به گزارش خبرنگار ایمنا، «روایت فتح» یکی از مجموعههای مهم و ماندگار حوزه دفاع مقدس است که از بهمن سال ۱۳۶۴ در قالبی منحصر به فرد با ایده پردازی شهید «سیدمرتضی آوینی» توسط گروه تلویزیونی «جهاد» ساخته شد و تا زمان شهادت این شهید بزرگوار پخش آن از شبکه اول سیما ادامه پیدا کرد؛ مستندی که بر اساس آنچه شهید «آوینی» و همکارانش از دوران هشت سال دفاع مقدس به تدوین آن مشغول بودند، به بررسی اتفاقات و رویدادهای جنگ تحمیلی در عملیاتهای مختلف و با نگاهی کاملاً متفاوت میپرداخت.
مستندی که در آن رزمندگان و فرماندهان غیور کشورمان از نگاه دوربین دستاندرکارانی که شهید «آوینی» گل سرسبد آنها بود، متفاوت مصاحبه میکردند یا از آنچه در جنگ انجام میدادند به صورت مستند تصاویری را پیش روی مخاطبان قرار میدادند، تصاویری که با صدا و روایت متفاوت شهید «آوینی» جذابیت تماشای آن را برای مخاطبان دو چندان میکرد و موجب پدید آمدن خاطرات ماندگاری میشد که یادآوری آن دربرگیرنده لحظات جالب توجهی است.
ارائه روایتهایی متفاوت، ماندگار و تماشایی از برخی عملیاتهای مهم دوران دفاع مقدس از جمله «عملیات والفجر هشت»، «عملیات کربلای یک»، «عملیات کربلای پنج»، «عملیات مرصاد» و برخی دیگر از وقایع و اتفاقات دوران جنگ تحمیلی در قالب برنامههای موضوعی همچون «شهری در آسمان» و «با من سخن بگو دو کوهه» بخش عمدهای از محتوای مجموعه تلویزیونی روایت فتح را تشکیل میداد که «شهید آوینی» در آن سالها با شیوهای منحصر به فرد و کاملاً متفاوت از آنچه درباره جنگ روایت میشد، پیش روی مخاطبان قرار داده و جذابیتهایش را برای بینندگان آن سالهای تلویزیون دو چندان میکرد؛ شرایطی که موجب شد قالب تصویری و محتوای ارائه شده در «روایت فتح» آغازگر فصل تازه برنامه سازی در حوزه مقاومت چه در زمان فعالیت گروه جهاد تلویزیون و چه در دوران تشکیل مجموعه فرهنگی هنری «روایت فتح» باشد.
آثاری که اگرچه با شهادت «سید مرتضی آوینی» به گونهای دیگر تولید شد، اما دربرگیرنده مؤلفههای بسیار ارزشمندی بود که در قالب ادبیات و محتوایی منحصر به فرد برگرفته از اندیشه والای شهید «آوینی»، «سید شهیدان اهل قلم»، به مجموعهای ماندگار و ارزشمند از میراث دفاع مقدس تبدیل شد.
شهید «سیدمرتضی آوینی» در شهریور سال ۱۳۲۶ در شهر ری متولد شد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر میسرود، داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد و تحصیلات دانشگاهیاش را نیز در رشتهای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورتهای انقلاب به فیلمسازی پرداخت.
به مناسبت هفته دفاع مقدس، در ابتدا بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار خانواده شهید «آوینی» در سال ۱۳۷۲ را از نظر میگذرانیم و در ادامه ضمن نگاهی به مجموعه فاخر و ماندگار «روایت فتح»، نحوه شهادت شهید «آوینی» را بازخوانی کردهایم.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار خانواده شهید «آوینی»
رهبر انقلاب اسلامی، ۲۲ فروردین ۱۳۷۲ در مراسم تشییع پیکر پاک شهید «سیدمرتضی آوینی» تهیهکننده مجموعه تلویزیونی روایت فتح با قرائت فاتحهای خاطره این شهید را گرامی داشتند.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار خانواده شهید «آوینی» در دوم اردیبهشت سال ۱۳۷۲ را به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر حضرت آیت العظمی «خامنه ای» از نظر میگذرانیم:
«خداوند انشاءا… این شهید را با پیغمبر محشور کند. من حقیقتاً نمیدانم چطور میشود انسان احساساتش را در یک چنین مواقعی بیان و تعبیر کند؟ چون در دل انسان یکجور احساس نیست. در حادثه شهادتی مثل شهادت این شهید عزیز چندین احساس با هم هست. یکی احساس غم و تأسف است از نداشتن کسی مثل سیدمرتضی آوینی، اما چندین احساس دیگر هم با این همراه است که تفکیک آنها از همدیگر و بازشناسی هریک و بیان کردن آنها کار بسیار مشکلی است.
