به گزارش خبرنگار ایمنا، زمانی که دشمنان، اعتقادات و مقدسات مسلمانان را نشانه رفتند، نسل جدیدی با عنوان مدافعان حرم پا به عرصه دفاع و مقاومت گذاشتند، مدافعانی که لبیکگوی وصیت امیرالمومنین (ع) شدند، آنجا که فرمود: «حسنم و حسینم! هر کجا هستید برای ظالم، دشمن و برای مظلوم، دوست و یاور باشید.»
قباد اصلمرز از جمله این مدافعان حرم است که نتوانست در برابر اخباری که از جنایات تکفیریها در سوریه به گوشش میخورد، بیتفاوت باشد و او که روزگاری در جنگ تحمیلی مقابل بعثیها ایستاد، دوباره لباس جهاد بر تن کرد و راهی شام بلا شد.
اصلمرز در کتاب «از بهشتی تا خانطومان» بهصورت دقیق روزبهروز تمام اتفاقات یک سفر ۱۰ ماهه را به کشور سوریه بیان و زمان هر اتفاق را در جبهه سوریه بهطور کامل ذکر کرده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «حاجمصطفی روحی از شهید بزرگواری از خطه همدان به نام مجتبی کرمی که عضو گردان تکاور بود، میگفت: یک روز رزمایشی داشتیم، جایی که مجتبی کرمی بود، انفجاری رخ داد و من دویدم به سمت ایشان، آمبولانس هم آمد، رسیدم بالای سر مجتبی. خیلی هم ترسیده بودم، دیدم که صورتش خونی شده، دو چشمش را به زحمت باز کرد و گفت:
- آقای روحی من اینجا شهید نمیشوم، محل شهادت من جایی دیگری است.
چند وقت بعد که با هم به سوریه اعزام شدیم، دو روز قبل از عملیات مجتبی کرمی را دیدم از نیروهای رزمنده در میدان صبحگاه به فاصله ۲۰۰ متر دور شده و تنها نشسته بود، کنارش رفتم و گفتم: کرمی چه خبر؟
گفت: آقای روحی دو سال پیش یادت هست که در رزمایش مجروح شدم و آمدی بالای سرم و گریه کردی؟ بهت گفتم گریه نکن، محل شهادت من اینجا نیست، حالا به تو میگویم، محل شهادت من اینجاست.
کرمی در همان عملیات که گفته بود به شهادت رسید، به همرزمانش وصیت کرده بود چون من شهید میشوم یک عروسک بخرید و در حرم حضرت رقیه تبرک کنید و برای دختر سهسالهام ببرید، بگویید از طرف بابا!.»
نظر شما