به گزارش خبرنگار ایمنا، کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال فوت دختری سروصدای آشوبهایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمعهایی که خشنترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت.
به راه افتادن حرکتهای بیثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمیآمد، از پیامدهای فراخوانهایی بود که در نهایت حماقت اعلام میشد، در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قد علم کردند و در برابر این ناآرامیها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند.
این روزها در آستانه اولین سالگرد شهادت مردان خوشغیرت زمانمان بیشتر از آنها خواهیم گفت، امروز از شهید فرید کرمپور خواهیم گفت؛ با ما همراه باشید.
زیارت قبل از شهادت
فرزند دوم خانواده بود، پسری دوستداشتنی و حسابی هم درسخوان. زادگاهش شهرستان چگنی بود، یکی از شهرستانهای استان لرستان و البته ساکن شهر پرند. از کودکی خیلی دوست داشت در نیروی انتظامی مشغول به کار شود، عاشق خدمت در این ارگان بود و خدمت هم نصیبش شد، اما قسمتش یگان ویژه بود، پسر فعالی بود، قبل از اینکه در یگان ویژه مشغول شود چهار سالی در بسیج فعالیت میکرد.
تابستان سال گذشته بود، قرار بود به زیارت امام حسین (ع) برود که در رباط کریم در حین مأموریت با موتور تصادف کرد و پایش آسیب دید، اما این آسیبدیدگی مانع رفتنش نشد، به پدر گفت: امام حسینی که مرا دعوت کرده خودش هم یاریام میکند و خلاصه راهی شد، از کربلا که برگشت فرماندهاش میخواست مرخصیاش را تمدید کند تا وضعیت پایش بهتر شود، اما قبول نکرد.
آن روزها اغتشاشات در سراسر کشور اوج گرفته بود و دلش پیش رفقایش بود، راننده خودرو دیوانهوار، فرید را زیر گرفت رفت رباط کریم، اوضاع در رباط کریم هم خوب نبود. حین انجام مأموریت و آرام کردن اوضاع از دست آشوبگران، چند نفر از رفقایش زخمی شدند با یکی دیگر از دوستانش، بچههایی که زخمی شده بودند را به بیمارستان انتقال دادند آن هم با موتور.
سرنوشتی که با شهادت توأم شد
ساعت حوالی یکونیم نیمه شب را نشان میداد. روز سیام شهریورماه بود و خیابانها کم و بیش خلوتتر شده بود، فرید و رفقایش با موتور در حال حرکت بودند که صدای غرش وحشتناک و البته دیوانهواری از سمت خودروی پیکانی به گوش میرسید، سرعت بالای پیکان و صدای وحشتناکش توجه آنها را به خود جلب کرد، خودرو با سرعت تمام به سمت دسته موتور سوارها در حال حرکت بود و با شدت تمام هم با آنها برخورد کرد.
شدت تصادف چنان زیاد بود که هر کدام از موتورسوارها به سمتی پرت شدند، برخورد کاپوت پیکان با چرخ و سپر عقب موتور فرید، صدای مهیبی ایجاد کرد، راننده دیوانهوار به مسیرش ادامه میداد و قصدی برای ترمز گرفتن نداشت.
دلواپسی تمام وجود پدر را گرفته بود، فردای آن روز هر چقدر زنگ زد، فرید جواب نداد که نداد تا اینکه یکی از رفقایش جواب بابای فرید را داد و گفت که تصادف کرده و در بیمارستان است و همین خبر کافی بود تا پدر خودش را به تهران برساند، بعد از ماجرای زیر گرفتن فرید و رفقایش به واسطه راننده خودروی پیکان او را به بیمارستان انتقال دادند، اما سطح هوشیاریاش خیلی پایین بود و نیاز به چند عمل داشت، فرید باید عمل میشد، عمل هم شد. چهار روز گذشت، میخواستند او را به بیمارستان دیگری منتقل کنند.
آنجا بود که پدر از خدا و امام حسین (ع) خواست سرنوشتی برای فرید مقدر کند که شایسته آن است، فرید همیشه میگفت: دوست دارم مثل شهید سردار قاسم سلیمانی برای کشورم مفید باشم، هر موقع نگرانی پدر و مادرش را میدید با آرامش میگفت: حیات و زندگی متعلق به خداوند است و هرگاه امر کند میتواند آن را از ما بگیرد، فرید برای شهادت انتخاب شده بود، شهادت هم نصیبش شد درست در ۲۱ سالگی، پنج روز از مهرماه میگذشت که در زادگاهش و در گلزار شهدای خرمآباد آرام گرفت.
نظر شما