به هر حال امیدواریم که خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان، همه کسانشان به شما که بیشترین غم و سنگینترین غصه را دارید، تسلی ببخشد. چون جز با تسلی الهی دلی که چنین گوهری را از خودش جدا میبیند، واقعاً آرامش پیدا نمیکند. فقط خدای متعال باید تسلی بدهد و میدهد. من با خانوادههای شهدا زیاد نشست و برخاست کردهام و میکنم و از شرایط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان یک عزیز مصیبتی است که اگر مرگِ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلی نبود؛ اما خدای متعال در شهادت سرّی قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و یک حالت تسلی و روشنایی به بازماندگان میدهد. من خانواده شهیدی را دیدم که فقط همان یک پسر را داشتند و خدای متعال آن پسر را از آنان گرفته بود. البته از این قبیل زیاد دیدهام؛ این یک نمونهاش. وقتی انسان عکس آن جوان را هنگامی که با پدرش خداحافظی میکرد که به جبهه برود میدید، با خودش فکر میکرد که «اگر این جوان کشته شود، پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گریست». یعنی منظره این را نشان میداد.
بستگی آن پدر و مادر به آن جوان از این منظره کاملاً مشخص بود. من آن عکس را دارم. آن را بعداً برای من آوردند. من هم آن عکس را قاب شده نگه داشتهام. این عکس حال مخصوصی دارد. اما خدای متعال به آن پدر و مادر آرامش و تسلایی بخشیده بود که خود پدرش به من گفت: «من فکر میکردم اگر این بچه کشته شود، من خواهم مرد!»- یعنی همان احساسی را که من از مشاهده آن عکس داشتم ایشان با اظهاراتش تأیید میکرد- میگفت: «ولی خدای متعال دل ما را آرام کرد».
در این مورد هم همین است. یعنی وقتی شما میدانید که فرزندتان در پیشگاه خدای متعال در درجات عالی دارد پرواز میکند، یعنی آن چیزی که همه عرفا و اهل سلوک و آن سرگشتههای وادیهای عشق و شور معنوی و عرفانی یک عمر به دنبالش گشتهاند و دویدهاند او با این فداکاری و این شهادت بهدست آورده و رضوان و قرب الهی را درک کرده است، خوشحال میشوید که فرزندتان به اینجا رسیده است. امیدواریم که خداوند متعال درجات او را عالی کند. من با فرزند شما نشست و برخاست زیادی نداشتم. شاید سه جلسه که در آن سه جلسه هم ایشان هیچ صحبتی نکرده بود.
من با ایشان خیلی کم همصحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلویزیونی را از سالها پیش میشنیدم و به آنها علاقه داشتم؛ هرچند نمیدانستم که ایشان آنها را اجرا میکند لکن در ایشان همواره نوری مشاهده میکردم. ایشان دو سه مرتبه آمد اینجا و روبهروی من نشست. من یک نور و یک صفا و یک حالت روحانی در ایشان حس میکردم و همینجور هم بود. همینها هم موجب میشود که انسان بتواند به این درجه رفیع شهادت برسد.
خداوند انشاءا… دلهای داغدیده و غمگین شما را خودش تسلی بدهد.
اگر ما به حوزه آن شهادت و شهید و خانواده شهید نزدیک میشویم برای خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتیاج میکنم. برای ما افتخار است که هرچه میتوانیم به این حوزه شهادت و این شهید خودمان را نزدیک بکنیم. چند روز پیش توفیق زیارت مقبره این شهید را پیدا کردیم. پنجشنبه گذشته رفتیم آنجا و قبر مطهر ایشان و آن همرزم و همراهشان- شهید یزدانپرست- را زیارت کردیم. انشاءا… که خداوند درجاتشان را عالی کند و روزبهروز برکات آن وجود با برکت را بیشتر کند. کارهایی که ایشان داشتند انشاءا… نباید زمین بماند. انشاءا… برای روایت فتح یک فکر درست و حسابی شده است که ادامه پیدا کند. نباید بگذارند که کارهای ایشان زمین بماند.
