به گزارش خبرنگار ایمنا، اگر ترکیب گوشهای از آنچه را که در سالهای جنگ رخ داده است، در کنار تصویر پیادهروی اربعین بخواهید ببینید تا بهتر متوجه شوید که باز شدن این مسیر و به جریان افتادن این حرکت بزرگ مرهون خونهای بهترین فرزندان این مرزوبوم است که بر زمین ریخته شد تا امروز با خیال راحت و در امنیت به زیارت مولا بشتابیم، به تماشای مستند معبر بنشینید.
این مستند کوتاه، بریده فیلمهای آرشیوی زمان جنگ را با تصاویر و فیلمهای مربوط به احوالات زائران مسیر نجف تا کربلا بسیار خوب در هم تنیده و روزهای سیاه و سفید دیروز و روزهای رنگی امروز را در نهایت ظرافت به هم پیوند زده است.
صحبتهای رزمندهها در کنار حرفهای زائران، چیدمانی تماشایی است، در این مستند حرفها دُرست، دست در دست هم دادهاند تا جایی که میشود قید تصاویر بعضاً رنگ و رو پریده را زد و محو احوال آدمها شد.
گفته بودید تا کربلا راهی نیست
در معبر، حرفها از کربلا میگویند؛ «فقط کربلا، بوی کرب و بلا میآید، انشاءالله میرویم که راه کربلا باز شود، یا پیش خدا میرویم یا کربلا، لبیک یا حسین (ع) …»
کولهها خاکی است، لباسها خاکیتر، اینجا واژهها با او شروع میشوند و با او هم تمام، پیشانیبندها از حسین (ع) مظلوم میگویند، سینهزنها از او میخوانند، اشکها برای او میریزند و شوق رسیدن بیداد میکند، دیروز رزمندهها رفتند و سر جانشان با خدا معامله کردند تا امروز در همان راه، روی خاکی که تربت است، ما به حسین (ع) برسیم، قربان همه دلتنگیها و چشم به راهیهایتان آدم حسابیها، جبههها به واسطه شما با نام حسین (ع) حال و هوایش دیدنیتر بود، گفته بودید تا کربلا راهی نیست، برای شما که راه کوتاهتر هم شد، آن لحظه آخر، لحظه شهادت.
معبر، راه را درست نشان میدهد، راهی که با جهاد شروع و به زیارتی دستهجمعی هم منتهی میشود؛ زیارتی عظیم و باشکوه که بیشک یک اقدام سیاسی، انقلابی و جهادی است.
ترس معنایی ندارد وقتی پای حسین (ع) در میان است
رفتن، درد دارد، ردِ تیر، درد دارد، خمپاره، درد دارد، سوختن، درد دارد، تاول گاز شیمیایی، درد دارد و عاشقی بسیار زحمت دارد، معبر، گوشهای از دردها را نشان میدهد، از سختیها میگوید، از اینکه اگر مین دست و پایی از رزمنده را از کار بیاندازد باز او به جبهه برمیگردد، اگر تیری بیوفایی کند و عضوی با نقص مواجه شود بعد از بهبودی باز به جبهه برمیگردد، این آمدن، این بودن و این ماندن، اوج عاشقی است.
در معبر، صدای رزمندهها به هم گره میخورد، «حسین، حسین شعار ماها شده، شهادت افتخار ماها شده.»
کارگردان تلاش خود را به کار بسته تا یکی بودن راه را به خوبی نشان دهد، بمب انتحاری، داعش و اتفاقات دیگر اما هر بار بلایی سر زائران آمد، سال دیگر تعداد عاشقان بیشتر شد و این ماجرا هم ادامهدار، جمعیت هر سال بیشتر از قبل شد، آنقدر که دنیا خیره به این اقدام جهانی ماند، راه خطر دارد و به خطر انداختن جان برای رسیدن به عشق با آگاهی از همه سختیها، حسابی تماشایی است.
تصاویر گویا است، برای پیادهروی اربعین از همه جا آمدهاند، اینجا نه لهجه مهم است، نه رنگ پوست، نه دارا و نه ندار. اینکه از اروپا باشی یا آمریکا چه تفاوتی دارد، مهم این است که تو عاشقی و عاشقی هم خوب بلدی و این حضور تنها از عشق برمیآید.
خون رزمندهها معبری برای رسیدن به کربلا شد
در «معبر»، «حسن اردستانی» دیده میشود، رزمندهای که قبل از شهادت دلش را دست حسین داده (ع) و صدایش را گذاشته وسط و برای او میخواند، نسیمی جانفزا میآید، بوی کرب و بلا میآید...
رفقایش هم با او همنوایی میکنند، این آخرین قاب و صدای مانده از حسن است و صدایی که لالایی شده برای مادر، چه کرده این عشق با دلها، چه غوغایی به پا کرده در سینهها، چه سرگردان کرده آدمها را، سرگردان حسین (ع) شدن تماشا دارد، یک دنیا تماشایت کنند، تماشا دارد، این راه از همان راه جبههها میگذرد، از خونهایی که معبری برای رسیدن به حسین (ع) شد… واویلا، واویلا...
