به گزارش خبرنگار ایمنا، هشتم شهریورماه، سالروز یک عملیات کمسابقه تروریستی نسبت به مقامات ارشد کشورمان در سال ۱۳۶۰ است که به شهادت دو یار دیرین انقلاب و دو اسوه علم و تقوا، شهید محمدعلی رجایی، رئیسجمهور و شهید محمدجواد باهنر، نخستوزیر کشورمان و تنی چند از همراهان آنها انجامید.
شهادت نفر اول و دوم دستگاه اجرایی یک کشور که در میان سایر عملیاتهای تروریستی در دنیا کاملاً بیسابقه به شمار میرود، به دست عوامل ضدانقلاب وابسته به گروههای جاسوسی و اطلاعاتی غرب و با هدف مقابله با اراده انقلابی ملت ایران و فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران انجام شد، به جز این دو شهید بزرگوار، دولتمردان دیگری در کشورمان نیز بودند که در راه دفاع از این سرزمین و خدمت به مردم لباس شهادت بر تن کردند، در این گزارش نگاهی خواهیم داشت به بزرگانی که خدمت خود را با شهادت کامل کردند.
این موتور متعلق به ۳۶ میلیون نفر است!
شهید محمدعلی رجایی در سال ۱۳۱۲ شمسی، در شهرستان قزوین متولد شد، وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در سال ۱۳۵۸، مسئولیت وزارت آموزشوپرورش را به عهده گرفت و در زمان وزارت خود موفق به دولتی کردن تمام مدارس شد، سپس به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و به دنبال تمایل مجلس شورای اسلامی در هجدهم مرداد ماه سال ۱۳۵۸ به عنوان اولین نخستوزیر جمهوری اسلامی ایران به مجلس معرفی شد و با رأی قاطع به نخستوزیری انتخاب شد.
به دنبال عزل بنیصدر از ریاستجمهوری، شهید رجایی با رأی اکثریت مردم محرومی که شاهد تلاشهای صادقانه این فرزند صدیق ملت و مقلد با وفای امام (ره) بودند، به ریاستجمهوری ایران انتخاب شد.
شهید رجایی حتی در دوران ریاستجمهوری هم دست از سادهزیستی برنداشت و هیچگاه، هیچ امکاناتی برای خود و خانوادهاش نخواست: «یکی از کارکنان نهاد، به رئیسجمهور گفت: پسرتون، آقاکمال، علاقه داره سوار یکی از این موتورها بشه. اگه موافقید، اجازه بدید که یکی از اونا رو گاهی در اختیارش بذاریم، گفت: مگه این موتورها مال پدر آقا کماله که بهش اجازه بدم؟! اینها متعلق به ۳۶ میلیون نفره، من با چه مجوزی موافقت کنم که حق اونا رو به آقا کمال بدم تا ازش برای خواسته شخصی خودش استفاده کنه؟ حاشا و کلاً نمیشه.»
وزیر خودم هستم!
شهید حجتالاسلام دکتر محمدجواد باهنر، در سال ۱۳۱۲ در یک خانواده پیشهور ساده در شهر کرمان به دنیا آمد، وی در سال ۱۳۵۷ به فرمان امام (ره) و به همراه چند تن از یاران، مأمور تنظیم اعتصابات شد و در همان سال نیز با فرمان امام (ره) به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد، شهید باهنر که به سرنوشت آموزش کشور و آینده نونهالان انقلاب بیاندازه توجه داشت و مدام در فکر بهبود و پیشرفت آن بود، سرانجام در کابینه محمدعلی رجایی به سمت وزیر آموزشوپرورش منصوب شد.
پس از فاجعه شوم بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت دکتر بهشتی، شهید باهنر به عنوان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی انتخاب شد و به دنبال انتخاب شهید رجایی به سمت ریاستجمهوری، به عنوان نخستوزیر جمهوری اسلامی به مجلس معرفی شد که با رأی قاطع مجلس به تشکیل کابینه خود پرداخت.
درباره نحوه برخورد او با مردم این طور روایت شده است: «بعد از انقلاب و در جریان پاکسازی وزرات آموزش و پرورش از عناصر طاغوت، اخراج شده بود، آمد جلوی وزراتخانه که اعتراض کند، دکتر باهنر را که دید، پرسید: حاجآقا شما وزیر را میبینید؟ بعد هم هرچه بدوبیراه بلد بود، نثار وزیر کرده بود که چرا اخراجش کرده. حرفش که تمام شد، دکتر با خنده گفت: وزیر خودم هستم، در این مجموعه هم ممکن است اشتباهی رخ داده باشد، خودم به کار شما رسیدگی میکنم و اگر حقی از شما تضییع شده باشد، آن را بر میگردانم.»