این کارها، کارهای باارزشی بود. ایشان معلوم میشود ظرفیت خیلی بالایی داشتند که اینقدر کار و اینهمه را بهخوبی انجام میدادند. مخصوصاً این روایت فتح چیز خیلی مهمی است. شبهایی که پخش میشد من گوش میکردم. ظاهراً سه- چهار برنامه هم بیشتر اجرا نشد. حالا یک مسئله این است که آن کاری را که ایشان کردهاند و حاضر و آماده است، چگونه از آن بهرهبرداری بشود. یک مسئله هم این است که کار ادامه پیدا کند.
آن روز که ما از این آقایان خواهش میکردیم و من اصرار میکردم که این روایت فتح ادامه پیدا کند، درست نمیدانستم چگونه ادامه پیدا کند. بعد که برنامهها اجرا شد، دیدیم همین است. یعنی زنده کردن ارزشهای دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطرهها را یکی یکی از زبانها بیرون کشیدن و آنها را به تصویر کشیدن و آن فضای جنگ را بازآفرینی کردن. این کاری بود که ایشان داشت میکرد و هرچه هم پیش میرفت، بهتر میشد.
یعنی پختهتر میشد. چون کار نشدهای بود. غیر از این بود که بروند در میدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن کار خیلی آسانتر بود. این کار هنریتر و دشوارتر و محتاج تلاش فکری و هنری بیشتری بود. اول ایشان شروع کرد و بعد کمکم بهتر و پختهتر شد. من حدس میزنم اگر ایشان زنده میماند و ادامه میداد، این کار خیلی اوج پیدا میکرد. حالا هم باید این برنامه دنبال شود. تازه در همین میدان هم منحصر نیست. یعنی بازآفرینی آن فضا از راه خاطرهها یکی از کارهاست. در باب جنگ و ادامه "روایت فتح" کارهای دیگری هم شاید بشود انجام داد. حیف است که این کار تعطیل شود.»
سید شهیدان اهل قلم
رهبر معظم انقلاب اسلامی، پانزدهم اردیبهشت ۱۳۷۲ در صفحه اول قرآنی که آن را به خانواده شهید «آوینی» هدیه کردند، این عبارت را با دستخط خود نوشتند: «به یاد شهید عزیز، سید شهیدان اهل قلم، آقای سیدمرتضی آوینی که یادش غالباً با من هست، به خانواده گرامی اش اهدا میگردد.»
پنج مجموعه روایت فتح
آن گونه که پایگاه جامع فرهنگی هنری شهید «آوینی» گزارش داده است: کار گروه تلویزیونی جهاد در جبههها با شروع عملیات والفجر ۸، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوستهای پیدا کرد. آغاز تهیه مجموعه زیبا و ماندگار «روایت فتح» که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به همان ایام باز میگردد.
شهید «آوینی» درباره انگیزه گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به ۷۰ برنامه است چنین گفته بود: «انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آنها را به جبهههای دفاع مقدس میکشاند وظایف و تعهدات اداری.
اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرینشان مهدی فلاحتپور است که سال ۱۳۷۱ در لبنان شهید شد… و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آنکه ما خسته نشدهایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. میدانید! زندهترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه میگذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان میدهد.»به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، با وجود حملات پیدرپی عراق به شهرهای مرزی، گروه تلویزیونی جهاد تلاش میکرد در حساسترین صحنههای جنگ حضور داشته باشد که خرمشهر در ماه اول جنگ، اوج مقاومت مردمی بهحساب میآمد.
برنامههای روایت فتح در ابتدای جنگ در قالب برنامههای «حقیقت» با استقبال بالایی روبهرو شد و کار گروه در جبههها ادامه یافت. اگر «روایت فتح» از شروع تا پایان جنگ بر اساس افراد تقسیمبندی شود، سه نسل در مجموعه «روایت فتح» حضور داشتند که در تمام این نسلها آوینی حضور داشت. نسل اول افرادی هستند که در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ به گروه پیوستند؛ ازجمله این افراد میتوان به آقایان «همایونفر»، «ابراهیم کیهانی»، «حمید منزوی»، «صراتی»، «مصطفی دالایی»، «حسین هاشمی» و شهید «علی طالبی» اشاره کرد.
