به گزارش خبرگزاری ایمنا، صرف نظر از اینکه ژنرال قاسم سلیمانی بهعنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران و پیش از آن در سالهای دفاع مقدس بهعنوان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان در کنار دهها سمت خود مشغول به فعالیت بوده، اما جایگاه ویژهای در ذهن و قلب مردم داشته است و یکی از سادهترین مصادیق این امر تشییعهای باشکوه وی از تهران و قم گرفته تا کرمان بود.
شاید حاج قاسم در طول ۴۰ سال فرصت نکرد لباس رزم از تن درآورد، اما نکته قابل توجه آن است که با همین لباس رزم نیز در عرصههایی که نیاز بود حضور داشت و خالصانه و بیمنت در خدمت مردم بود؛ شاید با وجود خاطرات فراوان بعد غیرنظامی این سردار سرافراز آنطور که شایسته است ذکر نشده باشد و در ذهن عدهای حاج قاسم تنها همان سرداری باشد که شجاعانه خبر پایان حکومت داعش را اعلام کرد.
در ادامه مروری بر برخی از خاطرات حاج قاسم که توسط نزدیکان او ذکر شده خواهیم داشت تا بیش از پیش متوجه شویم چرا او سردار دلها شد و بر قلوب مردم حکومت کرد:
حاکمیتی ۴۰ ساله بر دل مردم خوزستان
یکی از ماندگارترین و پرخاطرهترین سفرهای سردار که در ذهن بسیاری از مردم ماندگار شده، سفر او به خوزستان در فروردین سال ۱۳۹۸ همزمان با سیل در این استان بود اما باید گفت اولین نشانههای حاکمیت حاج قاسم بر دلهای مردم خوزستان به روزهایی برمیگردد که خوزستان در برابر هجوم ناجوانمردانه دشمن بعثی در روزهای اول جنگ، خود را تنها و بیکس میدید و قاسم سلیمانی، آن جوان نحیف آن روزها که جوانی پرشور و انقلابی بود باغیرت دینی و جمع کردن تعدادی از جوانهای همفکر کرمانی، خود را به مرزهای خوزستان رساند و به دفاع از این استان پرداخت.
بوسه فرمانده سپاه قدس بر دستان یک راننده
پس از گذشت بیش از ۴۰ سال نقطه عطف رابطه حاج قاسم سلیمانی و مردم خوزستان، در حادثه سیل فروردین ۱۳۹۸ بود که شهرهای استان خوزستان یکی پس از دیگری در میان هجوم سیلی ویرانگر به زیر آب میرفتند و آنجا بود که حاج قاسم سلیمانی جبهههای مقاومت در کشورهای اسلامی را رها کرد و رهسپار منطقه جنوب خوزستان شد تا به مردم سیلزده کمک کند.
مردم آن روز حاج قاسم سلیمانی را همچون نقطه امیدی در تاریکی میدیدند و حضور ساده و بدون تکلف وی در میان مردم و حرف زدن با آنها به زبان عربی، سختیهای دوران سیل را برای آنها به شیرینی تبدیل کرد، به خصوص آنجا که حاج قاسم سلیمانی با لباسهای بسیار ساده و در حالی که روی یکی از سیل بندها در میان مردم محلی نشسته بود به مرد عرب دشداشه پوش که از مسئولان گلایه میکرد به زبان عربی و با زبانی شیرین و توأم با طنز میگوید: «باران نبارد ناراحت میشوی، باران ببارد هم ناراحت میشوی»، صحنهای ماندگار از فداکاریها و مردمی بودن سردار حاج قاسم سلیمانی را در ذهن مردم خوزستان حک کرده است.
یکی از همرزمان سردار سلیمانی در سوریه در خاطرهای از آن زمان میگوید: پس از وقوع سیل خوزستان، با رزمندگان به شوش رفتیم، حاج قاسم پس از ورود به منطقه، با مردم صحبت و آنان را به آرامش دعوت کرد.
زمانی که قرار بود سوار بالگرد شود، راننده او به سوی سردار دوید و دست حاج قاسم را بوسید که سردار یک دفعه برگشت، او را در آغوش گرفت و به صورت و دستش بوسه زد؛ راننده که اختلاف درجه سازمانی زیادی با سردار داشت، از این اقدام حاج قاسم شوکه شده بود به حدی که از فرط خوشحالی نمیتوانست رانندگی کند و مدام بر دست خود بوسه میزد و میگفت سردار دست مرا بوسیده است.
