به گزارش خبرنگار ایمنا چند سالی است که مداحان اهل بیت (ع) هر روز از دهه اول ماه محرم را به نام یکی از شهدای کربلا نامگذاری کردهاند و در این راستا در شب نهم ماه محرم به عزاداری برای شهادت حضرت عباس ابالفضل (ع) میپردازند.
در ادامه خلاصهای از مقتل شهادت حضرت عباس (ع) ارائه میشود:
عباس بن علی بی ابیطالب (سال ۲۶ قمری سال ۶۱ قمری) مشهور به ابوالفضل، پنجمین پسر امام علی (ع) و اولین فرزند امالبنین است که مهمترین فراز زندگی او حضور در واقعه کربلا و شهادت در روز عاشورا است.
درباره زندگی و احوالاتش تا قبل از محرم سال ۶۱ قمری اطلاعات چندانی وجود ندارد جز اینکه بر اساس برخی گزارشها در جنگ صفین حضور داشته است؛ او در واقعه کربلا فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین (ع) بود و برای همراهان امام حسین (ع) از فرات آب آورد.
حضرت عباس به همراه برادرانش دو اماننامه از طرف عبیدالله بن زیاد را رد کردند و در سپاه امام حسین (ع) جنگیدند و شهید شدند. به گفته برخی از کتابهای مقتل، در روز عاشورا در حالی که دو دستش بریده شده بود و گرز آهنین بر سرش فرود آمده بود، شهید شد.
برخی منابع او را دارای قدی بسیار بلند و چهرهای زیبا توصیف کردهاند و امامان شیعه در احادیثی مقام بالایی برای حضرت عباس در بهشت بیان کردهاند و نیز کرامات فراوانی از او با مضمون برآورده کردن حاجات مردم حتی غیر شیعیان و غیرمسلمانان نقل شده است.
همسر و فرزندان
عباس (ع) با لبابه نوه عباس بن عبدالمطلب بین سالهای ۴۰ تا ۴۵ قمری ازدواج کرد. برخی از منابع، پدر لبابه را عبیدالله بن عباس و برخی دیگر عبدالله بن عباس ذکر کردهاند. ابنحبیب بغدادی، مورخ قرن سوم قمری، لبابه همسر عباس را دختر عبیدالله دانسته و لبابه دختر عبدالله را همسر علی بن عبدالله جعفر معرفی کرده است. لبابه برای عباس، دو پسر به نامهای فضل و عبیدالله به دنیا آورد [۳۶] و پس از شهادت او ابتدا به ازدواج ولید بن عتبه و سپس به ازدواج زید بن حسن درآمد.
عبیدالله، فرزند عباس (ع)، با دختر امام سجاد (ع) ازدواج کرد و برخی نویسندگان، فرزندان دیگری به نامهای حسن، قاسم، محمد و دختری برای حضرت عباس نام بردهاند و گفتهاند قاسم و محمد در روز عاشورا پس از پدرشان به شهادت رسیدند.
گزارش شده است که نسل حضرت عباس از پسرش عبیدالله و پسرش حسن ادامه پیدا کرده است. فرزندان حضرت عباس از مشهورترین تبار علویان و بسیاری از آنها عالم، شاعر، قاضی و حاکم بودند. گستردگی نسل حضرت عباس از شمال آفریقا تا ایران گزارش شده و برخی دلیل این گستردگی را مهاجرت فرزندان حضرت عباس به دلیل ظلم حکومتها عنوان کردهاند.
جنگ صفین
حضور عباس (ع) در جنگ صفین در برخی از کتابهای متأخر نقل شده است. او در این جنگ از جمله افرادی بود که به فرماندهی مالک اشتر در جنگ صفین به فرات حمله کردند و برای لشکریان امام علی (ع) آب برداشتند. در همین کتابهای متأخر کشته شدن ابن شعثاء از شام و هفت تن از پسرانش به دست عباس نیز جزو حوادث جنگ صفین نقل شده است. به گفته برخی از نویسندگان، مردم شام قدرت ابن شعثاء را برابر با هزار سوار میدانستهاند. درباره زندگی عباس بن علی پس از جنگ صفین تا زمان وقوع واقعه کربلا چیزی در منابع تاریخی نقل نشده است.
پرچمداری در روز عاشورا
بر اساس تحقیق اردوبادی، اصفهانی در مقاتل الطالبیینو شیخ مفید در الارشاد تصریح کردهاند که امام حسین در صبح روز عاشورا پرچم سپاه خود را به دست عباس داده است. بلاذری در انساب الاشراف، و ابونصر بخاری در سرّ السلسلة العلویة نیز بر پرچمداری حضرت عباس تصریح کردهاند.