در روایت فتح از همه طیف و سطح سواد رسانهای حضور داشتند. یکی از محصولات این نسل مجموعه ۱۱ قسمتی «حقیقت» بود. نسل دوم «روایت فتح» مربوط به سالهای ۱۳۶۰ تا پایان جنگ است که اغلب در گروههای فیلمبرداری فعالیت میکردند و تعداد آنها بیش از نسل اول است. روایت فتح در سال ۱۳۶۵، پس از عملیات کربلای ۵، اطلاعیهای برای آموزش فیلمسازی صادر کرد. افرادی در نسل دوم آموزش دیدند که بعدها خودشان نسل سوم روایت فتح شدند. نسل دوم «روایت فتح» در ماندگاری روایت جنگ بیشترین زحمت را کشیدند.
در سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸، مجموعه تصاویری نزدیک به صحنه و بسیار متفاوت از آنچه مردم قبلاً از جنگ دیده بودند، گرفته شد و نظر خیلی از افراد را به خودش جلب کرد. نسل سوم به دوران پس از جنگ برمیگردد که تربیتیافته نسل اول و دوم بودند. افرادی که به گروه تلویزیونی جهاد میپیوستند، اغلب بهصورت داوطلب مشغول و بهمرور با روش کار آشنا میشدند. «مصطفی دالایی»، یکی از تصویربرداران برجسته و با تجربه مجموعه مستند روایت فتح در زمان جنگ، معتقد است یکی از صحنههای پرکاربرد در مستند روایت فتح، این است که فیلمبردار بدون هیچ واسطهای با بچههای جنگ صحبت میکند. او با این روش از فیلمبرداری نقش زیادی در ساخت فیلمهای روایت فتح داشت.
روایت فتح در پنج مجموعه ساخته شده است: مجموعه اول: این مجموعه شامل یازده برنامه درباره عملیات بزرگ والفجر ۸ که در غروب روز ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ آغاز شد، ساخته شد. مجموعه دوم: این مجموعه درباره عملیات کربلای یک است که در تابستان ۱۳۶۵ آغاز شد. مجموعه سوم: این مجموعه درباره عملیات کربلای ۵ ساخته شد که در زمستان ۱۳۶۵ و در شلمچه اتفاق افتاد. مجموعه چهارم: این مجموعه علاوه بر وقایع جبهههای جنگ به اتفاقات سیاسی فرهنگی سال ۱۳۶۶ نیز میپردازد. مجموعه پنجم: در این مجموعه ضمن مرور عملیاتهای گذشته نیروهای ایرانی مانند عملیات کربلای ۱۰ و برخی عملیاتها در غرب کشور، حوادث جنگ را تا پایان آن مرور میکند. چهار قسمت برنامه مربوط به عملیات مرصاد با عنوان «درخششی دیگر» و ۲ مجموعه با نامهای «شهری در آسمان» و «با من سخن بگو دوکوهه» هم برنامههایی است که «سیدمرتضی آوینی» پس از پایان جنگ ساخت.
روایت فتح پس از جنگ
مجموعه مستندهای «روایت فتح» اول، پس از پایان جنگ متوقف شد و بهطور پراکنده مستندهایی مثل «با من سخن بگو دوکوهه» در سال ۱۳۶۸ کار میشد، ولی دیگر مثل گذشته در تلویزیون خبری از برنامههای منظم «روایت فتح» نبود. اعضای گروه جلساتی با برخی افراد از جمله شهید «فلاحت پور» برگزار کردند تا برای ساخت «روایت فتح» پس از جنگ، تصمیمگیری کنند. جمعبندی این جلسات به اینجا رسید که میتوان پس از جنگ هم دراینباره فیلم مستند ساخت، به خاطر همین، جمعبندی را نوشتند، ولی به مرحله عمل نرسید.
اواخر سال ۱۳۷۰ «مؤسسه فرهنگی روایت فتح» به فرمان مقام معظم رهبری تأسیس شد تا به کار فیلمسازی مستند و سینمایی درباره دفاع مقدس بپردازد و تهیه مجموعه «روایت فتح» را که بعد از پذیرش قطعنامه رها شده بود ادامه دهد. شهید «آوینی» و گروه فیلمبرداران «روایت فتح» سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کمتر از یک سال کار تهیه شش برنامه از مجموعهی ده قسمتی «شهری در آسمان» را به پایان رساندند و مقدمات تهیه مجموعههای دیگری را درباره آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. «شهری در آسمان» که به واقعه محاصره، سقوط و باز پسگیری خرمشهر میپرداخت در ماههای آخر حیات شهید «آوینی» از تلویزیون پخش شد، اما برنامه وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعههای دیگر با شهادتش در روز جمعه بیستم فروردین ۱۳۷۲ در قتلگاه فکه ناتمام ماند.
