به گزارش خبرنگار ایمنا، خاک مقدس تخت فولاد، آرامگاه بسیاری از مشاهیر، هنرمندان، علما و عرفای برجسته در طول تاریخ شکلگیری آن بوده است. ازجمله تکایای مشهور تخت فولاد میتوان به تکیههای میرفندرسکی، خوانساری، میرزا محمدباقر چهارسوقی، میرزا رفیعا، خاتونآبادی، سید العراقین، فاضل سراب، واله، تویسرکانی، جهانگیرخان، میرزا ابوالمعالی کلباسی و بروجردی اشاره کرد که نخبگان علمی مدفون در هر یک از آنها، از بزرگان عصر خویش بودهاند.
از میان حدود ۴۷ تکیه تخت فولاد، ۱۳ تکیه مربوط به دوره صفوی تا قاجارند و ۳۴ تکیه نیز از زمان قاجار به بعد ساخته شدهاند. ازجمله عرفا، فلاسفه، فقهای شیعه و هنرمندان این تکایا میتوان به بابارکنالدین، میرفندرسکی، آقاحسین خوانساری، میرمحمد اسماعیل خاتونآبادی (صاحب تفسیر کبیر)، آقا جمالالدین خوانساری، مولانا محمدبن عبدالفتاح تنکابنی مشهور به فاضل سراب، بهاالدین محمد اصفهانی معروف به فاضل هندی، حکیم آقامحمد بیدآبادی، آقامیرزا محمدباقر چهارسوقی (صاحب روضات الجنات)، مریم بیگم و بانو نصرتالسادات امین (بانوی مجتهده جهان اسلام) اشاره کرد.
وجود بیش از هزار تن از مشاهیر مدفون در این مجموعه، یکی دیگر از دلایل اهمیت این گورستان است که در ذیل مهمترین این مشاهیر در حوزههای مختلف معرفی میگردد.
بانو حاجیه نصرت امین
بانو حاجیه نصرت امین: فرزند سید محمدعلی امینالتجار، متولد ۱۲۷۴ ش، علویه مجتهده بزرگوار، افتخار زنهای ایران و اسلام، معروف به بانوی ایرانی، از شاگردان میرزاعلی اصغر شریف، سید علی نجفآبادی، میرزاعلی آقا شیرازی و صاحب اجازه از سید شهابالدین مرعشی نجفی، شیخ عبدالکریم حائری و شیخ محمدرضا نجفی است. وی دانشمندی باذوق، عارف، متواضع، خوشبرخورد، بدون تکلف و تجمل، از شیفتگان اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام بود. چندین سال در منزل خود مبلغ و مدرس و موعظهگر جامعه زنان بود. بانو علویه همایونی از شاگردانش مینویسد: «وجود مقدس و مطهرش آنچنان روحانی و مستغرق در عالم عرفان و معنویت بود که هر وقت انسان او را میدید، مجذوب جذبه معنویت او شده، در پرتو نورانیت و نفس مطمئنه او، در خود احساس شادی و نورانیت مینمود و احساس میکرد که در اثر مجالست و تشرف به محضرش، روح و روان انسان اوج میگیرد، پرواز میکند و با جهانی دیگر مأنوس میگردد». از آثارش «اربعین الهاشمیه»، «مخزن اللئالی فی مناقب مولی الموالی امیرالمؤمنین»، «سیر و سلوک در روش اولیا»، «معاد یا آخرین سیر بشر»، «روش خوشبختی و توصیه به خواهران ایمانی» و «تفسیر مخزنالعرفان»، تفسیر جامع از قرآن کریم در پانزده جلد به فارسی است. ازجمله کسانی که در محضر ایشان حضور یافتهاند و مباحث علمی و عرفانی داشتهاند، میتوان از علامه امینی، حاجآقا رحیم ارباب، علامه طباطبایی، آیتالله نجابت شیرازی، سید هاشم حداد، آیتالله محمدحسین طهرانی، استاد محمدتقی جعفری و شهید مرتضی مطهری و آیتالله مرعشی نجفی را یادکرد.
