به گزارش خبرنگار ایمنا، برای همسران جانبازان باید نقشی مساوی همانند مردانش در دوران هشت سال دفاع مقدس در نظر گرفت، ایثارگرهایی که هر کدام به سبک خودشان واژه ازخودگذشتگی را معنا کردند اما آنچنان به صبوری و همتی که همسران جانبازان از خود نشان دادند، پرداخته نشده است، زنانی که عشق را طور دیگری معنا کردند.
حاجکاظم سلیمیان، یکی از جانبازان قطع نخاعی هشت سال جنگ تحمیلی در کتاب «چشمهایی که نوشتند» روایتگر بخشی از فداکاریهای همسرش در زندگی شده است. در این کتاب میخوانیم: «نمیدانم او چه طور میتوانست بار این مسئولیت سنگین را به تنهایی بر دوش بکشد؟! حرفهای مردم از طرفی و سختیهای نگهداری از من، از طرف دیگر و گاهی اوقات تلخیهایم که دست خودم نبود، میتوانست عرصه را بر او تنگ کند. میدانستم گاهی از فرط غم و غصه، دل آسمانی آنها را بارانی میکنم. وقتی به نقاط تاریک زندگی فکر میکردم. فقط اشکهایم ملایم همسر و هق هق پنهانی مادر را که از دست من و خواستههای بیجای من بود، به یاد میآوردم و شرمنده میشدم اما دلم به قلب آسمانی او دلخوش بود که مرا میبخشد. زندگی من با وجود فرشتگانی همچون مادر و همسر قابل تحمل بود.
دور شدن از خانم برایم مثل اسارت میماند ولی من این اسیری را به جان میخریدم تا همسرم شاداب بماند و خستگی با من پژمردهاش نکند. گاهی که احساس میکردم او خسته شده، بهانهای میتراشیدم و به بهانه چکاب پزشکی به آسایشگاه میرفتم. بزرگترین غصههایم مشقتی بود که همسرم به خاطر من تحمل میکرد. ایکاش بعد از من هیچکس چنین سرنوشتی نداشته باشد که دلش پیش یار باشد ولی به خاطر او از او دور شود! حس و حال بد و ناراحت کنندهای است که وقتی همسرت، یارت مریض میشود و نیاز به یاری دارد و تو برای کمک کردن به او از پیشش بروی و آنجا نمانی، این جزو نادیدنیها و وارونگیهای زندگی امثال ماست!
شبها خواب آرام من به بیخوابی او گره خورده بود! نظافت و بهداشت من، غرور و اعتبار من، عبادت و بندگی من، همه و همه با وجود او میسر میشد و مرا شرمنده و قدردان او میکرد، ولی آیا به جز دعا برای او کار دیگری میتوانستم بکنم؟
این قدردانی نه از روی نیاز به او که عشق بود، بارها از دیگران شنیدم که میگفتند: اگه کاظم به همسر، مادر یا دوروبرش احترام میذاره، برای احتیاجیه که به اونا داره! چه زبان گزنده و چه نیش زهرآلودی! بارها دلم با این حرفها شکست اما همیشه به خدا پناه بردم، چون میدانستم فقط او از دلم خبر دارد و از آن سو این موجود نازنین هم که همسری مرا با رغبت پذیرفته و با تمام نداشتههایم کنار آمده و با تمام داشتههایم که جز مشقت نبود، ساخته به دلیل ازدواج با من حرفهای زیادی را به گوشه دل گذاشته و از ملامت سادهاندیشان رنجور گشته ولی چه میتوانستیم بکنیم؟ هیچ!»
نظر شما