موسیقی متن، فیلم برداری و صدابرداری
فارغ از ویژگیهای منحصر به فردی که مجموعه «روایت فتح» میتواند همچنان برای مخاطبان دربرگیرنده جذابیتهای فراوانی باشد، این موسیقی متن و تیتراژ مجموعه به آهنگسازی «رضا سلطانزاده» است که توانست به درستی در قالب یک همکاری کم نظیر میان آهنگساز و برنامه سازی همچون «سیدمرتضی آوینی» نوعی موسیقی را پیش روی مخاطبان قرار دهد که شنونده هنگام تماشای تصاویر، شنونده ملودیای باشد که گویی هم تراز با خلق تصاویر خلق شده و میتواند این چنین به ماندگاری یک مستند جذاب دفاع مقدسی کمک کند؛ یک موسیقی که فارغ از نقد و نظرهایی که میتواند در حوزههای مرتبط با کیفیت مطرح شود، آن چنان با محتوای تصویری اثر، فضای عرفانی و معنوی و متنهای شاعرانه «سید مرتضی آوینی» مأنوس شد که در توانست شرایط تأثیرگذاری را برای آن دوران باشکوه رقم بزند.
«رضا سلطانزاده»، آهنگساز «روایت فتح»، درباره ویژگیهای موسیقی این مجموعه میگوید: «موسیقی وقتی با تصاویر روایت فتح پخش میشد، انسان حیران میماند که این قطعات چقدر تأثیرگذارند. این موضوع به حس شهید آوینی برمیگشت. او موسیقی را خیلی خوب میشناخت و باخ یا بتهوون و دیگر موسیقیها را گوش میداد و بسیار به آن تسلط داشت. موسیقی روایت فتح کاملاً یک کار نو و بکر است.»
«پرویز رمضانی»، یکی از صدابرداران گروه در مورد روش فیلمبرداری اعتقاد داشت: «قبلاً صدابردار فقط کار فنی را انجام میداد و هیچ دخل و تصرفی در برخورد با مصاحبهشونده نداشت. آقا مرتضی به فیلمبردارها میگفت: «شما سوال کنید تا مصاحبهشونده مجبور شود به دوربین نگاه کند.» در واقع فیلمبردارها کارگردانی کار را انجام میدادند و صدابردار خودش را با فیلمبردار سینک میکرد و قواعد کارگردانی و فیلمبرداری را شکسته بودند. گاهی دستیار فیلمبردار کمک کارگردان بود یا اینکه صدابردار سؤالهایی را طراحی میکرد.»
«میرکیوان خلیل پور»، یکی از فیلمبرداران «روایت فتح» اعتقاد دارد: «فیلمبردارهایی که در روایت فتح حضور داشتند به یک تجربیات مشترکی با شهید آوینی رسیده بودند و آن نحوه برخورد با موضوع و نحوه ارتباط با فضایی بود که در آن قرار داشتند. طی چند سال کار مشترک تجربیاتی کسب شد که حاصل آن منجر به تولید مجموعه مستند روایت فتح شد.
نحوه برخورد با موضوع در موقعیت تبدیل به یک دستور زبانی شده بود که از طریق تجربههای میدانی در روستاهای محروم و جبهه کسب شده بود. آوینی در این تجربه میدانی نقش داشت و به فیلمبردارها میگفت از حرکت زوم استفاده نکنید، دوربین روی سهپایه فیلمبرداری نشود و فیلمبردار هیچ تصویری را بدون صدا نگیرد. در حقیقت مغز متفکر روایت فتح، آوینی بود و فیلمها روی میز ایشان تدوین میشد.»
