به گزارش ایمنا، مثل روزهای دیگر با همکاران نشسته بودیم و صحبت میکردیم، حرف اصلیمان هم حسرت جا ماندن از رفقا بود و افسوس میخوردیم که امسال هم نتوانستیم صحنههای ناب و تکرارنشدنی که سالهای قبل به چشم دیده بودیم را دوباره ببینیم.
از عراقیهایی که در طربقالعلما برای دعوت مردم به خانههای ساده و قدیمی خود و خادمی زوارالحسین (ع) التماس میکردند و به گریه میافتادند تا ماشینهای لوکسی که در مسیر پیادهروی به دنبال زائران میآمدند تا ساعتی هم که شده میزبان آنها در خانههایشان شوند.
مهمانی در سرپل ذهاب
یک نفر تعریف میکرد که این صحنهها را فقط در عراق نمیبینیم، مردم مهربان و عاشق شهرهای مرزی کشور خودمان هم برای زوار سنگ تمام میگذارند؛ از اقوامش گفت که به منزل یک نفر در روستای سرپل ذهاب رفتند و میزبانی بینظیری که داشتند باعث تعجب همه شده بود.
برای من که چنین صحنهای را به چشم ندیده بودم کمی عجیب آمد و این شد سوژه گزارشم؛ ایام اربعین که میشود اگرچه تمرکز روی طریقالحسین و مسیر پیادهروی تا کربلا است، اما هرکسی در هر شهر و روستایی که باشد دوست دارد به زائران و عاشقان اباعبداللهالحسین (ع) ولو با پخش کردن یک چای خدمت کند.
داستان اما در مناطق مرزی ایران که روزانه صدها هزار نفر برای رسیدن به عراق به این شهرها و روستاها سفر میکنند و ساعتی را آنجا میگذارنند، کمی متفاوت است.
این را از یکی زوار که مهمان خانهای در سرپل ذهاب شده بود شنیدم، زهرا زمانی امسال تصمیم گرفتند که به همراه خانواده از مرز خسروی عبور کنند و از یکی از دوستانشان شمارهای از یک نفر گرفتند تا برای پرسوجوی وضعیت جمعیت مرز از آنها سوال بپرسند.
معرفت تمامنشدنی
یک تماس ساده برای پرسوجوی وضعیت مرز به اصرار برای میزبانی از آنها تبدیل شد؛ این زائر اربعین تعریف میکند که به اصرار صاحبخانه تصمیم گرفتیم ماشین را منزل آنها بگذاریم؛ آنها اصلاً به اینکه ما غریبه هستیم کاری نداشتند و با مهماننوازی تمام ما را به خانه خود دعوت کردند.
او ادامه میدهد: به سرپل ذهاب و امامزادهای که داشتند رسیدیم و متوجه شدیم که مردم آنجا منتظر مینشینند تا زائری از راه برسند و بتوانند از او میزبانی کنند، آنها اجازه نمیدهند که زائری شب را در خیابان یا جای دیگر استراحت کند و با التماس و خواهش از آنها درخواست میکردند که شب را در منزلشان سپری کنند.
این زائر اربعین خاطرنشان میکند: آن روز برای گذاشتن ماشین به خانه این خانواده مهماننواز رفتیم و به ما گفتند که در ایام وظیفه خود میدانیم که به زائر امام حسین (ع) خدمت کنیم، تا جایی که همان زمانی که ما درحال آماده کردن وسایل در ماشین بودیم، با اینکه قصدی برای ماندن نداشتیم، برایمان صبحانه آماده کردند و با مهربانی هرچه داشتند در اختیار ما گذاشتند.
او ادامه میدهد: وقتی برگشتیم باز هم تمام خانه و حتی حمام را آماده کردند و از آنها برای میزبانی اصرار و از ما انکار؛ درنهایت به دلیل اینکه باید زودتر به شهر خودمان میرسیدیم آنها را راضی کردیم که شبانه برگردیم.
زمانی اضافه میکند: این خانواده مهربان و خادم باز هم ما را رها نکردند و گفتند که شما را تا رسیدن به جاده اصلی همراهی میکنیم و با ماشین پشت سر ما راه افتادند تا مشکلی برایمان پیش نیاید!