خبرنگاری که هدیه حاج قاسم را پس داد
از دیگر خاطرات و لحظات ماندگار این سفر خاطرهای فاطمه بویرده خبرنگار شبکه العالم است که خودش اینگونه تعریف کرده بود:
«شب و روز دنبالش گشته بودیم تا مصاحبه بگیریم. نمیشد و کلی تلفن زده بودم و پیگیری کرده بودم. همه به در بسته خورد. هر جا میرفتیم میگفتند سردار الان اینجا بودند، اما رفتند. ناامید با گروه آمدیم سمت شادگان. مهمان خانه حاج عوفی شدیم. موکب زده بود و به سیلزدهها خدمت رسانی میکرد. خادمان موکب گفتند سردار را دعوت کردیم بیایند اینجا. حتماً میآیند. هیچوقت به نوکرهای امام حسین (ع) نه نمیگوید. سردار بالاخره آمد. وقتی درخواست مصاحبه کردم عذرخواهی کرد و گفت دلخور نشو دخترم. این را با مهربانی گفت و رفت. با ابومهدی مهندس گفتوگو گردم اما باز هم دست خالی بودم. زدم زیر گریه و از موکب دور شدم. یکی از خادمها صدایم زد و گفت گریه نکن. سردار انگشترش را بهت هدیه داده. ذوق کردم اما طمع مصاحبه دست از سرم برنمیداشت. هدیه را نگرفتم و گفتم من به شبکه قول دادم مصاحبه بگیرم. گریهکنان به سمت ماشین گروه میرفتم که یک دفعه خودروی سردار کنارم توقف کرد. باورم نمیشد حاج قاسم بود. با لحن پدرانهای گفت دخترم میشه گریه نکنی؟! حالا بگو چی باید بگم؟ اشکهامو پاک کردم و گفتم هر چی در حق این مردم باید گفته بشه. فیلمبردار کادر را بست. میکروفن را گرفتم جلوی سردار و سردار گفت: انسان خجالت میکشه وقتی این مردم رو میبینه. دست و پای این مردم را باید ببوسیم. حتی اگر ببوسیم هم کار مهمی نکردیم....»
وقتی فرمانده خبر ساخت فیلم ۲۳ نفر را شنید
از دیگر نکات قابل توجه در زندگی حاج قاسم توجه او به عرصه فرهنگ و هنر بود و در این باره نیز خاطرات فراوانی نقل شده که مروری بر آنها نیز خواهیم داشت:
یکی از این لحظات ماندگار، حضور حاج قاسم در پشت صحنه فیلم ۲۳ نفر بود که مهدی جعفری کارگردان این فیلم مدتی پس از این دیدار دلنوشتهای را منتشر کرد: «فرمانده وقتی شنید که ساخت فیلم «بیست و سه نفر» به جریان افتاده است در اولین روزهای فیلمبرداری مشتاقانه به دیدار سربازان دیروزش شتافت تا پس از سالها دوباره دستشان را به گرمی بفشارد و انگار به نوعی به همه ما یادآوری کند که فرصت انجام چه کار بزرگی را یافتهایم. اگر این فیلم به زعم بسیاری از تماشاگرانش به دل مینشیند شک ندارم که در کنار استمداد ما از ارواح پاک شهدا و از خود گذشتان در راه وطن، دعا و نفس گرم این یگانه سردار مؤمن دوران، حاج قاسم سلیمانی هم پشتیبانش بوده است؛ هم دوران و همنفس شدن با بزرگانی چون ایشان سعادتی است تا بتوان درک درستتری از نزدیکی مقام ایمان و عمل به یکدیگر یافت.
وجود او اکنون فراتر از زنده بودنش به اسطورهای جاودان در تاریخ یک ملت تبدیل شده است، اسطورهای که چون یک انسان مؤمن و سادهزیست و چون یک قهرمان تأثیرگذار تا همیشه در ذهن یک ملت باقی خواهد ماند. امید که روح بلند او از همان مقام رفیع شهادت نیز همواره نگاهبان این دیار از اهریمنان و اشرار روزگار باشد.»
فیلم سینمایی که حاج قاسم را به گریه انداخت
توجه حاج قاسم به عرصه فرهنگ به حدی بود که حدود دو ساعت برای تماشای فیلمی مانند «بهوقت شام» فرصت گذاشت و نظرات تخصصی درباره این فیلم داد:
«اولاً واقعاً باید از آقای حاتمیکیا تشکر کنم که خطشکنی کردند، یک کار بسیار ارزشمندی را انجام دادند؛ ایشان با هنرمندی خاصی توانستند در واقع گوشههایی از آن واقعیت تلخ را نشان بدهند و من فکر میکنم خدمت بزرگی کردند با این کارشان به همه کسانی که مظلومانه و غریبانه دفاع کردند.
