به گزارش خبرگزاری ایمنا، سوم دی، سالگرد اجرای عملیات کربلای ۴ است، عملیاتی که نامش در سالهای اخیر و به واسطه دو اتفاق، میان مردم بر سرزبانها افتاد، نخستین بار زمانی نام این عملیات بیشتر به گوش رسید که خبر دادند، قرار است در اردیبهشت ۹۴، پیکر ۱۷۵ شهید غواص که پس از ۲۹ سال توسط گروه تفحص کشف شدهاند به آغوش خانوادههایشان برگردند.
در سالهای بعد از جنگ، بارها مراسم تشییع پیکر شهدا برگزار شده بود، اما آنچه باعث شد مردم نسبت به این مراسم واکنش احساسی و حساسیت بیشتر و متفاوتتری نشان دهند این بود که خبر دادند شهدای کشف شده غواصانی هستند که توسط دشمن در عملیات کربلای ۴ دستشان بسته شده بود و در همین حال به شهادت رسیدهاند.
اما نام این عملیات یک بار دیگر نیز در بین مردم پرسروصدا شد و آن هم زمانی بود که در دی ۹۷، محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه در جنگ تحمیلی در رابطه با عملیات کربلای ۴ توییت بحثبرانگیزی نوشت و آن را عملیات فریب نامید.
پس از این توییت، بحثهای زیادی در خصوص این عملیات به وجود آمد که حاشیههایی را نیز به همراه داشت، حاشیههایی که باعث شده بود بسیاری از خانواده شهدا از شنیدن جملاتی رنجور شوند.
در آن زمان هر کسی سعی میکرد از نگاه خودش در مورد عملیات چیزی بگوید تا اینکه سردار شهید حاجقاسم سلیمانی که در جریان عملیات کربلای ۴ فرماندهی لشکر ثارالله استان کرمان را برعهده داشت، پیرامون این موضوع، در یکی از برنامههای تلویزیونی توضیحاتی داد که برای نخستین بار چنین چیزی اتفاق میافتاد، حاجقاسم گفت: «عملیات کربلای ۴ بههیچوجه عملیات فریب نبود و این عملیات یکی از عملیاتهای اصلی ما محسوب میشد، اما موفقیت در عملیات کربلای ۵ باعث شد عراقیها فکر کنند که کربلای ۴ عملیات فرعی ما بوده.»
فرارسیدن سالگرد عملیات کربلای ۴ و گره خوردن نام غواصان خطشکن با این عملیات موجب شد تا پای صحبتهای «ابراهیم اکبری» بنشینیم، رزمندهای که در سیزدهسالگی پایش به جبهه باز شد و بعدها پا به گردانی گذاشت که شهید حاجحسین خرازی درباره آن گفته بود که اگر بخواهم به عنوان نیروی ساده به جبهه بیایم، حتماً گردان یونس را انتخاب میکنم.
ایمنا: غواصان در دوران جنگ تحمیلی در چند عملیات حضور داشتند؟
اکبری: برای نخستینبار، بچههای واحد اطلاعات عملیات برای کارهای شناسایی در عملیات خیبر دورههای غواصی را پشت سر گذاشتند، اما در واقع عملیات نخستین عملیاتی بود که در یگانهای مختلف واحدهای غواصی راهاندازی و از غواصان برای اجرای عملیات استفاده شد، تفاوت این دو عملیات با عملیاتهای دیگری که از غواصان استفاده شد، این بود که در خیبر و بدر، غواصان به دل هور زدند، اما در عملیاتهای بعدی مانند والفجر ۸ و کربلای ۴، غواصان باید علاوه بر بعثیها به جنگ اروند خروشان و وحشی هم میرفتند، در عملیات کربلای ۳ نیز، غواصان خطشکن لشکر امام حسین (ع) خوش درخشیدند و توانستند با فتح سکوی نفتی الامیه، پیروزی شیرینی را نصیب رزمندگان اسلام کنند.
ایمنا: دورههای آموزشی غواصی چهقدر طول کشید؟
اکبری: غواصی نیاز به آموزشهای ویژه داشت، حتی چگونگی پوشیدن لباس غواصی هم نیاز به یک ماه زمان و آموزش دارد، بعد هم تمرینها شروع شد، غواصی هم مثل هوانوردی یک کار علمی است، با این فرق که در هوانوردی از زمین به سمت بالا میروید اما در غواصی از زمین به سمت پایین میروید، نحوه آموزشهای غواصی، عملیات به عملیات فرق میکرد، البته در اصطلاح نظامی در مورد مدت آموزش میگویند به مدت کافی، آموزشهای ما برای عملیات والفجر ۸ شاید بیش از سه یا چهار ماه طول کشید، در عملیات کربلای ۴ چون این عملیات پیچیدگی خاصی داشت، بیش از هشت ماه آموزش داشتیم، یعنی از بهار سال ۱۳۶۵ تا زمستان و بهمن همان سال، حضور در عملیات کربلای ۵ برای ما فقط جنبه جلسه توجیهی داشت و البته نیروهای جدیدی که آمده بودند، حدود ۱۵ روز آموزش دیدند، نیروهای غواص حتماً باید دورههای کوهنوردی را هم میگذراندند؛ به نحوی که باید میتوانستند با طناب خوب کار کنند. صخرهنوردی هم باید بلد میبودند و در نهایت در غواصی حرفهای عمل میکردند، به همین دلیل برای این کار نیروهای حرفهای انتخاب شدند.