بنابر منابع تاریخی، وقتی عبیدالله بن زیاد، هفتم محرم به عمر بن سعد دستور داد که به حسین (ع) و یارانش اجازه استفاده از آب فرات ندهد، امام حسین، عباس (ع) را فراخواند و سی سوار و بیست پیاده را با او همراه کرد تا مشکها را پر از آب نمایند و به اردوگاه ببرند. عباس (ع) توانست محاصره دشمن را بشکند و آب را به اردوگاه برساند. در این حمله هیچکس از اصحاب و یاران امام حسین شهید نشد، اما افرادی از لشکر عمر بن سعد کشته شدند.
نپذیرفتن اماننامهها
چنانکه در کتاب الفتوح ابناعثم کوفی و مقتل خوارزمی آمده است، دو نفر برای عباس (ع) و برادران او در کربلا اماننامه فرستادند که عباس (ع) و برادرانش هر دو را رد کردند؛ اماننامه نخست را عبدالله بن ابیالمحل بن حزام عامری آورد که برادرزاده امالبنین، مادر عباس (ع) بود. او توانست از عبیدالله بن زیاد اماننامهای برای پسران عمه خود بگیرد و آن را توسط غلام خود برای آنها بفرستد. وقتی عباس (ع) و برادرانش این اماننامه را خواندند، گفتند که ما در امان خداوند هستیم و هیچ نیازی به چنین اماننامه ننگینی نداریم.
اماننامه دوم را شمر بن ذی الجوشن در ظهر عاشورا به عباس و برادرانش پیشنهاد کرد و او را با عنوان «پسر عمه» صدا زد، اما جوابی نشنید. امام حسین (ع) به آنها گفت گرچه او فاسق است، اما جوابش را بدهید. شمر به آنها به شرط تسلیم شدن و اطاعت از یزید مژده امان داد. حضرت عباس، او و اماننامهاش را لعنت کرد و گفت: «ای دشمن خدا! مرگ بر تو که ما را به اطاعت از کفر و ترک همراهی برادرم حسین (ع) فرامیخوانی.»
رجزها در روز عاشورا
در جریان واقعه کربلا رجزهای مختلفی از عباس (ع) نقل شده است؛ از جمله:
أقسَمتُ بِاللَّهِ الأَعَزِّ الأَعظَم وَ بِالحَجونِ صادِقاً وَ زَمزَم
وَ بِالحَطیمِ وَالفَنَا المُحَرَّمِ لَیُخضَبَنَّ الیَومَ جِسمی بِدَمی
دونَ الحُسَینِ ذِی الفَخارِ الأَقدَمِ إمامُ أهلِ الفَضلِ وَالتَّکَرُّم
وَاللهِ إن قَطَعتُمُ یَمینی إنّی اُحامی أبَداً عَن دینی
وعَن إمامٍ صادِقِ الیَقینِ نَجلِ النَّبِیِّ الطّاهِرِ الأَمین
نحوه شهادت
درباره شهادت حضرت ابالفضلالعباس (ع) دو نقل در مقاتل آمده است.
نقل اول:
پس از شهادت اصحاب و بنیهاشم و زمانی که اهل حرم به آب نیاز شدید داشتند و تشنگی بر امام حسین (ع) غلبه کرده بود، حضرت همراه برادرش، حضرت عباس (ع) برای تهیه آب بالای تپهای که مشرف بر رود فرات بود، آمدند؛ در حالی که عباس (ع) پیشاپیش امام حرکت میکرد و میجنگید وقتی آن دو میخواستند وارد شریعه شوند، لشکریان ابن سعد ملعون مانع شدند. در این وقت، مردی از قبیله «بنیدارم»، تیری به سوی امام حسین (ع) پرتاب کرد. تیر به چانه شریف امام (ع) برخورد کرد، اما ایشان با دست تیر را بیرون کشید، سپس دستهایش را در زیر گلو گرفت، آنها را پر از خون کرده، آن خون را به سوی آسمان پاشید و فرمود: «خداوندا! من از جنایتی که اینان نسبت به فرزند دختر پیامبر تو مرتکب میشوند، به تو شکایت میکنم.»
سپس لشکر ابن سعد ملعون، بین آن حضرت و برادرش حضرت عباس (ع) فاصله انداخته و از همه طرف قمر بنیهاشم را محاصره کردند. ابالفضل به آنان حمله میکرد و چنین رجز میخواند: «به خدای بزرگ و عزیز قسم و سوگندی راستین به حجون و زمزم و قسم به خدای صاحب حطیم و آستانه در کعبه، امروز پیکرم به خون رنگین خواهد شد؛ در محضر امامی بافضیلت و کرامت که صاحب افتخاراتی قدیمی است.»