ایشان در نفحاتالرحمانیة مینویسد: «آن چه از کشف به من عطا شد این بود که خداوند بر من بخشایش کرد و چشم بصیرتم را نورانی نمود، که هنگام تفریح در برخی از تفرجگاهها ناگهان قلبم روشن میشد و آثار صفات خداوند را در مظاهر عالم ملک مشاهده میکردم. یعنی به چشم دلم دیدم که موجوداتی که نزد من حاضرند، خود آنها و وجود آنها آثار صفات خدای تعالی و تجلیات انوار وجود او هستند. روز عرفه از سال ۱۳۵۷ ق هنگام مسافرتم از اصفهان به قم گویا میدیدم همهچیز از درخت و گیاهان و صحراها و زمینها و کوهها با زبان حال به حمد پروردگارشان تسبیح گویند». در سؤالی از ایشان در مورد اینکه به نظر شما در عصر حاضر جهاد برای زنان در چیست؟ در جواب گفته بود: «بهترین جهاد حفظ پوشش است». در پیامی که برای دختران جوان دارد، چنین آورده است: «از صفات بارز همان پاکدامنی و عفت است». این علویه مجتهده در بیست و سوم خرداد ۱۳۶۲ ش به دیار باقی شتافت.
سید محمدمهدی درچهای
سید محمدمهدی درچهای: فرزند سید مرتضی، از مشاهیر علما، فقها و مدرسین حوزه اصفهان، از اساتید وی در اصفهان و عتبات عالیات، شیخ محمدحسن نجفی، میرزا ابوالمعالی کلباسی، آخوند کاشی و شیخ محمدحسن مامقانی است. سالها به زهد و قناعت زیست. گفته شده در هنگام ایام قحط و خشکسالی سالهای ۱۳۳۵-۱۳۳۷ ق ده بیست من آرد در خانه داشت. باوجود عایلهمندی بسیار به محض نمودار شدن آثار گرانی، تمام آرد را فروخت. چون به او گفتند که لازم بود شما احتیاط میکردید، جواب داد ترسیدم شبهه احتکار داشته باشد. در قدس و تقوا و اخلاق حسنه و بیریایی و صفای ضمیر یگانه عصر بود. از آثارش «کتاب الطهارة» و «کتاب الصلوة» است. حافظهای بسیار قوی داشت. تمام «بحارالانوار» علامه ملامحمدباقر مجلسی را با دقت مطالعه کرده بود و بسیاری از احادیث آن را حفظ بود. شاگردش سید محمد علی مبارکهای مینویسد: «با آن که در علوم شرعی مجتهدی است مسلم و مورد توجه عامه نفوس در اصفهان، مع ذالک از خلق کنارهگیری اختیار فرموده و به همان شغل تدریس اکتفا دارد. صفاتی که در وصف علما در اسلام از شخص نبوی صلی الله علیه و ائمه طاهرین در اخیار وارد شده، مصداقش در وجودش دیده میشود». آقا سید مهدی در روز جمعه چهارم اسفند ۱۳۲۳ ش درگذشت.
سید ابوالحسن شمسآبادی
سید ابوالحسن شمس آبادی: عالم فاضل، فقیه زاهد، از علمای مشهور اصفهان در عصر حاضر است. در اصفهان و نجفاشرف، از محضر علمای بزرگی همچون میر سیدعلی نجف آبادی، سیدابوالحسن اصفهانی و میرزا محمدحسین نایینی استفاده کرد. در اصفهان به تدریس خارج فقه و اصول، تألیف و تعلیم طلاب، وعظ و ارشاد و اقامه جماعت پرداخت. در خیرات و مبرات ضرب المثل بود و به دستگیری درماندگان، بنیاد مساجد، درمانگاهها، مدارس و مؤسسات خیریه و ریاست حوزه علمیه اصفهان همت گماشت. در امر به معروف و نهی از منکر و دفع بدعتها، فردی کوشا به شمار میآمد، و جان خود را در راه اسلام و قرآن و تشیع و مقام والای ولایت و امامت فدا کرد. در کنار فعالیتهای دینی و خدمات اجتماعی، از فعالیتهای سیاسی برکنار نبود. خرداد ۱۳۴۲ ش در حمایت از امام خمینی (ره)، اعلامیهای با امضای وی و دیگر عالمان اصفهان منتشر شد و سپس در تیرماه همان سال برای اعتراض به دستگیر: ۴۱۳۳. ی امام به تهران عزیمت کرد و تا آزادی امام همانجا ماند.
