شیرزنی که خودش را وقف جهاد کرده بود/ماجرای شناسایی فرزند شهید در منطقه توسط مادر

دیار نصف‌جهان، بزرگان زیادی به خود دیده است، بزرگانی که برخی از آنان گمنام مانده‌اند و زمانی تازه به صرافت یاد کردن از آنها می‌افتیم که دیگر در میان ما نیستند؛ حاجیه‌خانم «ملک‌ وفایی‌حسین‌آبادی» از دسته همین بزرگان است، شیرزنی که نه تنها مادر دو شهید بود که افتخار جانبازی نیز بر تارکش می‌درخشید.

به گزارش خبرنگار ایمنا، چند روزی است که رخت از عالم خاک برداشته و به افلاک پیوسته است، به جایی که دو فرزند شهیدش سال‌ها است، انتظار او را می‌کشند، انتظار مادری که همچون کوه بود و استوار، یک شیرزن به تمام معنا؛ شیرزنی که نه تنها دلبندانش را راهی میدان جنگ کرده که خود نیز لباس جهاد بر تن کرده بود تا در خطوط مقدم جبهه امدادگری کند و مرهمی باشد بر زخم رزمندگانی که ندای حسین زمانشان را لبیک گفته بودند تا کسی به این خاک چپ نگاه نکند.

«ملک وفایی‌حسین‌آبادی» را کمتر کسی می‌شناسد، شیرزن اصفهانی که حتی شهادت عزیزانش هم او را از عرصه حضوری فعال در مناطق جنگی باز نداشته بود و خود نیز در جزیره مجنون، نشان جانبازی بر پیشانی‌اش نقش بسته بود.

جانبازی ۵۰ درصد حاجیه‌خانم وفایی به علت استنشاق گاز خردل در جزیره مجنون، اراده او را برای حضور در مناطق عملیاتی به عنوان امدادگر محکم‌تر کرد به طوری که تا آخرین روزهای دفاع مقدس در جبهه‌ها حضور داشت و شش سال از عمرش دوشادوش رزمندگان اسلام صرف مجاهدت شد.

به بهانه آسمانی شدن او که پس از سال‌ها تحمل عوارض ریوی و عصبی مواد شیمیایی چهره در نقاب خاک کشید و در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت با فرزندش که رابطه نزدیکی با مادر داشته است، به گفت‌وگو نشستیم، فرهاد خدادادی در حالی روایتگر بانویی از جنس خورشید و برادران شهیدش برای ما می‌شود که سنگینی غم از دست دادن مادر در بند بند کلامش نهفته است.

سفری که پای مادرم را به جبهه باز کرد

خدادادی با توصیف خانه‌ای که در آن پرورش یافته است، می‌گوید: مادرم زنی پرتلاش و مؤمن از خانواده وفایی بود که در محیطی مذهبی رشد یافته بود و پدرم محمد خدادادی نیز از معتمدین و بزرگان محله حسین‌آباد بود، ثمره ازدواج آن‌ها شش پسر بود، تعالیم پدر و مادر باعث شده بود که این شش فرزند همگی در راه علم ثابت‌قدم و موفق باشند، برادرم مسعود که متولد سال ۱۳۴۲ بود، بعد از گذراندن دوران دیپلم در رشته تجربی به فراگیری علوم دینی حوزوی روی آورد و با شروع جنگ تحمیلی در جبهه حضور یافت و در عملیات فتح‌المبین و در دومین روز از فروردین‌ماه سال ۱۳۶۱ و در ۲۰ سالگی به علت اصابت ترکش در عین خوش به شهادت رسید، هنوز مدت زیادی از شهادت مسعود نگذشته بود که برادرم پرویز هم راهی جبهه شد.

وی می‌افزاید: مادرم که هنوز داغ مسعود برایش تازه بود به همراه پدرم به اهواز رفتند تا از حال و احوال پرویز مطلع شوند، این سفر برای مادرم سفری تأثیرگذار بود که مسیر زندگی او را عوض کرد، دیدن خیل مجروحان و رزمندگانی که نیاز شدیدی به مراقبت، پرستاری و امداد داشتند، او را بر آن داشت که با تجربه‌ای که در کار امداد و پرستاری و انجام تزریقات داشت، به عنوان امدادگر در جبهه با وجود مخالفت پدرم مشغول به کار شود.

خدادادی که خاطرات آن روزها به روشنی در ذهنش ماندگار شده است، از سفرهای مادرش با هواپیمای جنگی به اصفهان برای دیدار با آنها هم می‌گوید و از اینکه بالاخره پدر که خود سابقه رزمندگی داشت و در عملیات فتح‌المبین حضور پیدا کرده بود، راضی به حضور همسرش در جبهه شد و مسئولیت‌های خانه را در غیاب او بر عهده گرفت.

شیرزنی که خودش را وقف جهاد کرده بود/ماجرای شناسایی فرزند شهید در منطقه توسط مادر

ماجرای شناسایی فرزند شهید در منطقه توسط مادر

مجتبی حمزه‌ای که از اقوام حاجیه‌خانم وفایی بوده و چند سالی است که افتخار خادم‌الشهدا بودن را دارد، روایتگر ماجرای شناسایی فرزند شهید خانواده خدادادی در منطقه توسط مادرش می‌شود.

