به گزارش خبرنگار ایمنا، دورهگردی در کوچه پسکوچههای روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ اطراف خمینیشهر و فروختن ظروف رویی (آلومینیومی) به همراه فرزندانش و تبلیغ برای آرمانهای امام خمینی (ره) در سالهای قبل از انقلاب، حضور در سیستانوبلوچستان در سالهای اول انقلاب و در لباس سبز پاسداری و در ادامه حضور همزمان به اتفاق پسرانش در جبهههای نبرد و صبوری توأم با ایمان، پس از شهادت آنها، تنها گوشهای از زندگی قریب به ۸۰ ساله رزمنده پاسدار حاجقدمعلی صالحی است که در روزهای اخیر به فرزندان شهیدش پیوست و در گلزار شهدای خمینیشهر و در مجاورت امامزاده سیدمحمد آرام گرفته است.
عزیزالله پورکاظم، از همرزمان پدر شهیدان صالحی با بیان اینکه خوی ایمان و انقلابی بودن از ابتدا در رگهای حاجقدمعلی جریان داشت، میگوید: «او در سالهای پیش از انقلاب با موتوری که داشت، برای کسبوکار و فروش ظرفهای رویی به روستاها و شهرهای اطراف میرفت و اخلاق نیکویی که داشت باعث رونق کسب و کار او میشد، اما دورهگردی برای او تنها یک شغل نبود و از آن به عنوان یک ابزار تبلیغاتی استفاده میکرد. تبلیغات برای دین و مذهب و آرمانهای امام خمینی (ره) که آرام آرام زمینهساز بیداری مردم میشد. او گاهی پسرانش حسین و مهدی را نیز با خود میبرد و روح پاک آنها تحت تأثیر منویات پدر، رنگی خدایی میگرفت.»
وی از روزهای داغ انقلاب هم سخن به میان میآورد که حاجقدمعلی، برای شرکت در راهپیماییها از خمینیشهر به اصفهان میرفت تا از قافله جا نماند. محله حسینآباد، مسجد حکیم و مسجد سید پاتوق اصلی او در آن روزها بود.
قاب شهیدان صالحی مزین به عکس پدر شد؛ چه قاب پربرکتی
حاجقدمعلی بعد از انقلاب هم به راهش را ادامه داد و زمانی که به خاطر سنش نتوانست به سپاه بپیوندد، به سیستانوبلوچستان رفت و به خاطر درایت، اطلاعات و سابقهای که داشت، در آنجا به عنوان محافظ امام جمعه وقت به خدمت مشغول شد اما عیالواری و دوری از خانواده باعث شد که از آنجا به سپاه خمینیشهر منتقل شود.
پورکاظم با بیان اینکه با شروع جنگ، حاجقدمعلی از نخستین کسانی بود که راهی مناطق عملیاتی شد، میافزاید: «بودن پدر در جبههها برای دو پسرش که با اختلاف سنی دوساله در سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۹ متولد شده بودند، بهانهای برای ماندن در خانه و ادامه زندگی معمولی نبود. در سال ۱۳۶۲ محمد دوران آموزشی حضور در جبهه را گذراند، اما برای رفتن باید منتظر مراجعت پدر و رضایت او میشد، این اتفاق افتاد و او به مدت پنج ماه عازم جبهه کردستان شد، پس از آن به جبهههای جنوب رفت و در سال ۱۳۶۴ در منطقه اروند و به دلیل اصابت ترکش به سرش آسمانی شد.»
حاجقدمعلی که برای تشییع پسرش از جبهه بازگشته بود، دوباره راهی خط مقدم شد و شعار «نگذارید اسلحه شهدا بر زمین بماند» حسین، دیگر پسر او را نیز هوایی کرد، بهطوری که کارگاه نجاری و موقعیت درآمدی و خوب مالی آن را رها کرد و به جبهه رفت. چند روزی از پذیرش قطعنامه بیشتر نگذشته بود که صدام به طمع فتحالفتوح، بار دیگر به مناطق ایران حملهور شد و حسین نیز به میهمانی ملکوتیان شتافت.
همرزم قدیمی حاجقدمعلی با بیان اینکه تقدیم دو جگرگوشه به اسلام و وطن، خللی در عزم و اراده او بهوجود نیاورده بود، میگوید: «او مسیر صبوری، عزت و ایمان را انتخاب کرده بود و تا واپسین روزهای عمر باعزت خود در کنار خانواده بزرگش در همین مسیر ماند و هرگز از این انتخاب هم پشیمان نشد، حالا دیگر قاب عکس شهیدان صالحی مزین به عکس پدر نیز شده است. به راستی چه قاب پربرکتی!»
نظر شما