ایشان متصف به صفات شجاعت، رشادت و غیرت در دفاع از دین اسلام و مجتهدی عالی مقام، فقیهی متقی و مدرسی پرشور بود. در مقابله با منحرفین با قامتی افراخته و صدای رسا بر فراز منابر و در صدر مجالس به بیان حقایق میپرداخت. به علت حمایت جدی از مبانی و تفکرات اسلام اصیل و رد هرگونه تجددگرایی و روشنفکرنمایی و نیز مخالفت با کتاب «شهید جاوید» مورد بغض و کینه گروه منحرف و توطئهگر مهدی هاشمی قرار گرفت. منحرفین چون در عرصات این احتجاجات از پاسخ عاجز ماندند، ناجوانمردانه این جوهر تقوی و ایمان را سرانجام در ۱۸ فروردین ۱۳۵۵ ش به شهادت رساندند.
مرحوم حجت الاسلام شیخ غلامرضا فیروزیان میفرمود: «یادم هست شهید سعید آیتالله شمسآبادی از مکه آمده بود. وقتی به دیدن ایشان رفتم گویا روز میلاد مسعود حضرت امام حسن عسگری علیه السلام بود. فرمود: دیشب خواب دیدم دستجات مختلف با علم و کتل برای سینه زدن و عزاداری به منزل آمدند. روز بعد ایشان شهید شدند و خواب ایشان تعبیر گردید و عزاداریهای مفصل به طوری که در خواب دیده بود، برگزار شد. او بسیار مهربان، خاضع و مورد تأیید و قبول همه مراجع معظم تقلید نجف و ایران و مروج راستین مکتب قرآن و عترت بود».همسر آن مرحوم خانم فاطمه مشکات، از مدرسین قرآن، در بیست وسوم فروردین ۱۳۹۷ ش فوت کرد و در کنار مزار شهید شمس آبادی آرام گرفت.
ملأ محمد فاضلسراب
ملأ محمد فاضلسراب: فرزند عبدالفتاح تنکابنی، متولد ۱۰۴۰ ق در سراب رامسر، عالم ربانی، علامه و فقیه محقق، از مدرسان نامدار مکتب فقهی فلسفی اصفهان در اواخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم هجری است. از اساتید وی میتوان از ملأ محمدباقر سبزواری، آقا حسین خوانساری، ملأ محمدتقی مجلسی و ملأ رجبعلی تبریزی نام برد. پس از تحصیل بساط تدریس را در حوزه علمیه اصفهان گستراند و از موقعیت خوبی در مقام تدریس برخوردار شد و از اساتید نامآور فقه و حدیث و حکمت و بزرگان علمای امامیه گردید. از شاگردانش ملأ محمد شفیع گیلانی لاهیجی، ملأ محمد جعفر کرمانی خراسانی، میرمحمد حسین خاتون آبادی، سید محمد باقر بن سید علاءالدین محمد گلستانه را میتوان اشاره کرد. از آثارش بالغ بر چهل کتاب و رساله است که نزدیک به نیمی از آنها مربوط به مباحث فلسفی و کلامی است. ازجمله: «وجوب عینی نماز جمعه»، «رساله اثبات الباری»، «ضیاءالقلوب» در امامت و مهمترین اثر او «سفینهالنجاه» به زبان عربی در امامت و برگردان آن به فارسی به نام «ضیاءالقلوب» است. فاضل سراب در تحکیم باورهای شیعه سهم بسزایی داشت و در دورانی که هنوز دو قرن بیشتر از رسمی شدن مذهب تشیع در ایران نمیگذشت و مردم ایران بیش از هر چیز نیازمند تقویت باورهای مذهبی و پاسخ به شبهات دینی بودند، دست به تألیف کتب مبسوط و استدلالی درباره اصول عقاید و کلام شیعی، به هر دو زبان فارسی و عربی زد. او در عید غدیرخم سال ۱۱۲۴ ق / بیست وششم دیماه ۱۰۹۱ ش به دیار باقی شتافت و پیکرش را در تخت فولاد به خاک سپردند و بعدها محل مزارش به نام تکیه فاضل سراب معروف شد.
