به گزارش خبرنگار ایمنا، در کوچه پس کوچهها و جای جای این شهر بزرگ، افراد سالخوردهای را میبینیم که گرد سفیدی موهای آنها را پوشانده و چین چروکهایی را مهمان چهرههای آنها کرده است، اما هنوز مهربانی در چشمان خسته آنها جریان دارد. بعضیها خسته و بیرمق و بعضی دیگر لرزان، اما قوی قدم برمیدارند تا روز دیگری را آغاز کنند و با شادی به پایان برسانند.
با حضور در مکانهای عمومی به خصوص بوستانها، شاهد حضور پررنگتری از آنها هستیم و حتی برخی با همسالان و دوستان خود مشغول بازی، صحبت کردن یا لذت بردن از طبیعت هستند. بدون شک هر یک از آنها قصهای بیمانند و دغدغههایی به خصوص دارند؛ همانهایی که روزی روزگاری از لب جوی میپریدند، اما امروز به آرامی قدم برمیدارند.
صاحبان موی سپید و خطوط پیشانی، پدران و مادرانی هستند که هنوز عاشقانه به فرزندان و نوههای خود عشق میورزند و برای شاد دیدن آنها از هیچ چیز دریغ نمیکنند، اما به راستی دغدغه آنها تا چه حد به گوش میرسد؟ این بار، ایمنا پای صحبت سالخوردگان بازنشستهای نشسته است که زندگیهای متفاوتی داشتند و هر یک از خاطرههای متفاوتی یاد میکردند تا شاید حتی برای دقایقی مرهمی بر زخم آنها باشد.
تفریح؛ نیازی برای سالمندان و بازنشستگان
در ابتدا به همصحبتی با بازنشستهای پرداختیم که عصایی در دست، کتی بر تن و لبخندی هرچند بیرمق بر لب داشت. این مرد صحبت خود را اینگونه آغاز کرد: «چند ماه دیگر، پا به سن ۶۵ سالگی میگذارم و اکنون که دو دختر و سه پسرم را به خانه بخت فرستادهام، آرامشی دو چندان دارم. پوشیدن کت از سالهای کار کردن در بانک به عادت مبدل شده و حتی در این هوای گرم هم به آن عادت دارم. حدود ۱۰ سال از بازنشستگی من میگذرد و هر سال بیشتر دلتنگ شغل خود میشوم.
ابتدای بازنشستگی لحظات خوبی را سپری میکردم و از داشتن وقت آزاد لذت میبردم، اما رفته رفته احساس مفید نبودن و تنهایی را تجربه کردم. با رفتن آخرین دخترم به خانه بخت، من و همسرم بیش از پیش تنها شدیم و تازه به فکر تفریح افتادیم، اما به جز پارک و بوستان، خرید و رفتن به رستوران، تفریح دیگری برای بازنشستگان در نظر نگرفته شده بود.
فکر میکردم با بازنشسته شدن میتوانم با خیال راحت تفریح کنم، اما متوجه شدم که در واقع تفریحات بازنشستگی نیاز به توجه دارد. به گفته تمام افراد، جمعیت سالخوردگان، سالمندان و بازنشستگان در کشور رو به افزایش است، اما ما بجز داشتن دسترسی راحت به فضای شهر، نیاز به اماکن تفریحی مناسب و داشتن امتیازات تفریحی داریم تا کمتر به تنهایی، گرد پیری، نبود فرزندان و حتی مشکلات سلامتی فکر کنیم.»
سختی کار مشاغل؛ لزومی برای حفظ توان افراد
این بار به سراغ جمعی رفتیم که خاطرات خود را مرور میکردند، کنار یکی از آنها نشستیم و از دغدغه این روزهای او پرسیدیم. با همان لبخندی که بر لب داشت، آهی کشید و در پاسخ گفت: «بیماری! اصلیترین موضوعی که این روزها به آن فکر میکنم، بیماری است. درگیر پارکینسون هستم و دستانم رمقی برای کار و پاهایم توانی برای راه رفتن ندارند. در جوانی، در مسیرهای بیابانی رانندگی میکردم و شغل پر استرسی داشتم.