در جایی دیگر معبر مادر حسن را نشان میدهد، مادری که خوب واقف است به احوال پسرش درست در لحظههای قبل از شهادتش و این حال و احوال، شرح حال مادران زیادی از این سرزمین است.
پاها مجروح، دلها زخمی، اشکها جاری و این قشنگترین قسمت دلباختگی است، باید عاشق شوی تا بدانی پس زدن دنیا و گذشتن از صفحههای روزگار که فقط کارش زمینگیر کردن آدم است و افتادن در راهی که به حسین (ع) ختم میشود، چه لذتی دارد. معبر، خوب نشان میدهد این دنیازدگی را...
کربلا کربلا ما داریم میآییم و رزمندهها به مقصد میرسند، به او به حسین (ع)
گاهی واژهها بازیگوش میشوند، گم میشوند و روزه سکوت میگیرند درست همان لحظه که قرار است از رسیدن بگویند، از شوق رسیدن به معشوق. «گفتنی نیست، دیدنی است، هرچه هست زیبایی است، عالی است، تعریف کردنی نیست.» اینها حرفهای رزمندهها است و حرفهای زائران حاضر در پیادهروی اربعین هم. نگاهشان را میدزدند از دوربین فیلمبردار و به قد همین چند واژه از احوالشان میگویند، از پساندازهایشان تا خودشان را برسانند به حسین (ع)، از دلتنگیهای قبل از بازگشت، از اینکه کاش میشد همینجا، در سرزمین حسین (ع) میماندند، از اینکه کاش کسی یادآوری نمیکرد باید برگردند.
معبر این واژهها را خوب در هم میتَند، رسیدن به حسین (ع) تنها خیری است که همه به آن فکر میکنند، حرارت واژهها بالا میرود، داغ میشوند کلمهها، چشمانتظاری دیگر بس است، تمام میشود تمام چشم به راهیها وقتی گنبد طلایی، رخش را نشان میدهد، واژهها فدای دلتنگی رزمندهها میشوند همان لحظه که «کربلا کربلا ما داریم میآییم» هوا را پر میکند.
حسین (ع) دلیل وحدت قلبهای رزمندهها و زائران بوده و هست
قلبها حول یک محور میچرخد، بهتر بگوییم دلیل وحدت قلبها، حسین (ع) است، نامش برکت است، برکتی که سرمنشا اتحاد است، معبر در نمایی دیگر جماعت زیادی را به تصویر میکشد که همه مجنون یک واژهاند، بیقرار یک نام، بیتاب یک اسم، اسیر یک مرد، حسین (ع) و کربلای حسین (ع)...
نوای حسین، حسین میگیم میریم کربلای رزمندهها قبل از عملیات و گرفتن برات کربلا هم بغض دارد و هم لبخند.
چه کرده این مَرد با دلهای مردان زنان و پسران و دختران این خاک که به خاک کربلا که میرسند گویی در خانه پدری قدم گذاشتهاند.
جبههها پر بود از مودت و رفاقت، یواشکی لباسهای هم را شستن، پوتین واکس زدنهای پنهانی، از سهم آب خود گذشتن برای رفیق و خداحافظیهای قبل از عملیات و دعا برای کربلا و رزق شهادت...
معبر گوشهای از این رخدادها را در مسیر نجف تا کربلا نشان میدهد، چه دیدنی است انگار هر لحظهاش، تکرار عاشقی است، ماساژ رایگان، غذای رایگان و استراحتگاه رایگان… و این همان حسینی است که عالم همه دیوانه او است...
تطبیق آنچه در سالهای جنگ رخ داد با احوال زائران و شیفتگان حسین (ع) که سختی راه را به جان میخرند و خود را از هر جای دنیا پرت راه کربلا میکنند، تطبیقی دیدنی بود که بخشی از آن در مستند معبر دیده شد.
ایستادنهای با هم، یکی شدن پای حسین (ع)، وحدت قلبها، سلامهای دستهجمعی، وداعهای بارانزده، قدمهای یکدست، فراوانی نعمت، زخمهای دوستداشتنی، صورتهای سرخ، کفشهای ترک خورده، لباسهای خاک گرفته، کولههای خسته، جهانگیر شدن محبت حسین (ع)، جوش و خروش حسینی، محوریت سید الشهدا، به جریان افتادن تفکر عاشورایی در مقیاسی جهانی همه و همه دلیل خوبی است برای آغازی دوباره...
نمایش این تصاویر در مستندهایی چون معبر نشان میدهد که حرفهای ناگفته بسیاری از سالهای جنگ و از احوالات رزمندهها مانده است که باید در آنها کنکاش کرد. باید دل سپرد و رسید به رمز و رازهای سر به مُهر سالهای جنگ و از آنها گفت و شنید و نوشت…
نظر شما