شهادت «سیدمرتضی آوینی»
«سیدمرتضی آوینی» در اولین مرحله از دوره جدید «روایت فتح» با یک گروه مجهز عازم منطقه فکه شد. ماجرای این سفر و نحوه شهادت او از زبان یکی از فیلمبردارها به این شرح است:
«روز چهارشنبه، هجدهم فروردین، به سمت پاسگاه رشیدیه و کانال کمیل راه افتادیم. دو روز بعد، صبح جمعه، بیستم فروردین مقصد ما قتلگاه فکه بود؛ جایی که در عملیات والفجر یک شهدا و بچههای مجروح را آنجا گذاشته بودند تا سر فرصت به عقب منتقل کنند و این فرصت پیش نیامده بود و همه مظلومانه همانجا ماندند. قرار بود چند رزمنده خاطرات و ماجراهای این مکان را تعریف کنند و آوینی اصرار داشت که حتماً آنجا را پیدا کنیم تا مصاحبهها همانجا ضبط شود.
برای پیدا کردن قتلگاه، دو گروه شدیم و رسیدیم جایی که معبر تمام شد و به میدان مین رسیدیم و باید با طمأنینه حرکت میکردیم. بچهها پا جای پای هم میگذاشتند. دو طرف ما ادوات و تجهیزات رزمندهها بعد از قریب ده سال هنوز روی زمین باقیمانده بود. چند بار اصرار کردم که از لباسها و پوتینهای بسیجیها که روی زمین افتاده بود، تصویر بگیرم که آوینی میگفت: بریم زودتر به قتلگاه برسیم. فقط یک جا ستون را نگه داشت و از من خواست که از راه رفتن بچهها فیلم بگیرم و کمی از قدم برداشتن بچهها تصویر گرفتم. ناگهان با صدای مهیب انفجار روی زمین افتادیم.
اصغر بختیاری، یکی از فیلمبردارها، خودش را به جمع رساند و وقتی گردوغبار حاصل از انفجار فرو نشست، اولین عکس را گرفتم و متوجه نبودم دارم چه میکنم. حالا هم وقتی عکسهای آن روز را نگاه میکنی، میبینی که وضوح لازم را ندارند. عکس میگرفتم و جلو میرفتم. از میان حدود ۳۰ نوع مینی که در قتلگاه فکه باقیمانده بود، سید مرتضی پا روی مین والمری گذاشته بود و جز چند نفر که چندمتری از جمع فاصله داشتند، کسی از ترکشها بینصیب نماند.
در همین حین، صدای آوینی را میشنیدم که میگفت: «شعبانی، فیلم بگیر.» بچهها اغلب ترکش خورده بودند، اما وضع آوینی و یزدانپرست از همه بدتر بود. مین والمری بین آنها منفجر شده بود و از زیر زانوها تا قفسه سینهشان بهشدت مجروح شده بود. پای چپ آوینی از بین پاشنه و زانو قطع شده بود و به پوستی بند بود. بچهها با استفاده از چفیه و کمربند جلوی خونریزی یزدانپرست و آوینی را گرفتند. وقتی بچههای ستون دوم صدای فریاد ما را شنیدند، به ما ملحق شدند. سریع چهار تا نبشی از توی رمل درآوردیم؛ همانها که سیمخاردار را روی آنها میاندازند.
بعد با اورکت و چند چفیه دو برانکارد درست کردیم تمام این کارها ظرف چند دقیقه انجام شد و آنها را روی برانکاردها گذاشتیم. تا آمدیم آوینی را از جایش بلند کنیم اعتراض کرد که «بگذارید همینجا بمانم. میخواهم همینجا شهید شوم.» هنوز به مخیله هیچکدام نمیگذشت که شهادتی در کار باشد. برانکارد را بلند کردیم و راه افتادیم. آرامآرام سر آوینی به عقب متمایل میشد و لحظههای آخر، قبل از اینکه از هوش برود، متوجه ذکرهایی شدم که مدام زیر لب تکرار میکرد؛ «یا زهرا (س)» میگفت. سه بار دعای «اللهم اجعل مماتی شهاده فی سبیلک» را خواند. بار آخر بود که از روی برانکارد به حالت نیمخیز بلند شد و گفت: خدایا، گناهانم را ببخش و شهیدم کن.» این آخرین حرفش بود و بعد روی برانکارد افتاد و بیهوش شد. سرسلسله سلاله سادات، در روز جمعه بیستم فروردین ماه سال ۱۳۷۲ در قتلگاه فکه به شهادت رسید.»
یادداشت از: محمود افشاری - خبرنگار ایمنا
نظر شما