نیازی به دیده شدن من نبود!
شهید محمود قندی در هفتم شهریورماه سال ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمد، او در هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر بمبگذاری منافقین شهید شد.
دکترایش را از آمریکا گرفت اما عاشق معارف دینی بود و در کنار پست وزارت، پای درس بزرگان حوزه مینشست، حتی چند ساعت قبل از شهادت در درس فقه حاضر شد و بعد به جلسه حزب جمهوری اسلامی رفت.
جزو اولین فارغالتحصیلان مدرسه علوی بود، در این مدرسه ضمن توجه به بعد علمی درباره دین و اعتقادات محصلانش نیز حساس بود، برای همین آقامحمود از همان دوران نوجوانیاش مقید به فراگیری علوم دینی و انجام فرایض بود، او در سال ۱۳۴۱ در کنکور با کسب رتبه نخست در رشته مهندسی الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران قبول شد، در دوران دانشجویی در مقطع کارشناسی فعالیتهای اسلامی سیاسیاش را در کتابخانه اسلامی دانشکده فنی آغاز کرد و از بانیان راهاندازی انجمن اسلامی دانشجویان بود.
پس از پیروزی انقلاب، با توجه به شناختی که شهید مطهری و شهید بهشتی نسبت به او داشتند، از طرف شورای انقلاب به وزارت پست و تلگراف و تلفن منصوب شد. آقامحمود همچنین در حزب جمهوری اسلامی فعالیت داشت، در کابینه شهید رجایی و شهید باهنر نیز عهدهدار سمت وزارت پست و تلگراف و تلفن بود: «اخبار وزراتخانه از تلویزیون پخش میشد، ولی عکس و فیلم وزیر یا نبود یا خیلی کم دیده میشد، میپرسیدیم، مگر شما در این مراسم نبودید که نشانتان نداد، میگفت: همان گوشه و کنار بودم، نیازی به دیده شدن من نبود.»
اگر همه اتاقها کولر دارد، اتاق من هم داشته باشد
شهید مصطفی چمران در سال ۱۳۱۰ در تهران متولد شد، او تحصیلات خود را در دانشگاه تهران به پایان برد و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در آمریکا موفق به اخذ مدرک دکترای فیزیک پلاسما شد، سپس برای گذراندن آموزشهای نظامی به مصر و بعد از آن به لبنان رفت و به همراه امام موسی صدر، در تشکیل جنبش امل نقش مؤثری ایفا کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چمران به ایران بازگشت و در دولت مهدی بازرگان مدتی مسؤولیت وزارت دفاع را بر عهده گرفت، او به هنگام بروز بحران در مناطق کردنشین ایران، به شهر پاوه رفت که در آنجا به همراه عدهای از پاسداران و نیروهای ژاندارمری در محاصره گروههای ضدانقلاب قرار گرفت، پس از پیام امام (ره) به مردم برای حرکت به سوی پاوه و نجات محاصرهشدگان، شهید چمران اقدام به آزادسازی شهرهای کردنشین کرد، با تلاشهای او و سایر نیروها، همه شهرها در مدت ۲۰ روز آزاد شد.
شهید چمران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد و پس از تجاوز عراق به ایران در سال ۱۳۵۹، ستاد جنگهای نامنظم را برای مقابله با متجاوزان تشکیل داد، او در دهلاویه در روز سیویکم خردادماه سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید.
دوستانش از منش او وقتی که در جایگاه وزرات دفاع قرار گرفته بود، نقل کردهاند که یک بار به او گفته شد، اتاق شما خیلی گرم است، پنکه این اتاق را خنک نمیکند، اگر اجازه بدهید یکی از کولرهای ستاد، اجازه نداد حرفم را تمام کنم، گفت: اگر میشود برای همه اتاقها کولر گذاشت، بگذارید؛ آخرین اتاق هم اتاق من.
آنها که به من نیاز دارند، اهالی پایین شهر هستند، نه شمال شهرنشینها
یکی از شهدای حادثه هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰، دکتر محمدعلی فیاضبخش، مشاور وزیر و بنیانگذار سازمان بهزیستی کشور بود که در سال ۱۳۱۶ در خانوادهای مذهبی در تهران به دنیا آمد.
