به گزارش خبرنگار ایمنا، انقلاب که پیروز شد با رفقایش در دشت آزادگان، سپاه حمیدیه را تشکیل داد. آن سالها نظرآقایی، فرمانده سپاه حمیدیه بود که با شروع جنگ شهادت نصیبش شد. علی شمخانی، فرماندهی سپاه وقت خوزستان را عهدهدار بود و بعد از شهادت نظرآقایی، علی هاشمی را به عنوان جانشین معرفی کرد.
آتش جنگ عراق علیه کشورمان که بیشتر میشد و دامنه محورهای عملیاتی گستردهتر، کار برای نیروهای خودی سختتر میشد اما علی فرماندهی را خوب بلد بود، خوب هم بلد بود که چهطور از پس آن کار برآید.
توانمندیهایش در فرماندهی تیپ ۳۷ نور خودش را حسابی نشان داد. هنر علی زمانی بیشتر به رخ کشیده شد که در جایگاه فرماندهی تیپ ۳۷ نور اقدام به رهاسازی آب موجود در کانال سلمان به منطقه کرخه کور کرد و با همین کار از پیشروی نیروهای ارتش عراق به حمیدیه جلوگیری کرد. این تدبیر علی مانع پیشروی نیروهای عراقی و همچنین سبب پیشگیری از سقوط اهواز شد.
علی با بچههای تیپ ۳۷ نور در عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر هم شرکت کرد؛ روزی که جای جهانآرا خالی بود و نبود که ببیند رفقایش آن روز، چهها کردند.
فرماندهی، برازنده علی بود
تیپ ۳۷ نور با شروع عملیات والفجر مقدماتی منحل شد، البته این اقدام با تصمیم فرماندهان ارشد وقت سپاه پاسداران انجام گرفت. بعد از آن علی، فرمانده سپاه سوسنگرد شد، فرماندهی، حسابی برازنده علیآقا بود، آنقدر که سکان قرارگاه نصرت هم به او سپرده شد؛ سریترین قرارگاه جنگ. کار بچههای قرارگاه نصرت شناسایی مناطق عملیاتی از هورالعظیم تا جاده بغداد به بصره بود.
شناسایی برونمرزی شهرهای نجف، کربلا و سامرا از دیگر فعالیتهای بچههای این قرارگاه بود. بعد از تمام شدن عملیات خیبر که نتیجهاش رسیدن رزمندگان ایرانی به دو جزیره شمالی و جنوبی مجنون بود، رزمندههای قرارگاه نصرت، روش نبرد با نیروهای بعثی را تغییر دادند. این تغییر روش، نتایج خوبی برای بچههای ما به همراه داشت. یکی از آن نتایج این بود که بچههای قرارگاه از لحاظ اطلاعاتی به تمام منطقه هورالعظیم تسلط پیدا کردند. علی، سردار بود و فرماندهی کاردان و کاردرست که میدانست چینش نیروهایش را چهطور انجام دهد که هویت بچهها مخفی بماند. برای این منظور از نیروهای بومی و درواقع از عربهای ایرانی استفاده کرد.
هرجا علی بود، رد او و اثرگذاریاش همهجوره نمود داشت. این نقش و ذهن خلاق او در طراحی عملیات بزرگ دفاع مقدس چنان پررنگ بود که هدایت سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) هم در سال ۱۳۶۵ به او سپرده شد. این مسئولیت، مسؤلیت بزرگی بود، چراکه فرماندهی سپاههای استان خوزستان، لرستان و لشکر ۵ نصر در همین مسئولیت جا داشت.
خوشفکری (خلاقیت) علی و فریب عراقیها
خوشفکری علی کنار کاردانی و کاربلدیاش موجب فریب نیروهای عراقی شد. عملیات والفجر ۸ بود. طبق برنامهریزی که انجام داد، در نهایت دقت توجه عراق را از فاو به هور جلب کرد. او به بچههای رزمنده گفته بود در طول روز، چندین کامیون از ستاد به سمت هور حرکت کنند و شبانه هم به مقر برگردند. به گفته علی تعداد زیادی سنگر در هور ساخته شد تا نشان دهند که قرار است نیروهای زیادی در منطقه مستقر شوند. خلاقیتش در طراحی و ساخت سنگر تا آنجا بود که طبق گفته او، لولههای پولیکا به گونهای در سنگرها جانمایی شد که در تصاویر هوایی چیزی شبیه تانک شود. همه چیز مهیا بود تا عراقیها گمان کنند، قرار است عملیات در هور صورت گیرد. اثرگذاری این طراحی نمایشی سردار علی هاشمی و تحرکات نیروهای خودی سبب شد تا نیروهای عراقی از فاو به هور جابهجا شوند اما ای دل غافل همین تدبیر باعث شد تا به خیال بعثیها فاو فریب جلوه کند و آنجا را از دست بدهند.
مجنون علی را اسیر و شهادت را نصیب او کرد
تیرماه سال ۱۳۶۷ بود. گرما با تمام وجود پخش شده بود در جزیره مجنون و مجنون را بیقرار کرده بود. گرما از یکطرف و تهاجم سراسری عراق و حمله به جزیره هم از طرف دیگر کار را برای رزمندهها سخت کرده بود. علی هاشمی و علیاصغر گرجیزاده که آن زمان رئیس ستاد قرارگاه سپاه ششم بود جزو معدود نفرات باقیمانده در جزیره مجنون بودند.
درست زمانی که خیالشان آسوده شد، مجنون به صورت کامل تخلیه شده است، علیاصغر به اسارت عراقیها درآمد. هیچکس بهدرستی نمیداند که در این روز دردناک، چه بر سر سردار هاشمی آمد اما شاهدان میگفتند که هلیکوپتر عراقی در فاصله کمی از قرارگاه خاتم ۴، جایی که علی آنجا مستقر بود به زمین نشست و بعد از آن علی و همراهانش سراسیمه از قرارگاه خارج شدند و در نیزارها پناه گرفتند.
البته طبق صحبت بعضی از شاهدان دیگر و البته ظواهر جا مانده از حادثه سردار علی هاشمی بعد از نشستن هلیکوپتر دشمن روی جاده که با هدف بستن راه انجام شده بود با ماشین به سمت بالگرد حرکت کرد و عراقیها را به هلاکت رساند و خودش هم همانجا شهید شد.
جستوجوها برای پیدا کردن علی هاشمی از همان روز آغاز شد. اما این جستوجوها نتیجهای نداشت. آوردن اسم علی هم چندان درست نبود، چراکه اگر اسیر عراقیها شده بود کار برای علی، این فرمانده عالیرتبه سپاه، سختتر میشد.
تا مدتها همه گمان میکردند که علی اسیر شده است اما خبرها چیز دیگری میگفت. علی اسیر نشده بود. مجنون علی را اسیر کرده بود، اسیر خاک پاکش، تا اینکه بعد از ۲۲ سال یعنی سال ۱۳۸۹ مجنون، امانت را به صاحب امانت برگرداند و پیکر علی بازگشت و راز گمشده مجنون فاش شد.
نظر شما