او میگوید: اتفاقاً ماشین ما در مسیر خراب شد و آقای صاحبخانه ما را با همسر و خانواده به منزل برگرداند و با اینکه شامگاه جمعه بود و همه جا تعطیل، برای حل کردن مشکل ماشین به سختی تعمیرکار پیدا کرد، در همان امامزاده که برای لحظاتی استراحت کردیم باز هم خانوادههایی میآمدند و خواهش میکردند که مهمان خانه آنها شویم.
این زائر اربعین حسینی میگوید: تمام این میزبانی بینظیر از سمت کسانی بود که سالها درگیر جنگ بودند و وقتی هم که خانه و زندگیشان سامان نسبی گرفت، زلزله را تجربه کردند و حتی میزبان ما میگفت که ما چند سال در کانکس زندگی میکردیم، اما هیچوقت فرصت خادمی زائران امام حسین (ع) را از دست نمیدهیم.
این صحنهها فقط از مردم مهماننواز و غیور کرمانشاه و خوزستان دیده نمیشود، بلکه در تمام مناطق مرزی مردم در ایام اربعین خانه و زندگی خود را وقف خدمت به زائران میکنند.
روایتهایی از مهربانی مهرانیها!
حریر عادلی را از دیدار بانوان با رهبر معظم انقلاب میشناختم و صفحه شخصی او را در فضای مجازی دنبال میکردم، میدیدم که چند روز است مهمان مردم مهران شده و از مهربانی آنها روایت میکند.
از او خواستم که برایم از میزبانی مهرانیها بگوید و او تعریف کرد که یک روز مهمان منزل معلم بازنشستهای بودند که هفت سال بود از زائران میزبانی میکرد و سال اول خانه آنها انبار موکب بوده است.
حریر عادلی از خاطره اولین زائری که به منزل این معلم بازنشسته آمده بود تعریف میکند و اظهار میکند: آقای صاحبخانه میگفت که یک روز زائری را در کوچه دیدم که به دنبال پارکینگ میگشت و متوجه شدم که جایی را ندارد، آنجا بود که به ذهنم رسید که چرا من از الان شروع به میزبانی زوار نکنم و از اینجا بود که خادمی ما آغاز شد.
او ادامه میدهد: آقای معلم میزبان میگفت که یک روز برای خرید مایحتاج خانه برای میزبانی زوار رفته بودم که درنهایت موجودی کارت به اتمام رسید و ناراحت به خانه برگشتم، اما پنج دقیقه هم نشد که فردی تماس گرفت و گفت که بدهی به شما دارم و اصرار کرد که آن را پرداخت کند و همان لحظه دوباره با خوشحالی به خرید برگشتیم.
عادلی میگوید: خانم صاحبخانه هم با کدبانوگری تمام، با وجود امکانات بسیار کم، آشپزخانه کوچک و ساده و فضای کمی که در اختیار داشت به بهترین شکل سعی میکرد که از زائران میزبانی کند.
او میگوید که از قبل تصور اطرافیانم چیز دیگری بود و فکر میکردند که نمیتوانم چنین صحنههایی ببینم، اما واقعیت با تصورات آنها فاصله داشت و اضافه میکند: میزبان دوم ما خاتم حاتمی بود که میگفت از زمانی که مرز باز شد و حکومت بعثیها به پایان رسید، شروع به پذیرایی از زوار کردم و حیاط خانهاش را به آشپزخانه تبدیل کرده بود و در گرمای هوا روزانه دوهزار غذا میپختند.
این بانوی روایتگر و فعال رسانهای ادامه میدهد: نزدیک ۲۰ خانم که همه تحصیلکرده هم بودند در این موکب خدمت میکردند و حتی خانمی هر سال از شمال میآمد در این موکب خدمت میکرد و در نهایت خودش به کربلا میرفت؛ هر روز دوهزار غذا تهیه میکردند و هم به زائران در شهر میدادند و بخشی را هم به مرز میبردند و به مردمی که میخواستند از مرز عبور کنند میدادند.
چنین روایتهایی را هیچگاه نمیتوانیم از هیچ جای دنیا بشنویم، عشق به امام حسین (ع)، نقطه تمایز این مردم با دیگران است، از مهران و خسروی گرفته تا شلمچه و چذابه، هرچه دارند را در راه اهل بیت (ع) خرج میکنند.
نظر شما