وی تحصیلات خود را تا دریافت تخصص در جراحی ادامه و پیش از انقلاب، مبارزات فراوانی بر ضدرژیم شاهنشاهی انجام داد، دکتر محمدعلی فیاضبخش پیش از رویداد هفدهم شهریور، کمکهای اولیه پزشکی را به انقلابیها آموزش داد و در آن جمعه خونین، به مداوای مجروحان پرداخت و پس از پیروزی انقلاب به فعالیتهای دولتی روی آورد و در سال ۱۳۵۸ کمیته آسایشگاه معلولین انقلاب را تأسیس کرد و سپس به عنوان مدیرکل توانبخشی وزارت بهداری منصوب شد و لایحه تشکیل سازمان بهزیستی کشور را به کمک شهید لواسانی به شورای انقلاب برد و به عنوان یکی از سه پزشک گروه هفت نفره منتخب و رابط امام در انقلاب فرهنگی بود که عاقبت در هفت تیرماه سال ۱۳۶۰ به مقربان درگاه الهی اضافه شد و به شهادت رسید.
یکی از دوستانش میگوید به او گفتم: «با این تخصصی که تو داری، میتوانی بالای شهر بهترین مطب را داشته باشی با کلی مراجعهکننده، چرا حالا رفتی پایین شهر، گفت: آنها که به من نیاز دارند، اهالی پایین شهر هستند، نه شمال شهرنشینها.»
پل را یک ساله میسازیم تا شرمنده مردم نباشیم
شهید «رحمان دادمان»، یکی از فعالترین اعضای جنبش اسلامی بود که پس از پیروزی انقلاب به همراهی دانشجویان مسلمان و پیرو خط امام (ره) در تسخیر لانه جاسوسی و برپایی انقلاب دوم نقش فعالی ایفا کرد، سپس به پیشنهاد حضرت آیتالله مدنی به فرماندهی سپاه آذربایجانشرقی منصوب شد. او در سمتهای مختلفی از جمله فرمانده سپاه آذربایجانشرقی، مسئول ستاد عملیاتی سپاه، معاون هماهنگکننده واحد تدارکات کل سپاه و جانشین معاون لجستیکی در وزارت سپاه، در وزارت جهاد سازندگی در پستهای مسئول واحد آموزش جهاد، قائممقامی و عضویت در شورای مرکزی و مسئول هماهنگی واحدها و کمیتههای جهاد و همچنین مدتی نیز به عنوان مدیرعامل شرکت شیلات جمهوری اسلامی ایران در این وزارتخانه فعالیت کرد.
شهید دادمان، در بیستوهفتم اردیبهشتماه سال ۱۳۸۰ در حالی که وزیر راهوترابری بود و برای انجام مأموریت اداری و بازدید از پروژههای وزارت راهوترابری در استان گلستان عازم این استان بود در سانحه سقوط هواپیمای یاک ۴۰ همراه تعدادی دیگر از همراهان خویش به ملکوت اعلی پیوست.
همسرش درباره او گفته است: «مردم بندر انزلی از رهبری خواسته بودند دستور بدهند تا برایشان یک پل بسازند. رهبر در دیدار وزیر راه، موضوع را مطرح کردند. وزیر هم گفت: سه ساله پل را میسازیم. رهبری اما گفته بودند دوساله بسازید تا مردم کمتر سختی بکشند، در خانه، گفته بود: حضرت آقا گفتهاند دوساله پل را بسازیم، اما من آن قدر تلاش میکنم تا یک ساله آن را بسازیم که شرمنده نباشیم.»
این میز نمیماند
شهید موسی نامجو از جمله فرماندهان شهید در جنگ تحمیلی به شمار میرود که با ارائه طرحهای ابتکاری و مؤثر خود نقش بسزایی در تثبیت نظام جمهوری اسلامی و پیروزی نیروهای نظامی در مقابل دشمن بعث داشت.