ایمنا: دورههای آموزشی در کجا برگزار میشد؟
اکبری: برای عملیات کربلای ۳، در جزیره خارک آموزش دیدیم، چرا که قرار بود در این عملیات به دل خلیجفارس بزنیم و باید در شرایط مشابهی آموزش میدیدیم، برای عملیات والفجر ۸ و عملیات کربلای ۴ در کارون آموزش میدیدیم، گاهی مواقع هم پیش میآمد که نمیدانستیم برای دورههای آموزشی کجا میرویم، ما را سوار خودرو میکردند و به جایی که باید میبردند، مثلاً روی کامیون را میپوشاندند یا سوار بر تانکر یا کانتینر به نقطهای میبردند و میگفتند: اینجا منطقه آموزشی است، کسی حق نداشت، بپرسد اینجا کجاست؟ و اینجا چه کار میکنیم؟ همه در قرنطینه بودند و تا زمان عملیات حق تلفن کردن و حق مرخصی نداشتند، حتی برای بعضی از عملیاتها تا یکی دو سال حق صحبت کردن با دیگران درباره آن عملیات را نداشتیم، باید به گونهای آموزش میدیدیم که دشمن متوجه نمیشد که قرار است ما چگونه وارد عمل شویم.
بهکارگیری غواصان خط شکن در عملیاتهای دفاع مقدس، موضوعی بود که نه قبلتر از آن در جنگی استفاده شده بود و نه حتی بعد از آن، دشمن اصلاً تصور انجام چنین کاری را نداشت و بعثیها خودشان از آب خیلی میترسیدند.
ایمنا: غواصان خطشکن سختیهای غواصی را چه طور تحمل میکردند؟
اکبری: زمانی که یک نیرو میخواهد وارد گردانی شود، با علم کامل وارد آن میشود و هرچه بحث تخصصیتر میشود، افراد خاصتری ورود پیدا میکنند. در خطشکنی و غواصی هم همینطور بود، شرایط واقعاً سخت بود، اما چه کسانی میتوانستند این سختی را تحمل کنند؟ کسانی که ارتباطشان قویتر بود، کسانی که از نظر معنوی ساختهتر بودند، کسانی احساس تکلیف بیشتری نسبت به جنگ و انقلاب و ایمانشان داشتند، گاهی از آب که بیرون میآمدیم، قدرت تکان دادن انگشتانمان را هم نداشتیم، شرایط واقعاً سخت بود.
گاهی ما از آب که بیرون میآمدیم، از شدت سرما حتی قادر نبودیم زیپ لباسمان را پایین بکشیم اما کسی خم به ابرو نمیآورد، هرگاه بچهها شهید خرازی را میدیدند بلند شعار میدادند که «ای فرمانده آزاده، آمادهایم آماده». بچهها حماسیتر کار میکردند تا آموزشها کاملتر شود و خودشان را به بقیه بچهها برسانند و در این عملیات خطشکن باشند. غواصی در آن زمان با غواصیهای الان فرق داشت، الان در نهایت یک تا سه نفر بروند در یک آب آرام با شرایط عادی شنا کنند، اما آن زمان حداقل ۱۰۰ نفر بودند، وقتی گروهان ما وارد آب شد بین ۱۲۰ نفر، ۵ گروهان دیگر با این تعداد از لشکر امام حسین (ع) نیز وارد آب شدند که قرار بود همه باهم در یک ستون حرکت کنند تا برسند به نقطه مشخص و بعد به دشمن حمله کنند.
بچهها زمانی که در آن سرمای دی ماه از آب بیرون میآمدند، آتش کوچکی روشن میکردند تا گرم شوند اما خیلیها طرفش نمیآمدند چون خودشان را در مقابل حتی لباس غواصی که بر تن داشتند مدیون میدانستند، چون برایشان شرح داده بودند که این لباس در تحریم آن روز چگونه با مشقت به دست ما رسیده، چون برایشان گفته بودند برای تهیه لباس ما مجبور بودیم، پول بفرستیم برای دانشجویان متدین در کشورهای دیگر و آنها لباس را به عنوان هدیه یا از این قبیل بهانهها برای خانوادههایشان بفرستند تا به دست ما برسد، به ما گفته بودند که لباس غواصی سنخیتی با آتش ندارد، اما خیلیها نزدیک آتش نمیشدند چون میگفتند لباسی که تن ما است، بیتالمال است.