آنگاه در حالی که به سمت آب میرفت، این رجز را میخواند: «وقتی پرنده مرگ صدا کند، باکی از مردن ندارم؛ تا در دریایی از مردان شتابنده فرو روم و ناپدید شوم. جان من، امام حسین است که برگزیده و پاک است. «انی انالعباس اغدو بالسقا؛ من عباسم که هر صبح، کارم سقایی است» و آن روز که با شر روبهرو گردم از آن نمیترسم.»
بر اثر حمله حضرت عباس، لشکر متفرق شد. حکیم بن طفیل، پشت نخلی کمین کرد و ضربه شمشیری به دست راست حضرت وارد کرد.
حضرت شمشیر را به دست چپ گرفت و حمله کرد و فرمود:
«والله ان قطعتموا یمینی
انی احامی ابداً عن دینی
و عن امام الصادق الیقین
نجلالنبی الطاهر الامینی»
سپس دست چپش را قطع کردند و فرمود:
«یا نفس لاتخشی من الکفار
و ابشری برحمه الجبار
مع النبی السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یساری
فاصلهم یارب حر النار»
ناگهان ملعونی عمود آهن بر سر عباس زد و این زمان بود که بر اثر تیرها و جراحات بسیار، توان نداشت و بر زمین افتاد.
چون امام حسین (ع)، عباس (ع) را در کنار فرات بر زمین دید، به شدت گریه کرد و فرمود: «الان انکسر ظهری و قلت حیلتی: اکنون کمرم شکست و رشته تدبیرم گسست.»
نقل دوم:
زمانی که حضرت عباس (ع) تنهایی برادرش را مشاهده کرد، نزد امام رفت و اجازه میدان گرفت. امام حسین (ع) به شدت گریه کرد و فرمود: «برادرم! تو پرچمدار منی و بعد از تو، سپاه من پراکنده میشود.»
عباس (ع) گفت: «سینهام تنگ است و از زندگی سیرم. میخواهم انتقام خون شهدا را از این منافقین بگیرم.»
امام حسین (ع) فرمود: «پس برو و برای این کودکان کمی آب بیاور.»
عباس (ع) رفت و اندکی لشکریان دشمن را موعظه کرد. از ایشان آب خواست که ممانعت کردند و سودی نبخشید. سپس به سوی برادر برگشت؛ در حالی که صدای ناله العطش العطش کودکان را میشنید. مشک و نیزهای برداشت و سوار اسب شد و به شریعه فرات تاخت؛ در حالی که چهار هزار نفر نگهبان آن بودند و به سمتش تیراندازی میکردند. حضرت عباس (ع) لشکر را متفرق ساخت، جمع کثیری از آنان را کشت و به آب رسید. کفی از آب، مقابل صورت آورد و یاد تشنگی برادرش حسین (ع) و اهل بیتش افتاد.
مشک را پر کرد و بر کتف راست انداخت و به سمت خیمهها حرکت کرد. پس راه را بر او بستند و از هر طرف احاطهاش کردند. نوفل ملعون دست راستش را قطع کرد و مشک را به کتف چپ انداخت. حکیم بن طفیل، دست چپش را قطع کرد؛ پس مشک را به دندان گرفت. در این زمان، تیری به مشک خورد و آب بر زمین ریخت. تیر دیگری هم بر چشم و تیری بر سینه عباس نشست. آنگاه ملعونی عمود آهن بر فرق مبارکش زد و از اسب به زیر افتاد و فریاد زد: «برادر! مرا دریاب.»
مقتل مینویسد: «فوقف علیه منحنیا و جلس عند راسه.» امام حسین (ع) با قامتی خمیده آمد و بر بالین برادر نشست. گریه کرد تا عباس جان داد و فرمود: «الان انکسر ظهری و قلت حیلتی.»
وقتی اهل حرم از شهادت حضرت عباس (ع) مطلع شدند، زینب (س) ناله سر داد: «وا اخاه وا عباساه وا ضیعتاه بعدک یا عباس!» آه برادرم، آه عباسم، وای از فقدان تو عباس که بعد از تو با ما چه میشود.»
شعرخوانی| که تو بی مشک سقایی که تو بی دست رزاقی
نه در توصیف شاعرها نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید الا یا ایها الساقی
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصه میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
نظر شما