تحول در زندگی شهید نامجو با آشنایی با امام خمینی (ره) شروع شد و از آن به بعد مرتب به دیدار امام خمینی (ره) میرفت و این مراودهها در زندگی او تأثیر زیادی به جا گذاشت، پس از چندی با آنکه امام (ره) به ترکیه تبعید شدند اما تحول فکری سید موسی پابرجا ماند و او توانست در بعضی از دوستان نزدیکش نیز تحول ایجاد کند؛ به طوری که از دوستان خود میخواست که در اجرای فرایض دینی بیش از پیش بکوشند و نیز سایر دوستانشان را ارشاد و راهنمایی کنند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ۱۳۵۷ خورشیدی، شهید نامجوی که آشنایی کاملی با دانشکده افسری داشت کوشید، ضمن حفظ و حراست دانشکده از ناآرامیهای ایجاد شده در کشور، زمینههای تغییر و تحول انقلابی را در آنجا نیز فراهم کند، بنابراین با توجه به اقدامات انجام گرفته به وسیله وی، مسئولان امر تصمیم به انتصاب نامجوی به عنوان فرمانده دانشکده گرفتند و از این زمان، دوران فرماندهی نامجو شروع شد، پس از شهیدشدن مصطفی چمران، نماینده فرمانده کل قوا در شورای عالی دفاع بود و مدتی بعد در نقش وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح به خدمت پرداخت.
سیدموسی نامجو در هفتم مهرماه سال ۱۳۶۰ در جریان عملیات ثامنالائمه و پس از بازدید از فتوحات ارتش اسلام به هنگام بازگشت در حادثه سقوط هواپیمای «سی – ۱۳۰» به همراه شهیدان فلاحی، فکوری، کلاهدوز و جهانآرا به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
یکی از دوستانش درباره او گفته است: «زیر شیشه میزش یک کاغذ بود که رویش نوشته بود: این میز نمیماند، اگر میماند، هرگز به دست من و شما نمیرسید. میگفت: این نوشته همیشه باید جلوی چشم من باشد تا حواسم رو جمع کنم و امانتدار خوبی باشم.»
وزیر مگر وسط معرکه جنگ است؟!
شهید محمدجواد تندگویان، بالاترین مقام کشوری جمهوری اسلامی ایران بود که در دوران هشت ساله دفاع مقدس توسط رژیم بعثی به اسارت گرفته شد، مرور زندگی و فعالیتهای این وزیر نفت کابینه شهید محمدعلی رجایی که درست ۴۰ روز پس از آغاز جنگ تحمیلی اسیر شد، به خوبی حکایت مجاهدتها و مظلومیتهای یاران خمینی کبیر را بازنمایی میکند.
شهید تندگویان که مقام معظم رهبری به زیبایی تمام او را شهید غریب خواندهاند با همکاری مشترک دشمن رودر رو و ستون پنجم داخلی اسیر و سالهای سال سختترین شکنجههای جسمی و روحی و نیز درد دوری از خانواده و میهن را تاب آورد و حاضر نشد حتی کلامی علیه یاران، همرزمان و هممیهنان خود بگوید، او جان شیرین خود را در اوج جوانی بر سر اهداف والایش گذاشت و با سربلندی تمام به دیار باقی شتافت.
تندگویان از خیل جوانانی به شمار میرفت که هنگام آغاز قیام امام خمینی (ره) در اوایل دهه ۴۰ شمسی دوره نوجوانی را طی میکرد و معظم له در پاسخ به مزدوران رژیم پهلوی این نوجوانان را از یاران و یاوران نهضت خویش خواندند، پیشبینی رهبر نهضت به زیبایی به تحقق پیوست و شهید تندگویان در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی ضمن کسب دانش آکادمیک و نیز بهرهگیری از استادان مدعو به دانشگاه نظیر شهید مطهری، دکتر علی شریعتی و علامه جعفری به مبارزه پنهان و آشکار علیه رژیم پرداخت و بهای آن را با زندانی شدن خویش و همچنین دوری از موقعیت خوب اجتماعی پرداخت کرد.
در ادامه و با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، شهید تندگویان از دسته جوانان متخصص و متعهدی بود که از هر نظر آمادگی خدمت به اسلام و میهن را داشت و عرصه مدیریت بهترین بستر برای خدمت آنان به آرمانهای والای انقلاب اسلامی به شمار میرفت اما بروز رخدادی عظیم همچون جنگ تحمیلی، بسیاری از این جوانان شایسته را از ایران گرفت و شهید تندگویان در غربت تنهایی خویش چون سروی آزاده و محکم با کمال افتخار نام خود را در میان این جوانان جاودانه ساخت: «بعثیها تعجب کرده بودند، باور نمیکردند وزیر نفت ایران را اسیر کرده باشند، برای سرکشی از خطوط انتقال نفت از خط مقدم هم عبور کرده و از دل عراقیها سر در آورده بودند، سرهنگ عراقی با فرماندهاش تماس گرفته بود و میگفت: جای وزیر مگر وسط معرکه جنگه؟!»
نظر شما