۲۷ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۳
به یاد شهریار معاصر شعر ایران

سید محمدحسن بهجت تبریزی، متخلص به شهریار، شاعر و غزلسرای نامدار معاصر ایران است که ۲۷ شهریور به مناسبت سالروز مرگ او، روز شعر و ادب پارسی نام گرفته است.

به گزارش ایمنا، سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی، متخلص به «شهریار»، شاعر معاصر اهل روستای خُشکِناب تبریز است که از ۱۱ دی ۱۲۸۵ تا ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ زندگی کرد. ۲۷ شهریور به واسطه سالروز درگذشت او، «روز شعر و ادب ملی» نامیده شد.

شهریار در مکتب‌خانه تبریز شروع به تحصیل کرد و با قرائت قرآن، گلستان سعدی و دیوان حافظ کم‌کم به دنیای ادبیات و شعر علاقه‌مند شد. او دوران دبستان را در مدرسه متحده سپری کرد و سیکل خود را از مدرسه فردوسی تبریز گرفت. در سال ۱۳۰۰ عازم تهران شد و پس از به پایان رساندن تحصیلات متوسطه در مدرسه دارالفنون، در سال ۱۳۰۳ به مدرسه طب راه پیدا کرد.

وی در اوایل دوران تحصیل خود در مدرسه طب، دلباخته دختری به نام «ثریا» شد که فرزند عبدالله امیرطهماسبی، فرمانده گارد احمد شاه قاجار بود؛ اما در این راه از رقیب عشقی خود، «چراغعلی سالار حشمت» که پسر عموی رضا شاه بود، شکست خورد و چراغعلی، ثریا را به عقد خود درآورد.

شهریار با شنیدن این خبر از شدت ناراحتی قید تحصیل در مدرسه طب را زد و در سال ۱۳۱۰ به‌همراه «کمال الملک»، نقاش مشهور ایرانی به نیشابور رفت و در این شهر کارمند سازمان اسناد شد.

در اواخر سال ۱۳۱۴ به‌دلیل بیماری به تهران بازگشت و در این سفر دوباره ثریا را ملاقات کرد. ثریا برای عیادت از محمد حسین به بیمارستان رفت و در این ملاقات بود که شهریار این غزل مشهور را سرود:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا / بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی / سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست / من که یک امروز مهمان توأم فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم / دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار / این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود / ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت / این‌قدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند / در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین / خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی‌کردی سفر / این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا

عشق نافرجام ثریا، زمینه‌ساز سرایش غزل‌هایی ناب می‌شود. برای مثال، بعد از جدایی از ثریا، شهریار همچنان در خیال روزهای شیرین گذشته سیر می‌کرد. به یاد قدم‌ها و حرف‌ها در بهجت آباد، تفرجگاه قدیم تهران قدم بر می‌داشت و نمی‌دانست قرار است با چه چیزی روبرو شود. دخترکی با نزدیکی به او خلوتش را شکست. دست در موهایش برد و او را نوازش کرد حس عجیبی به او منتقل شد گویی هزاران سالس که او را می‌شناسد. دخترک به سمت پدر و مادرش رفت و در آغوش مادر خود را رها کرد.

ناگهان دنیا بر سر شهریار خراب شد. مادر دختر، عشق قدیمیش بود با گونه‌های گریان شروع کرد به سرودن:

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و

هنوزمن بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحب نظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیارزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم

تا به در و دیوارش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه معشوقه خود می‌گذرم

تو از آن دگری رو مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چکنم لعلم و والا گهرم

وی در سرودن گونه‌های دگرسان شعر مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی چیره‌دست بود. اما بیشتر از دیگر گونه‌ها در غزل شهره بود. شهریار، از جمله سرایندگانی است که شعر را محلی نیک برای بیان این اندیشه ورزی‌های ژرف‌نگرانه و پندآموز دانسته، و بسیاری از اندرزهای اخلاقی، تربیتی را در قالب‌های گوناگون شعری به‌ویژه در قطعات، رباعیات و دوبیتی‌ها باز می‌گوید. مخاطب این افکار و مفاهیم نیز نوع بشر و انسان در طول تاریخ است نه خطابی شخصی و منحصر به فرد.

وی پس از مهاجرت به تهران در سال ۱۳۰۰ تخلص شیوا را برای خود انتخاب کرده بود؛ اما تصمیم گرفت تخلص جدیدی برای خود برگزیند و به‌دلیل ارادات خاصی که به حافظ داشت، دو بار از دیوان غزلیات حافظ تفال زد و هر دو بار کلمه شهریار آمد. ازاین‌رو این تخلص را برای خود برگزید.

غم غریبی و محنت چو بر نمی‌تابم

روم به شهر خود و شهریار خود باشم

دوا عمر او ز ملک او بخواه ز لطف حق حافظ

که چرخ این سکه دولت به نام شهریار زدند

شهریار در جوانی در تهران با بزرگان هنر و ادب همنشینی و دوستی داشت از جمله با: ابوالحسن صبا، محمدتقی بهار، ایرج میرزا و عارف قزوینی. در سال‌های بعد نیز با نیما یوشیج، هوشنگ ابتهاج، کریم امیری فیروزکوهی و برخی دیگر از هنرمندان دوستی و رابطه داشت.

اولین کتاب شعر شهریار به کوشش ابوالقاسم شیوا متخلص به «شهیار» دوست صمیمی شهریار در سال ۱۳۰۸ منتشر شد.. او در سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکتری افتخاری دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی تبریز را نیز به وی اعطا کرد.

وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و زبان ترکی آذربایجانی جز آثار ماندگار این زبان‌هاست. منظومه حیدربابایه سلام که در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ سروده شده‌است، از مهم‌ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می‌شود. علاوه بر استادی در شعر، وی استاد سه تار هم بود

سیروس شمیسا، نویسنده و استاد ادبیات فارسی، شعر شهریار را دنباله سبک عراقی دانسته‌است که دارای زبانی مبتذل‌تر و حاوی کلمات عامیانه است. به عقیده شمیسا در شعر شهریار، نشانه‌هایی از اوضاع و احوال اجتماعی وجود دارد که رنگ تازگی به اشعار او می‌دهد و همچنین از آنجا که زندگی عاشقانه‌ای داشته‌است، شعری مبتنی بر «باورداشت» دارد که در بین عموم شهرت یافته‌است. به باور شمیسا، شعرهای عارفانه‌ای هم دارد که فاقد اصالت و ابتکار است.

شهریار در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز می‌آید و با نوهٔ عموی خود به نام عزیزه عبدِخالقی ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند، دو دختر به نام‌های شهرزاد (زادهٔ ۱۳۳۳) و مریم (زادهٔ ۱۳۳۶) و یک پسر به نام هادی (زادهٔ ۱۳۳۸) می‌شود.

شهریار، به علت بیماری، ابتدا در بیمارستان امام خمینی تبریز و سپس در بیمارستان مهر تهران بستری شد. او در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ در سن ۸۱ سالگی درگذشت و دو روز بعد، بنا به وصیت خودش، در مقبرةالشعرا در تبریز به خاک سپرده شد. بیت زیر، که از آخرین سروده‌های وی است، بر روی سنگ قبر او حک شده‌است:

نقش مزار من کنید این دو سخن که شهریار

با غم عشق زاده و با غم عشق داده جان

کد خبر 688283

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.