حمزه‌ای با بیان اینکه خانم وفایی از شجاعت خاصی برخوردار بوده است، می‌گوید: هنوز چند ماهی از شهادت مسعود نگذشته بود که عملیات محرم آغاز شد، در یکی از روزهای آبان‌ماه سال ۱۳۶۱ او به اتفاق چند تن دیگر از امدادگران و یکی از پزشکان تعدادی از رزمندگان را از لابه‌لای گل و لای با تور بالا می‌کشند تا کمی دورتر از منطقه به کار شناسایی این اجساد مطهر بپردازند، شهید اول را از مدارک شناسایی می‌کنند، امداد گران به سراغ شهید دوم می‌روند و عکسی را در جیب لباسش پیدا می‌کنند و شروع می‌کنند به تمیز کردن عکس، حاجیه‌خانم که شاهد این منظره بوده است، ناگهان فریاد می‌زند: «یاحسین، یا زهرا، این عکس پسر شهیدم مسعود است که همیشه همراه پرویز بود. این شهید پرویز منه، پسر منه!» و خود او گل‌ولای را از سرو صورت و بدن پسر شهیدش شست، پسرش را کفن کرد و سوار بر هواپیما برای تشییع به اصفهان آورد و پیکر پاکش را در گلستان شهدای و در کنار برادرش مسعود به خاک سپرد.

وی می‌افزاید: این اتفاق نادر که برای کمتر مادر شهیدی پیش آمده است، هم نتوانست او را از خدمت در جبهه از طرف سازمان امداد و درمان دور کند، صحنه‌های عجیبی که حاجیه‌خانم طی این چند ماه در جبهه‌ها دیده بود و احساس مفیدی را که در راه خدمت به دست آورده بود، پای ماندن در اصفهان را از او می‌گرفت، مادر شهیدان خدادادی با اصرار فراوان دوباره عازم جبهه شد و اواخر سال ۱۳۶۲ در جزیره مجنون و حین خدمت در پی حمله شیمیایی صدام به عوارض گاز خردل دچار شد.

جنگ تمام شد، اما آثار جنگ در بدن مادرم باقی ماند

فرهاد خدادادی بقیه ماجرا را این‌گونه روایت می‌کند: عید بود و ما منتظر بازگشت او به خانه بودیم، اما اطلاع یافتیم که او در بیمارستان بستری است، زمانی که مرخص شد، سرفه امانش را می‌برید و دائم اسپری استفاده می‌کرد او بعدها به ما گفت که در منطقه بویی شبیه قرمه سبزی احساس کرده‌اند و پس از بازگشت مشخص شده که حمله شیمیایی صورت گرفته است.

وی با بیان اینکه حتی این حال و احوال و حضور همه پسرانش در منطقه هم مانع حضور او در جنگ نشد، ادامه می‌دهد: مادرم با همان احوال مشغول امدادرسانی می‌شد، در برهه‌ای از زمان، برای انجام فعالیت‌به جبهه غرب هم رفت، گاهی به شجاعت تحسین‌برانگیز و خارق‌العاده مادرم غبطه می‌خورم، به دلیل جنایات فجیعی که بعثی‌ها و منافقین در کردستان، مریوان و سنندج مرتکب می‌شدند، گاهی حتی ماندن برای مردها هم دشوار و سخت بود چه برسد به یک زن، اما مادرم شیرزنی بود که خودش را وقف خدمت کرده بود و هیچ هراسی به دل نداشت.

خدادادی می‌افزاید: جنگ تمام شد، اما آثار جنگ در بدن مادرم ماند، گاز خردل باعث درگیری ریوی می‌شد و روز به‌روز بدتر و بدتر می‌شد، گاهی هم باعث حملات پانیک عصبی شدید می‌شد که او را از خود بیخود می‌کرد.

شیرزنی که خودش را وقف جهاد کرده بود/ماجرای شناسایی فرزند شهید در منطقه توسط مادر

وی که تحت تأثیر رفتار مادر، موضوع پایان‌نامه دکترای خودش را با وجود مشکلات بسیار عدیده به بررسی آثار گاز خردل در بدن جانبازان شیمیایی اختصاص داده که بسیار هم موفقیت‌آمیز بوده است، در وصف حال مادر چنین می‌گوید: پس از جنگ مادر به عنوان جانباز ۵۰ درصد معرفی شد، اما هیچ‌گاه پایش به جایی باز نشد تا بخواهد از این عنوان استفاده کند چرا که معتقد بود، کاری را که برای رضای خدا انجام داده است، فقط خدا می‌تواند جبران کند.

خدادادی از ویژگی‌های شخصیتی حاجیه‌خانم وفایی هم می‌گوید، از اینکه او بسیار بخشنده بود، مهربان و دلسوز بود. گاهی وقت‌ها افرادی با ظاهر نامناسب به در خانه می‌آمدند و هیچ‌گاه دست خالی بر نمی‌گشتند، از اینکه مادرش به معنای واقعی اسوه حسنه بود، در دل‌ها نفوذ می‌کرد و بسیاری از افرادی که هیچ اعتقادی به راه و روش او نداشتند هم پس از مراوده با او کاملاً تغییر می‌کردند، متحول می‌شدند و ازبیراهه‌ها باز می‌گشتند، از مهربانی بی‌شمار او، زمانی که فهمید مستأجرش بیکار شده است و پنهانی قبض برق او را پرداخت می‌کرد، از پادرمیانی او و نصحیت‌هایش برای ادامه زندگی مشترک زوج‌هایی که تا آستانه طلاق پیش رفته بودند.

کد خبر 681763

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.