به گزارش خبرنگار ایمنا از اصفهان، در حالی که عقربههای ساعت عدد ۱۴:۰۰ را نشان میدهد، اما در کوچه خیابانهای شهر دامنه در حالی که یک روز تعطیل است اما خبری از تعطیلی نیست و مردم خود را به بلوار یادگار امام (ره) رساندهاند.
آنها شنیدهاند که کاروانی از اهالی بهشت به شهرشان رسیده و بوی بهشت را استشمام کردند. مردم شهر دامنه پیش قراولهای استقبال از مهمانهای دوست داشتنی هستند که آنها را به میزبانی دعوت کردند.
لحظه وصال فرا میرسد و شوق و اشک در چشمان زن و مرد و پیر و جوان دامنهای جمع شده بود و موج کم نظیر حضور مردم بیش از هر چیز دیگر نمایان بود. مردمی که برای بدرقه فرزندان خود آمده بودند.
آنها در کنار پیکر شهدای گمنام که نامدارترین قهرمانهای این سرزمین هستند به سمت گلستان شهدا رهسپار میشوند تا شهدا با همرزمانشان دیدار کنند؛ لحظه لحظهی این استقبال با زیبایی همراه است و اشکهایی که برای علی اکبرها ریخته میشود؛ علی اکبرهایی که امروز در کفنهای علی اصغر گونه به سرزمین خود بازگشتند.
مردم دامنه با بدرقهای حزن انگیز با پیکر شهدا وداع میکنند تا آنها رهسپار شهر داران و روستاهای فریدن شوند. در مسیر شهدا به محله آشجرد می رسیم که خواهری در این میان منتظر برادرش حسین است. حسین سالها است که پیکرش بازنگشته و مادرش که در فراغش اشک ریخته نابینا شده و پدرش در نبود حسین، این دنیا را وداع گفته است. عشق حسین نیز که چهل سال منتظرش بود برای دیدار حسین شتافته است. آری این درد دل خواهر شهید حسین قاسمی با پیکر یکی از همرزمانش بود که گمنام به شهرش آمده است. خواهر برای برادرش اشک میریزد و برای پیکر شهدا خواهری میکند.
آری امروز در فریدن غوغا بود و مردم از هر نقطه خود را به کاروان شهدا میرسانند تا آخرین نجواها را با شهدای گمنام داشته باشند. یکی به دنبال خودکار است تا بر روی تابوت شهید یادگاری و التماس دعا بنویسد، دیگری چفیهای بر دست دارد و خود را از لابهلای جمعیت جا میکند تا چفیهاش را بر تابوتها بزند. آن سوی دیگر همرزمان شأن در جاماندگی از قافله شهدا اشک میریزند و زیر لب نوایی میخوانند. عجب حال و هوای عجیبی در شهرستان برپا است.
پیکر ۹ شهید گمنام به شهر داران رسید و ولولهای در شهر به پا کرد. این کاروان رأس ساعت ۱۵:۳۰ به شهر داران میرسد و مردم از گلستان شهدای شهر داران به همراه کاروان اهالی رهسپار مسجد صاحب الزمان (عج) این شهر میشوند.
از دختر بچهای که شاخه گلی در دست دارد می پرسم اینجا چه میکنی، میگوید: برای استقبال از شهدا آمدهام چون عاشق شهدا هستم.
پیرمرد از خاطراتش در جنگ میگوید که شاید که یکی از این نامدارهای بی نام و نشان از همرزمان خود باشد. مادری میگوید: مادرت من، خواهرت من خوش آمدید عزیزانم!
بانویی در خانهای را باز میکند و با اشک به خادمین شهدا میگوید: لطف کنید کمی آرام تر مادرم خواب است؛ او اگر بداند شهید آمده به شهر، دوباره بهم میریزد. آری او خواهر دو شهید است که مادرش هر روز برای برادران شهیدش اشک میریزد. خواهر شهید با نگاه اشک آلود، برادرهای نامدارش را بدرقه میکند و از آنها میخواهد که سلامش را به برادرهای شهیدش برسانند!. مردم، شهدا را بر روی دستان خود تشییع میکنند و در مدح شهدا میگویند: شهیدان زندهاند الله اکبر، به خون غلطیدهاند الله اکبر.
حال شهدا باید به روستاهای فریدن بروند. مردم روستاهای نهرخلج، بادجان، سفتجان و دیگر روستاها منتظر حضور مهمانهایشان هستند که از بهشت آمدهاند تا شبی را با شهدا سپری کنند.
شور مردم را نمیتوان توصیف کرد. زبان و قلم باز میماند از وصف عاشقانههایی که مردم در کنار شهدای جاویدالاثر، آفریدند که آفرین بر غیرت و همت والایشان. شکوه حضور مردمی که آمده بودند با شهدا تجدید میثاق کنند، مردان و زنانی که شاید روزهای دفاع مقدس را ندیدهاند اما ارزشها را میدانند و برای پاسداشت آنها، همیشه در صحنه بودند.
انسانهایی که فارغ از هر سیاست و تفکر و سلیقهای، در کنار هم، همچون دژی مستحکم، بی توجه به تمام سختیها، مردانه به میدان حمایت از انقلابشان آمدند. در آئین استقبال و تشییع و بدرقه شهدا، همه مسئولان هم در کنار مردم، شانه به شانه وفاداران به این انقلاب و نظام حضور داشتند.
امروز رواق چشم همه ما آشیانه شهدای گمنام بود و دل تنگ ما، اشک تنها حرفی بود که با شهدا داشتیم، تپش قلب مادران شهدا سینههامان را شاید برای لحظهای به لرزه درآورد و شکست مادری که اطمینان دارد اگرچه پنجشنبهها مزار جگرگوشهاش را با مهر مادری به اشک مطهر نمیکند، اما مادر فرزندش کس دیگری است که لحظه شهادت سرش را به دامان گرفته و همیشه همراه اوست.
شهدایی که سید شهیدان اهل قلم آنان را اینگونه معرفی کرد: تقدیر حقیقی در کف مردانی است که پروای نام ندارند، آنان از گمنامی خویش کهفی ساختهاند و در آن پناه گرفتهاند، مردان حق اهل شهرت نیستند.
نظر شما