به گزارش خبرنگار ایمنا، احمد اهل وفا بود، امکان نداشت قولی بدهد یا مسئولیتی را بپذیرد اما لحظهای به آن وفادار نباشد. چه آن وقت که برای پاسداری از انقلاب نوپای امام خمینی (ره) راهی سوریه و لبنان شد تا آموزشهای چریکی ببیند و چه وقتی که در کردستان با ضدانقلاب درگیر شد و با اینکه سن زیادی نداشت، مانند یک نیروی باتجربه عمل میکرد.
حالا که احمد کاظمی شده بود فرمانده لشکر و جان تعدادی از جوانان این ملت به تصمیم و عملکردش در جنگ ارتباط داشت، تعهدش خیلی بیشتر از قبل شده بود به همین خاطر از عزیزترین چیزهایش میگذشت. یکی از همرزمانش خاطرهای را از او اینطور روایت میکند:
در عملیات کربلای ۵ به ما اطلاع دادند، حاجاحمد کاظمی پسردار شده است و از قبل هم گفته بود اسمش را «محمد» بگذارند. وقتی پشت بیسیم به او گفتم که خدای متعال به تو هدیهای داده است، ابتدا فکر کرد رزمندگان به پیروزی خاصی دست پیدا کردهاند.
اما وقتی به او گفتم پسردار شدی، ابتدا خیلی خوشحال شد، اما بعد از چند ثانیه مکثی کرد و گفت: «بگذارید بعد از عملیات صحبت میکنیم.» من فکر میکنم او برای جلوگیری از تأثیر این خبر بر روحیه خودش هنگام رزم، یک جهاد نفس انجام داد.
احمد چهار ماه بعد از تولد فرزندش برای اولین بار او را میبیند. ظاهراً ابتدا که پسرش به دنیا میآید با توافقی که قبلاً با همسرش داشته بود، نام او را میثم میگذارند و بعد که او میرود و پسرش را برای نخستینبار میبیند، میگوید نامش را عوض کنیم و محمدمهدی بگذاریم.
نظر شما