تمام روزها به بازنشستگی و استراحت فکر میکردم و میخواستم هرچه زودتر کنار خانوادهام باشم. روزها و شبهایی که از شهر بیرون میرفتم، نگران همسر و فرزندانم بودم و هرچند که نمیشد، اما سعی میکردم از دور مراقب آنها باشم. بازنشسته که شدم، نتایج استرس بالا و بیخوابیهای شغلم به مرور پدیدار شد و شاید بهتر باشد برای بعضی مشاغل، سختی کار بیشتری در نظر گرفته شود.»
همسانسازی حقوق و افزایش مبلغ وامها؛ مرهمی بر مشکلات بازنشستگان
همصحبت بازنشسته دیگری شدیم که به نظر میرسید حدود ۷۰ سال سن دارد. او که از گرمای هوا شکایت میکرد، به آرامی قصه زندگی خود را اینگونه بازگو کرد: «با تصور داشتن زندگی بیدغدغه و بدون خستگی بعد از سالهای بازنشستگی، توان جسمی و روحی خود را صرف کار کردم. تا اوایل سال چهارم بازنشستگی بدون دغدغه زندگی میکردم و بودن با خانواده، مهمترین خواسته من بود.
پس از گذشته چند ماه از سال چهارم بازنشستگی، متوجه شدم مستمری دریافتی پاسخگوی نیازها نیست و از روی ناچاری مشغول به کار شدم. توان جسمی بالایی نداشتم و نگهبانی از ساختمانهای نیمهکاره با وجود داشتن شب بیداری، بهترین انتخاب بود. اجرایی شدن همسانسازی حقوق بازنشستگان در سالهای اخیر، امیدی برای من و همقطارانم بود، اما هنوز هم تا عادلانه شدن مستمریهای پرداختی برای کفاف زندگی، راه هست.»
از او درباره وامهای بازنشستگی پرسیدیم که پاسخ داد: «مبلغ این وامها با شرایط اقتصادی جامعه سازگار نیست و تنها شاید دو درصد از مشکلات را حل کند. برای خرید جهیزیه دخترم نسبت به گرفتن وام اقدام کردم، اما شرایط پیچیده دریافت و سپس مبلغ ناچیز آن در برابر قیمتهای حال حاضر جامعه، مرهم ناچیزی برای زخمهای گسترده ما بود.»
بهرهمندی از بازنشستگان به عنوان منتقلکننده تجارب
بانوی بازنشسته آموزش و پرورش به خبرنگار ایمنا، میگوید: «بازنشسته آموزش و پرورش هستم، اما هنوز با وجود کمبود نیروی انسانی در این دستگاه مشغول به کارم. مانند سابق توان جسمی و روحی برای وقت گذراندن با دانشآموزان ندارم، اما تمام تلاشم در راستای ارتقای علمی است تا به دانشآموزان مباحث جدیدی بیاموزم.
همکاران بسیاری را میشناسم که آنها نیز این احساس را تجربه میکنند، اما با داشتن علاقه و انگیزه، حتی در صورت نبود توان جسمی و روحی، همچنان به تدریس مشغول هستند. احساس میکنم شاید بهتر باشد به جای بهکارگیری نیروهای بازنشسته برای تدریس، این نیروها به عنوان منتقلکننده تجارت به نوآموزان و دبیران تازه نفس فعالیت داشته باشند.
رتبهبندی یکی از موضوعاتی بود که از چندین سال پیش به دنبال اجرای آن بودیم و امیدواریم این طرح، نتایج بسیار خوبی برای فرهنگیان بازنشسته نیز داشته باشند. صدور دیرهنگام احکام بازنشستگی فرهنگیان یکی از چالشهای موجود محسوب میشود که امیدواریم این موضوع در فاصله زمانی کمی بهبود یابد.»
