد، لبخند بر لبش می‌نشست، برای همسر جوان شهید عادل رضایی که این روزها تمرین مقاومت کرده و فرزندانش را به صبوری دعوت می‌کند، عادل رضایی حکم امانتی را داشته که باید بر می‌گردانده است.

وقتی از او می‌پرسم روزهای دلتنگی را چگونه می‌گذراند، پاسخ می‌دهد: «خیلی برای من و بچه‌ها سخت است و بیشتر شبیه یک قصه یا داستان می‌ماند، برای تحمل دلتنگی از خودش کمک خواسته‌ام، ما خیلی به هم وابسته بودیم و همیشه تصور می‌کردم من زودتر از او بروم اما حکمت خداوند بر این بود که من بمانم و او برود».

همسر شهید ادامه می‌دهد: «آرامش و صبوری کنونی‌ام را مدیون شهید هستم، شاید کسی نتواند آنچه بر ما می‌گذرد درک کند، تصور کنید ما در یک خانه با هم ۱۵ سال زندگی کردیم، خانه‌ای که گوشه گوشه‌اش نشانه‌های همسرم را می‌بینم و خاطره‌هایش را به یاد می‌آورم».

با وجود دغدغه فکری و کاری، خانواده برایش اولویت داشت

هر بار که در میانه کلامش خوبی‌های شهید را یکی یکی می‌شمارد، در دلم می‌گویم آدم خوب‌ها زودتر پیش خدا می‌روند و چقدر اعتقادم به این جمله بیشتر می‌شود وقتی ادامه داستان مرد زندگی مهدیه خانم اینگونه پیش می‌رود: «به شدت خانواده دوست، خوش اخلاق، بامعرفت و بامحبت بود، با پدر و مادرش، اطرافیان، بچه‌ها، خانواده و پدر و مادر من رفتار خیلی خوبی داشت و همه دوستش داشتند.

همیشه اولین نفری بود که برای دوستانش قدم بر می‌داشت و اگر خدای ناکرده برای دوستان و اطرافیانش اتفاقی می‌افتاد، جزو اولین نفراتی بود که به سراغشان می‌رفت و دلجویی می‌کرد، اهل تفریح و مسافرت بود، هر بار که به محفل روضه‌ای دعوت می‌شد و می‌دانست محله خوش آب‌وهوایی است، من و بچه‌ها را هم راهی می‌کرد.

با وجود دغدغه فکری و کاری، خانواده برایش اولویت داشت، حتی وقتی در اوج کار بود، برای خانواده وقت می‌گذاشت و سختی‌ها را برای خودش تحمل می‌کرد و راحتی را به ما می‌داد، همیشه در هر مناسبتی سنگ تمام می‌گذاشت و به هر بهانه‌ای برای من هدیه می‌گرفت و غافلگیرم می‌کرد.

احترام خیلی خاصی به پدر و مادرهایمان می‌گذاشت و پدر و مادر برایش جایگاه خاصی داشتند؛ به بچه‌ها یاد داده بود که هربار به خانه پدربزرگ و مادربزرگشان می‌رویم، اول دست آنها را ببوسند و خودمان برای انجام آن پیش‌قدم می‌شدیم».

وقتی از آخر مجلس شهدا را چیدند

گفت‌وگویمان که طولانی‌تر می‌شود، کنجکاو می‌شوم تا از همسر شهید بپرسم چه شد که در دیدار مداحان با رهبر انقلاب در روز میلاد حضرت زهرا (س) حضور نداشت و او می‌گوید: «ارادت خیلی زیادی به حضرت آقا داشت و همواره اصرار داشت که باید مطیع امر رهبری باشیم، شعرهایی که با آنها مدیحه سرایی می‌کرد اغلب حماسی بودند و به صحبت‌های رهبری ارتباط داشتند.

آخرین استوری او قبل از شهادتش عکسی از رهبر بود که با عنوان «جانان» منتشر شده بود؛ وقتی از دیدار رهبری با مداحان مطلع شد، گفت می‌خواهم با مردم بروم و دیدار رهبر با مردم کرمان را انتخاب کرد و زمانی که از او پرسیدم چرا با وجود آن همه عشق و علاقه او را در ردیف‌های اول ندیده‌ایم می‌گفت: من آخر نشسته بودم».

معتقد بود امام رضا (ع) در لحظات آخر به داد ما می‌رسد

همسر شهید رضایی ادامه می‌دهد: «شغل اصلی همسرم طراحی و چاپ بنر و امور تبلیغاتی بود و ۹۰ درصد کارهایی که برای شهدا در استان و شهرستان‌های اطراف تهیه و آماده شده، توسط او انجام گرفته است تا شب شهادت همه کارهایش را انجام داد و وقتی ظهر ساعاتی قبل از انفجار به خانه آمد، گفت: دیگر کار نکرده‌ای بر زمین نمانده است.

خیلی به حاج‌قاسم متوسل می‌شدیم و رابطه دلی خاصی با حاجی داشت؛ ایام شهادت شهید سلیمانی موکب داشتیم و مرتباً بین گلزار شهدا و منزل در رفت‌وآمد بودیم؛ یک بار که برای مداحی به بیت الزهرای حاج‌قاسم دعوت شده بود، پس از اتمام جلسه از حاج‌قاسم طلب انگشتر می‌کند که برایش حکم شهادت داشته باشد.

خادم امام رضا بودیم، صبح روز سیزدهم دی لباس خادمیاری‌اش را به تن کرد و با یکدیگر به زیارت مزار حاج‌قاسم رفتیم و آنجا قطعه شعری را خواند که مضمونش این بود که امام رضا (ع) در لحظات آخر به داد ما می‌رسد، در حرم جلساتی را در رواق‌های کوچک برگزار می‌کرد اما بعد از شهادتش هنگام تشییع در حرم امام رضا (ع) مداحی او در حرم پخش کردند».

درست مثل حسین/ ماجرای آرزوی پدر که برای دختر سه‌ساله‌اش مستجاب شد

گفت‌وگوی ما به پایان رسید و زهرا هم به جمع ما اضافه شد اما نه حرفی زد و نه عکسی به یادگار گرفت، وقتی خواستم با پدر شهید هم‌کلام شوم، قبول نکرد و من مبهوت استواری خانواده‌ای بودم که دیگر یک فرزند، یک همسر و یک پدر ندارند.

به گزارش ایمنا، شهید عادل رضایی متولد ۱۳۶۲ در رفسنجان و ساکن کرمان از شهدای حادثه تروریستی کرمان است که بعدازظهر سیزدهم دی ۱۴۰۲ هم‌زمان با مراسم چهارمین سالگرد سپهبد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی در مسیر منتهی به گلزار شهدای کرمان بر اثر انفجار تروریستی به شهادت رسید.

گفت‌وگو از بهناز شریفی، خبرنگار ایمنا در کرمان 

کد خبر 722953

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.