خیلی از پزشکان خیلی از دوستان را منع کرده بودند که وارد آب شوند به خاطر اینکه شدت سرما زیاد بود و سینوسهای بچهها مشکل پیدا کرده بود، اما کسی گوش نمیکرد. چون به هدفشان نگاه میکردند و با شناختی که از اسلام پیدا کرده بودند و با آن شناخت وارد جنگ و جبهه شده بودند و دیگر این مشکلات برایشان چیزی نبود.
ایمنا: سختترین و حرفهایترین عملیات خاکی آبی کدام عملیات بود؟
اکبری: سختترین عملیات کربلای ۴ بود، عملیاتی پیچیده و حرفهای، این عملیات آنقدر پیچیده بود که اگر به موفقیت کامل میرسید، بدون شک بدنه ارتش عراق در هم کوبیده میشد، قرار بود در این عملیات ۸۰ هزار نفر اسیر گرفته شوند، یعنی معادل ۵ برابر عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر و شش برابر عملیات فتحالمبین.
ایمنا: گفتید عملیات به موفقیت نرسید، در این ارتباط صحبت کنید؟
اکبری: عملیات لو رفته بود، اما بچهها، احساس تکلیف میکردند و شهادتطلب بودند، میدانستند که اگر نیایند گردان بعدی که قرار است با قایق بیاید و از روی آب حرکت کند، منهدم میشود، چون به قطع زدن من که زیر آب بودم برای عراقیها سختتر از زدن بچههایی بود که درون قایق و روی آب بودند! روحیه ایثار شهدا اینجا بود که خودنمایی میکرد.
ما در عملیات والفجر ۸ از این طرف رودخانه به آن طرف رودخانه رفتیم اما در کربلای ۴ باید از بین جزیرهها رد میشدیم، بچهها قرار بود از بین جزایر عبور کنند و بروند برای خطشکنی دشمنی که خودش در طول هشت سال جنگ جرئت نکرده بود و نتوانسته بود از این آب عبور کند، با وجود این هنوز عدهای میگویند، چرا وقتی عملیات لو رفته بود باز هم ادامه دادند؟ چون احساس تکلیف میکردند. در کربلای ۴ روحیه شهادتطلبی بچهها اجازه نمیداد، اقدام نکنند.
در بحث تخصصی هم تدابیر به این شکل بود که ما با کمترین تجهیزات یعنی همان ماسک و اشنوکر از رودخانه عبور کنیم، اما برای اینکه خیلی در سطح آب نباشیم ۲۰ سانتیمتر از لوله ۲ پولیکا را سر اشنوکر اضافه کرده بودیم تا کمی پایینتر قرار بگیریم، شیشههای ماسکهای غواصی، نور را منعکس میکرد و در سطح آب برق میزد که ما برای احتیاط بیشتر شیشههای ماسک را هم رنگ کرده بودیم.
به هر حال بچهها وظیفه خودشان را بهترین شکل انجام دادند و خط را شکستند. من زمانی که در وسط آب بودم یک آن حس کردم موجی درون آب به وجود آمد، سرم را آوردم بالا دیدم خیلی از ستونها به دلیل گلولههایی که دشمن شلیک میکرد، چند تکه شده بود، با این حال بچهها باتجربه بودند و اگر جایی ستون متلاشی میشد و نظم بههم میخورد، خودشان طبق تجربههایی که داشتند ادامه میدادند و رها نمیکردند.
شهید خرازی در توجیه عملیاتهای قبلی گفته بود که اگر جایی مثلاً پاکسازی این سنگر به عهده فلان گردان است و آن گردان نتوانستند برای پاکسازی بروند، شما باید بروید و اینگونه عمل کنید، در کربلای ۴ شهید «غلامحسین نغمهای» بین راه تیر خورد اما تا امالرصاص آمد، اما دید نمیتواند ادامه دهد، نیروهایش را به بلجانیه برد و گوشهای از خط آنجا را شکست حالا به چه شکلی؟ وقتی دید دشمن دارد تیراندازی میکند خودش را روی سیم خاردارها انداخت و به بچهها گفت: بیایید از پشت من به دشمن تیراندازی کنید که گلوله آنها به شما اصابت نکند، خود ما زمانی که به بلجانیه رسیدیم، دیدیم که دشمن حیران مانده است و نمیدانست ما از کجا آمدیم و چطوری آمدیم، بچههای گردان یونس صدام را له کردند و چه تلفات زیادی از عراقیها گرفتند، به تعبیری میتوان گفت بچهها آن روز به تکلیفشان عمل کردند و خدا در تقدیرشان شهادت را قرار داد.
نظر شما