به گزارش خبرنگار ایمنا، زخمهایم هنوز بهطور کامل خوب نشده بود، بخیههایم را تازه کشیده بودم و راه رفتن برایم بسیار دشوار بود، آسانسور، طبقه دوم ایستاد و هنگامی که در باز شد با ازدحامی از جمعیت بیماران و همراهانشان مواجه شدم؛ به شدت بیحوصله بودم و دیدن چنین صحنهای در سالن انتظار مطب با آن حال بدی که داشتم اصلاً خوشایند نبود؛ اینکه چقدر طول کشید تا پدرم برای گرفتن نوبت و پرداخت هزینه، فرصت صحبت کردن با منشی را پیدا کند و در این شلوغی برای من یک جای خالی جهت نشستن پیدا شود، بماند.. اما موضوعی که در آن هیاهو لحظهای توجهم را جلب و ذهنم را میخکوب کرد، تخصص پزشک مورد نظر بود، علیرضا صادقی، فوق تخصص خون و آنکولوژی…
چرا اینجا؟ چرا این مطب؟ چرا این پزشک با این تخصص؟ اما در هر حال مهم نبود چراکه روزهای به شدت سختی را پشت سر گذاشته بودم و این موضوع دیگر آنقدرها هم نمیتوانست ترسناک باشد، اما مشکل اینجا بود که مدت زمان ویزیت هر بیمار بیش از ۲۰ دقیقه طول میکشید و واقعاً کلافهام کرده بود؛ بالاخره پس از چندین ساعت، نوبت به من هم رسید، پس از چند لحظه مکث برای خروج بیمار از اتاق پزشک، همراه مادرم وارد شدیم؛ اتاق نسبتاً بزرگی بود، میز دکتر سمت راست کنار دیوار و سه عدد مبل اداری روبهروی میز پزشک برای نشستن بیمار قرار داده شده بود.
فضای آرام و سکوت قابل توجهی در اتاق حاکم بود و هنگام ورود وقتی مادرم با صدای بلند به آقای دکتر سلام کرد من تنها یک صدای ملایم که زیر لب پاسخ داد، «بفرمائید»، شنیدم؛ بیهیچ پرسشی، دستش را دراز کرد تا پروندهام را بگیرد، سرش پایین بود و با دقت و بدون عجله برگههای آزمایش را ورق میزد و میخواند، به نظرم آمد که جوان باشد؛ همچنان که سرش پایین و نگاهش به برگههای آزمایش بود، با صدای آهستهای پرسید، چند سالتونه؟ و همزمان سرش را بالا آورد، چهرهاش جدی، آرام و بسیار خسته بود اما نگاه و لحن مهربانی داشت؛ او صبورانه میپرسید و با دقت گوش میداد؛ برایم بسیار عجیب و جالب بود که اصلاً عجله نداشت و با تمرکز تمام، کارش را انجام میداد، خاطرم هست وقتی مادرم از شدت نگرانی سوالهای تکراری میپرسید، او باز هم صبورانه تکرار میکرد و حتی یک بار هم چهرهاش در هم نرفت.
امروز چهار سال از آن موقع میگذرد و طی این سالها گاهی او را سرحال، گاهی کلافه و عصبی، گاهی شاد و پرانرژی و البته همیشه کم حرف و با حوصله دیدم؛ خستگی برایش معنا ندارد و بیشترین وقت خود را وقف بیمارانش کرده است؛ حقیقت این است که هر اتفاقی را باید تجربه کرد تا به واقعیت آن پی برد و من در این مدت نه چندان طولانی او را نه فقط یک پزشک بلکه یک ناجی برای تمام بیمارانش یافتم، چراکه او در کارش جدی، دلسوز و پرتلاش است و امروز پس از عبور از روزهای سخت در کنار این پزشک با اخلاق و وظیفهشناس موفق شدم تا از او بخواهم لحظاتی از نگرانیها و دغدغههایش را با ایمنا در میان گذارد:
مسیر پرفراز و نشیب انتخاب رشته پزشکی
علیرضا صادقی، آنکولوژیست و هماتولوژیست، زاده ۱۳۵۷ در اصفهان است؛ او سال ۱۳۷۵ موفق به کسب رتبه دو رقمی در رشته پزشکی در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان و پس از فارغالتحصیلی در رشته پزشکی عمومی سال ۱۳۸۲ بهمدت دو سال برای انجام طرح پزشکی به یکی از مناطق محروم در استان سیستان و بلوچستان اعزام شد.