این [فیلم] را وقتی مردم ببینند به حقیقتی که در واقع آن خطر بزرگی که اسلام و تشیع و همهی انسانیت را تهدید میکرد، بیشتر پی میبرند، لذا به این دلیل عرض میکنم که ایشان خدمت بزرگی کرد، یک فیلمسازی نبود، یک آگاهسازی بود؛ به فکر متعالی ایشان واقعاً تعظیم میکنم، کار بزرگی کردند و همه کسانی که ایشان را در این مسیر حمایت کردند؛ چه برادران سازمان اوج، چه کسان دیگری که دستاندرکار بودند، چه کسانیکه در منطقه یا در اقداماتی که درواقع در راستای این فیلم بود، انجام دادند، کار بسیار شایسته و ارزشمندی است.
من فکر میکنم این [فیلم] یکی از دیدنیترین فیلمهایی است که تا حالا تقریباً میتوان گفت که در بخشی از ابعاد، صد در صد نزدیک به واقعیت [بود]. در واقع میتوان گفت یک مستند واقعی است؛ پس از این فیلم من تصور میکنم برای اینکه بتوان این خط را شکست و کارگردانان و نویسندگان متعهدی- نهتنها از ایران، [بلکه] از دنیا- سرازیر بشوند برای نشر و در واقع توسعه و تکثیر و تدوین این نوع حرکتهایی که وجود داشت؛ این مظلومیت و ظلم را.
آن چیزیکه در واقع از صحنهی فیلم برای من تداعی صحنههای گوناگون را میکرد: اوّل، همین صحنهی سربریدن بود، در واقع سربریدنهایِ جمعی، که من به کرّات در عراق و در سوریه [و] در جاهای گوناگون شاهدش بودم، دوم، صحنهی آوارگی و مظلومیتی [بود] که ملتهای عراق و سوریه با خون گلوی خودشان آن را حس کردند؛ این فیلم بهرغم اینکه من خب این صحنهها را دیده بودم ولی خودم را به گریه انداخت و چون این مظلومیت یک واقعیتی است که وجود دارد و صحنههای بسیار سختتر از این هم در این دو تا کشور به وقوع پیوسته [است]. البته الان در افغانستان هم در جهت دیگری در حال انجام است؛ من از طرف همه مجاهدین و شهدا و رزمندههای مظلوم این صحنه، از آقای حاتمیکیا و همه کسانی که ایشان را در این صحنه کمک کردند، تشکر میکنم. در واقع [با این کار] از مدافعین حرم دفاع کردند.»
وقتی برای امور شخصیاش باقی نمیگذاشت بهجز یک استثنا
زینب سلیمانی دختر حاج قاسم در مقدمه کتاب از چیزی نمیترسیدم که خاطرات خودنوشت سردار سلیمانی است، اینطور بیان کرده است:
«ساعتهای کاری و فشردگی مسئولیتهایش، بیشتر اوقات وقتی برای امور شخصیاش باقی نمیگذاشت؛ اما یک چیز در این میان استثنا بود: مطالعه کردن و نوشتن. حاج قاسم، هم خودش و هم ما بچههایش را موظف به خواندن میدانست؛ دایره کتابهای انتخابیاش هم وسیع بود: از شعر فارسی و رمان خارجی تا کتابهای تاریخی و سیاسی، و از خاطرهها تا شرح حالها تا کتابهای نظامی.
کتاب را با دقت میخواند؛ بر ابتدا و انتهای کتاب یادداشت مینوشت. گاهی حتی یادداشتهای مفصلترش را در دفتر جداگانهای ثبت میکرد. بسیاری کتابها را با ماژیک رنگی نشانهگذاری میکرد و خط میکشید.»
در خاطرات همراهان سردار سلیمانی نیز درباره توجه ویژه او به مطالعه اینطور ذکر شده است:
«حاج قاسم هر زمانی که به کرمان میرفت، در فاصله فرودگاه تا زادگاهش کتاب میخواند و درباره آن کتاب در راه صحبت میکرد؛ هر کتابی را که رهبر انقلاب برای خواندن توصیه میکردند را بی شک میخواند، از سمتی در خاطرهای از همراهان او نقل شده زمانی که برای مبارزه با اشرار به جنوب کرمان میرفتند، حاجی در آن شرایط قرآن میخواند و آیاتی را در طول مسیر حفظ میکرد و یکی از نگرانیهای همیشگی همراهان این بود که نکند حاج قاسم بیاید و عینک مطالعه نباشد.»
رهبر انقلاب بارها بر این نکته تاکید داشتهاند که «به شهید حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛ به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درسآموز نگاه کنیم.»؛ اگر قرار بود حاج قاسم سلیمانی تنها در بعد نظامی شناخته شود و الگو باشد رهبر انقلاب از او بهعنوان یک ژنرال یا دهها تعبیر نظامی دیگر استفاده میکردند اما استفاده از واژه «مکتب» یعنی توجه ویژه به ابعاد شخصیتی گوناگون حاج قاسم سلیمانی وظیفه همه ماست و در این میان وظیفهای به سنگینی «جهاد تبیین» به دوش داریم.
نظر شما