مستمری ۴ تا ۵ میلیونی برای گذران زندگی؟
از یکی دیگر از بازنشستگانی که گلایه بسیاری داشت، درباره چالشهای بازنشستگی سوال کردیم، او میگوید: «اگر زمان واریز اولین مستمری برای بازنشستگان طولانی نبود، بهتر میشد. هنوز به خاطر دارم که با بازنشستگی در سال گذشته، حدود هشت ماه در انتظار واریز شدن اولین مستمری خود بودم. هشت ماه برای افرادی که تازه ترک خدمت کرده باشند، زمان زیادی است!
در طول این هشت ماه فشارهای زیادی را متحمل شدم و حتی زیر بار قرض رفتم. بخواهم صادقانه صحبت کنم، ابتدای بازنشستگی، کاممان تلخ شد. بازنشستگان بسیاری را میشناسم که دریافتی آنها چهار تا پنج میلیون تومان در ماه است و با چالشهای آنها آشنا هستم، همینطور هم میدانم که با مستمری کنونی تا سالهای بعد دوام نخواهم آورد و از اکنون دوباره به کار مشغول شدهام. فکر میکنم همسانسازی حقوق بازنشستگان برای افرادی که دو تا سه سال گذشته ترک کار کرده باشند تاثیرگذارتر باشد و باید برای افرادی که سالهای قبل از آن بازنشسته شدهاند، چارهای اندیشیده شود.»
اجارهنشینی بازنشستگان؛ معضلی قابل حل
گرم صحبت با مردی شدیم که حدود ۵۵ سال سن داشت، او نیز از چالشهای خود اینگونه نقل کرد: «دوران بازنشستگی، باید دوران آرامش خاطر پس از سالها دوندگی برای زندگی باشد، اما برای برخی افراد، ابتدای سختی و دویدنهای چند برابر است. دوستانی را میشناسم که با سن بالا به کارهای سختی مشغول شده تا کمکی برای زندگی باشند و برخی نیز پس از دوران کاری خود به علت مشخص نبودن آینده، دچار افسردگی شدهاند.
خدمات ارائه شده به بازنشستگان برای تسهیل زندگی، در حدود صفر است و توجه به درمان و حقوق بازنشستگان اهمیتی دوچندان دارد. بسیاری از بازنشستگان کشور، اجارهنشین هستند و شاید بهتر باشد در طرح مسکن ملی، سهمیهای جداگانه و دارای شرایطی ویژه برای بازنشستگان و مستمریبگیران تأمیناجتماعی در نظر گرفته شود.»
در ادامه پای صحبت پیرمردی نشستهایم که بعد از ۳۰ سال کار و بازنشستگی برای گذران عمر خود مشغول به کشاورزی شده است، او میگوید: "تمام عمرم را کار کردم و اکنون نیز به اجبار برای گذراندن زندگی و پرداخت اقساط بانک، کشاورزی میکنم.
تصورم از بازنشستگی قشنگتر بود، اما زحمتم چندین برابر شده است در حالی که توان جسمی جوانی خود را ندارم، اما باید کار کنم، زندگی سخت است.
بازنشستگان تأمین اجتماعی خدمات کافی و مناسبی ندارند، همسانسازی حقوق هم که تنها به کام برخی شد و برخی دیگر که حقوق چندانی نداشتند، تفاوتی به حالشان نکرد.
بعد از چهار سال بازنشستگی تنها حدود هفت میلیون تومان حقوق میگیرم، همیشه نگرانم که چگونه سر ماه را به آخر ماه برسانم، حتی اجازه ندارم با این حقوق بیمار شوم، آخر این همه مشکل و خرج زندگی را چگونه با هفت میلیون تومان رفع کنم…"
نظر شما