سال ۱۳۸۵ در رشته تخصص داخلی در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان قبول شد و سال ۱۳۸۹ پس از فارغالتحصیلی به مدت یک سال برای انجام طرح خود به شهرستان سمیرم رفت و سال ۱۳۹۰ در رشته فوق تخصص خون و سرطان به مدت دو سال در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان و یک سال در دانشگاه شهید بهشتی تهران به تحصیل مشغول و پس از فارغالتحصیل شدن بهطور مستقیم عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان و از سال ۱۳۹۳ به عنوان استادیار این دانشگاه مشغول به کار و آموزش ردههای مختلف تحصیلی اعم از دانشجو، این ترن، رزیدنت و دستیاران فوق تخصص شد؛ او تاکنون بیش از ۱۰ مقاله در زمینههای مختلف در این رشته به چاپ رسانده است.
بیماری پدرم مرا در مسیر تخصص خون و آنکولوژی قرار داد
وقتی از این طبیب صبور در مورد انتخاب حرفهاش و اینکه چرا از بین این همه رشته، «سرطان» را به سایر رشتههای پزشکی ترجیح داده است، پرسیدیم با لحنی جدی اما صمیمانه ادامه میدهد: در دوران دبیرستان در رشته ریاضی تحصیل میکردم، اما به مباحث زیستشناسی نیز علاقه فراوانی داشتم و درواقع این احساس درونی هر فردی است که او را در انتخابهایش مصمم میکند و حسم این بود که شاید در این رشته بتوانم مفید باشم؛ در نهایت با تشویق خواهرم از ریاضی به تجربی تغییر رشته دادم و امروز از اینکه رشته پزشکی را انتخاب کردم به رغم تمام سختیها و مشکلاتی که در این حرفه وجود دارد، بسیار راضی و خوشحال هستم.
این فوق تخصص خون و آنکولوژی میافزاید: رشته خون و سرطان بسیار پیچیده و سنگین است و زمانی که پزشکی این رشته را انتخاب میکند، باید بداند که مدام با آلام و درد بیماران در تماس است و باید ابتدا آنها را آرام و سپس درمانشان کند، همچنین طی مراحل درمان بهطور کامل باید با بیمار همراه و در کنار او باشد؛ اما اینکه چرا این رشته را انتخاب کردم باید بگویم، خون و آنکولوژی علاوه بر اینکه سخت است، اما جذابیتهای خاص خودش را دارد و از نظر علمی بسیار رشته بهروزی است و هر روز در آن مطالعات و پژوهشهای فراوانی انجام و داروهای بسیاری تولید میشود؛ تنوع بیماریها، داروها و روشهای درمان در این رشته با سایر رشتههای پزشکی قابل مقایسه نیست و بهطور دینامیک باید در آن فعال و در حال پژوهش و مطالعه باشیم.
او خاطرنشان میکند: زمانی که دوره تخصص خود را میگذراندم، پدرم به کنسر رکتوم (سرطان روده بزرگ) مبتلا شد و شرایط بسیار سخت و پیچیدهای برای او بهوجود آمد و میتوان گفت، بیماری پدرم بیشترین انگیزه برای انتخاب این را رشته را در من ایجاد کرد.
صادقی با تاکید بر اینکه بیماران سرطانی بسیار علامتدار میشوند و به پرستاری و رسیدگی مداوم نیاز دارند، میگوید: عمده مشکلاتی که این بیماران پیدا میکنند، داخلی است، از این رو طب داخلی برای درمان چنین بیمارانی بسیار کمککننده است، اما در هر حال در حوزه سرطان، زمانی که پدرم به کنسر مبتلا شد، متوجه شدم در این رشته با کمبود نیروی کافی و متخصص مواجه هستیم و ترغیب شدم تا در این رشته تحصیلاتم را ادامه دهم.
طرح خود را در یکی از دورترین و محرومترین مناطق سیستان و بلوچستان گذراندم
او با بیان اینکه طرح خود را در یکی از دورترین و محرومترین مناطق استان سیستان و بلوچستان به نام منطقه سرباز و در روستای پارود با جمعیت ۱۶ هزار نفر گذرانده است، ادامه میدهد: پزشکی نوعی ایثارگری است و در هر کجا که باشی باید با بیمار همراه و همدل بود؛ در آن زمان، این منطقه نیز بهدلیل شرایط سخت اقلیمی، نبود آب آشامیدنی سالم و اینکه دارای مشکلاتی از جمله فقر و بیماریهای واگیردار، مالاریا، وبا و سل بود، همراهی و همدلی شدیدی را برای خدمت به مردم آن میطلبید و ما به عنوان پیامآوران بهداشت در آن منطقه خدمت میکردیم.
