به گزارش خبرگزاری ایمنا، همه ما دوست داریم رفتارهای درست، مناسب و بدون اشتباه داشته باشیم، اما بهخاطر محدودیتهای ذهن انسان، اشتباه بخشی از رفتار طبیعی ما محسوب میشود که بهجای اینکه به خاطر آن خودمان را تخطئه کنیم، بهتر است مکانیزمهایی را که باعث این اتفاقها میشود، شناسایی کنیم و از طی شدن یک مسیر تا بروز خطا پیشگیری کنیم.
کتاب «چرا اشتباه میکنیم» اثر «جوزف هالی نان» در ۱۳ فصل و ۱۹۰ صفحه همراه با نتیجهگیری انتهایی کتاب، به این موضوع میپردازد که چه خطاهای شناختی باعث بروز خطا و اشتباه در رفتار روزمره ما میشود.
معرفی کوتاه مؤلف کتاب در همان ابتدا به این شکل آمده که:
ما رمز عبور خود را فراموش میکنیم و پول زیادی برای فعالیتهای غیرضروری میپردازیم و فکر میکنیم اگر جای دیگری از دنیا زندگی میکردیم خوشبختتر بودیم؛ در سوالهای چند جوابی اولین پاسخ را بهترین میدانیم اما چرا خطا میکنیم و آیا نمیتوانیم بهتر عمل کنیم؟
تمایل به عدد ۷ و رنگ آبی در انسانها
وقتی خطایی رخ میدهد علت آن تا حد زیادی به انسان مربوط میشود؛ سقوط هواپیماها (۷۰ درصد)، تصادف اتومبیلها (۹۰ درصد)، حوادث محل کار (۹۰ درصد) و…؛ همیشه آدمها هستند که سرزنش میشوند، وقتی کسی سرزنش میشود تحقیق همان جا تمام میشود، اما نباید این شکلی باشد دست کم تا زمانی که میخواهیم این خطاها را رفع کنیم.
در بیشتر موارد خطاها تقصیر خودمان نیست؛ دست کم نه همه آنها، زیرا همه ما در ارتباط با چیزهایی که میبینیم یا به یاد میآوریم یا برداشت از دنیای اطرافمان، به نوعی پیش داوری فراگیر دچار میشویم و این پیش داوریها انواع و اقسام خطاهایمان را باعث میشوند. به عنوان مثال افراد راست دست وقتی وارد یک ساختمان میشوند بی اختیار به طرف راست میپیچند هر چند بهترین مسیر برای رسیدن به مقصد نباشد و بیشتر ما چه راست دست و چه چپ دست به عدد هفت رنگ آبی تمایل زیادی نشان میدهیم!
زاویه دید اشتباه
میدان دید ما انسانها وسیع نیست، گاهی دید ما محدود است؛ بهطور مثال سالها قبل یک سلبریتی آمریکایی در رستورانی مردی را که با پرخاش با دیگران رفتار میکرد مورد ضرب و شتم قرار داد. وقتی که مرد روی زمین افتاد، سلبریتی تازه فهمید مرد معمولی را زده که برخلاف پرخاشش خطر فیزیکی برای دیگران نداشته است.
خطای همذاتپنداری
کتاب حاضر به ما یاد میدهد که در هر اتفاقی، برداشت ما بهشدت متأثر از این است که با کدام سمت ماجرا همذاتپنداری میکنیم؛ بهطور مثال در ماجراهای ورزشی این موضوع نقش پررنگی دارد، یکی دیگر از اشتباهات ما ناشی از آن است که دادههای تصادفی توسط ذهنمان خوب بهخاطر سپرده نمیشوند و فقط امکان بایگانی دادههای معنیدار را داریم. با این اوصاف بسیاری از مواقع چیزهای مهم را از یاد میبریم و اشتباه میکنیم. بهطور مثال اسم فردی را فراموش میکنیم، اما اگر او را با شغلش بهخاطر بسپاریم راحتتر بهیاد میآوریمش؛ چون به محض اینکه شغلی مثل نانوا را میشنویم تصویری از یک فرد در حال انجام آن شغل در ذهنمان نقش میبندد.
قضاوت بر اساس ظاهر
با مطالعه این کتاب یاد میگیریم که چرا و چگونه بر اساس ظواهر قضاوتهای اشتباه انجام میدهیم؛ چون طی هزاران سال ذهن انسانها یاد گرفته هرچیزی را بر اساس ظاهرش قضاوت کند و همین ویژگی باعث بقای گونه ما در طبیعت شده اما متأسفانه زمینه برای خطاهای دیگر را در زندگی امروز فراهم کرده است، چون حالا یک فرد با ظاهر خشن را با شخصیتی خشن قلمداد میکنیم.
سادهسازی جهان
یکی دیگر از اشتباهات رایج ما این است که هرچیزی راجع به جهان یاد میگیریم را بهشدت ساده میکنیم؛ دوست داریم بهجای جزئیات روی الگوها تمرکز کنیم، حتی درمورد افکار و رفتارهای دورمان دچار اغراقهای وسیع میشویم و مسائل را تحریف میکنیم. بهطور مثال اتفاقی میافتد و بعد به همه میگوئیم وقوع آن را پیشبینی کرده بودیم و هشدار هم داده بودیم.
اصولاً تصور عجیب و اشتباهی داریم که باور نکنیم دچار اشتباه هستیم، همیشه فکر میکنیم خودمان و اطرافیانمان بهشدت خاص و متفاوت هستیم برای همین نیازی به مطالعه و بررسی تجربه دیگران نداریم چون فکر میکنیم آنچه برای آنها پیش آمده برای ما رخ نخواهد داد و خیلی چیزهای دیگر که باعث میشود در طول زندگی، بدون اینکه بخواهیم و حتی باور کنیم دچار خطاهای بزرگ شویم و رفتارهای اشتباه بروز دهیم. نکته همیشگی اینکه مطالعه این معرفی، شما را از خواندن کتاب بینیاز نخواهد کرد.
مختصری از کتاب
اشتباهات ناشی از غفلت، به قدری متداول است که محققان نام خاصی به آن دادهاند: اشتباه تصحیح کنندگان متن (یعنی افرادی که متنی را قبل از آنکه با پرینتر چاپ میشود میخوانند و تصحیح میکنند). چنانکه بعداً خواهیم دید این گونه اشتباهات روزمره تناقضهای جالبی را در درک انسان برملا میکند.
درک انسان تا حد زیادی اقتصادی است، بدین معنی که ما به چیزهایی توجه میکنیم و به چیزهایی دیگر توجه نمیکنیم و همیشه میزان توجه به چیزهای دور و برمان آن طور که فکر میکنیم یکسان نیست. ما به ابتدای کلمهی (یک چرخ و یک چرم) بیشتر توجه میکنیم. جاهایی که ما به آنها فکر میکنیم بینش بهتری به ما میدهد تا بدانیم دنباله جمله چگونه باید باشد و بدین ترتیب توجه زیادی هم نخواهد.
سرمایهگذارها هم این گونه عمل میکنند؛ آنها به اخبار مالی که ابتدای هفته منتشر میشود بیشتر توجه میکنند اما آخر هفته توجهشان کمتر میشود. در واقع، این کار آن قدر اتفاق افتاده که میتوان یک اصل کلی را به آن نسبت داد و آن اصل این است: ما سطحینگر هستیم و هر چه در کاری ماهرتر باشیم سطحینگرتر میشویم.
نظر شما