در مورد تمایل نداشتن برخی پزشکان به خدمت در مناطق محروم از این پزشک میپرسیم و اینکه برای رفع این مشکل چه باید کرد؟ و او معتقد است باید برای خدمت در این مناطق برای پزشکان انگیزه ایجاد کرد، چرا که مسیر پر فراز و نشیب رشته پزشکی به قدر کافی طاقتفرسا است و زمانی که یک پزشک به مناطق محروم فرستاده میشود، باید امکانات و انگیزههای لازم از جمله ایجاد بستر مناسب برای زندگی و تحصیل همچنین تأمین درست مالی را برای ترغیب و ماندن پزشک و خانواده او در آن منطقه فراهم کرد که در حال حاضر تعرفههای پزشکی در سیستمهای دولتی این انگیزه را برای پزشکان ایجاد نمیکند ضمن اینکه بومیگزینی پزشکان به رفع این مشکل بسیار کمک خواهد کرد و پزشکان پس از اتمام دوران تحصیل خود باید به منطقه خود بازگردند و در شهر خود خدمترسانی کنند.
راهاندازی بخش پیوند در بیمارستان سیدالشهدا اصفهان
وقتی از دستاوردهای این پزشک طی این سالها میپرسم، میگوید: در سال ۱۳۹۴ به همراه همکارانم «بخش پیوند سلولهای بنیادی» را در بیمارستان سیدالشهدا اصفهان راهاندازی کردیم؛ این بخش در درمان بیماریهای مختلف از قبیل سرطانهای غدد لنفاوی مقاوم و یا عودکننده، بیماران مولتیپل میلوما، لوسمی و در سرطانهای پیشرفتهای مانند سرطانهای بیضه عودکننده بعد از شیمی درمانی و حتی در درمان بعضی بیماریهای غیر بدخیم مانند تالاسمی، آنمیهای سیکل سل و درمان بیماریهای نقص ایمنی شدید کاربرد دارد.
او درباره اقداماتی که در بخش پیوند در بیمارستان سیدالشهدا اصفهان انجام میشود، ادامه میدهد: علاوه بر انواع پیوند مغز استخوان شامل پیوند اتولوگ که در آن سلولهای بنیادی از خود بیمار گرفته میشود و پیوند آلوژن که سلولهای بنیادی از فردی که بهطور معمول خواهر و برادر بیمار است گرفته میشود، پیوند از سلولهای بنیادی بند ناف نیز وجود دارد.
از او خواستم تا از اوقات فراغت خود بگوید و اینکه انجام چه کاری یا چه اتفاقی میتواند او را خوشحال و خستگیاش را کم میکند؟، با لبخندی بر لب ادامه میدهد: در حیطه کاری در مواردی که بهبود بیمار سرطانی را پس از درمانهای طولانی مشاهده میکنم، خستگی از تنم بیرون میرود و احساس رضایت درونی خاصی پیدا میکنم، ورزش را دوست دارم و با ورزش کردن احساس خوبی پیدا میکنم و حتیالامکان سعی میکنم در اوقات فراغتم ورزش کنم.
شغل پزشکی نوعی ایثارگری است و به رغم تمام مشکلات و سختیهایی که دارد، مقدس و ارزشمند است و باید با ایجاد بسترهای لازم در ترغیب نیروهای مولد جامعه برای فعالیت در این رشته تلاش کرد.
پس از پایان گفتوگو با پوشیدن لباس مخصوص و رعایت پروتکل خاص بخش پیوند به همراه این پزشک با تجربه به ایستگاه پرستاری این بخش رفتیم تا با گرفتن چند عکس از فعالیت روزانه او در این قسمت، مصاحبهام را کامل کنم و او مانند همیشه صبورانه و با لبخندی که بر لب داشت، خاطره یک روز خوب را برایم رقم زد.
«یکم شهریور، روز بزرگداشت ابوعلی سینا و روز پزشک گرامی باد»
گزارش از: ریحانه راهپیما خبرنگار ایمنا
نظر شما