محمد ریاحی
محمد ریاحی: از پزشکان نامدار اصفهان، متولد ۱۲۷۷ ش در چالش تر از توابع استان چهارمحال و بختیاری است. تحصیلات ابتدایی را در اصفهان و متوسطه را باوجود تنگدستی و تحمل مشکلات در دارالفنون تهران به سال ۱۲۹۸ ش به پایان برد. سال بعد وارد مدرسه طب (شعبه دارالفنون) شد و دوره طب را در فروردین ۱۳۰۱ ش با احراز رتبه اول به انجام رسانید. تا سال ۱۳۱۰ ش در فرانسه دوره تخصصی پزشکی و جراحی عمومی را گذرانید و پس از بازگشت، سالها در مناصب مختلف در ارتش و ریاست دانشگاه اصفهان به امر پزشکی و رسیدگی به بیماران پرداخت. وی به دلیل مبارزات سیاسی و مخالفتهایی که علیه رژیم پهلوی انجام داد، به زندان افتاد. لیکن به دلیل انتساب همسرش به خاندان سلطنتی، از زندان آزاد شد و به کردستان تبعید گردید. پس از طی دوران تبعید در سال ۱۳۲۳ ش از ارتش استعفا داد و برای طبابت راهی اصفهان شد. دکتر ریاحی از اولین بنیانگذاران دانشگاه اصفهان بوده و در سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۱ ش نیز ریاست این دانشگاه را به عهده داشت. وی همچنین پایهگذار آموزشگاه عالی بهداری اصفهان در سال ۱۳۲۵ ش و دانشکده پزشکی در سال ۱۳۳۲ ش و مؤسس اولین مرکز رادیولوژی در اصفهان است. بهاتفاق همه منابع، وی انسانی وارسته و با مناعت طبع بود و دوستدار علما و خدمتگزار ضعفا و در معاشرت دارای حسن خلق بود. پایبند به امور شرع و با دقت و توجه بسیار، موازین اسلامی را رعایت میکرد. علاوه برکمک به دانشجویان نیازمند و فقیر، زمینهای تحت تملک خود را وقف خدمات عمومی نمود. زمانی که دانشگاه طی نامهای به او اطلاع میدهد که ۵۰۰ متر زمین دولتی به او تعلقگرفته است. طی نامهای چنین پاسخ میدهد. «جواباً به مراسله […] معروض میدارد که خود و همسرم دارای خانه شخصی هستیم و چهار فرزند پسر نیز داریم و لذا احتیاجی به زمین دولتی نداریم». او ارادت خاصی به روحانیت و علما داشت که از آن جمله مجالست با حاجآقا رحیم ارباب میباشد. وی پس از عمری تلاش در عرصههای پزشکی، فرهنگی و آموزش عالی کشور در پانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۸ ش فوت کرد.
ابوالقاسم میرحسینی فندرسکی
مولانا ابوالقاسم میرحسینی فندرسکی: مشهور به میرفندرسکی، حکیم فیلسوف، عارف و شاعر ادیب، از استادان وی میتوان کمالالدین چلبی بیک تبریزی، خواجه افضلالدین محمد ترکه اصفهانی و میر محمدباقر استرآبادی (میرداماد) را نام برد. وی به هند سفر کرده، خدمت عرفا و بزرگان آن دیار میرسید، تجربهها اندوخت و در ضمن به ترویج دین اسلام پرداخت. پس از چندین سفر در اصفهان اقامت گزید و به تدریس و تحقیق پرداخت. در تدریس کتاب شفای بوعلی سرآمد استادان زمان خود بود. شاه صفی او را احترام بسیار مینمود، اما میر اعتنایی به او نداشت. میر طبع شعر داشت و گاهی اشعاری میسرود.
از آثارش میتوان از «برهانالابصار»، «رساله صناعیه» و «رساله حرکت» را نام برد. میرفندرسکی از معاصران میرداماد، شیخ بهایی، آقا حسین خوانساری و ملاصدرا بود. وی همراه این بزرگان مکتب فلسفی اصفهان را پایهریزی کرد. در کتب عصر صفوی از وی با احترام و تجلیل نام برده شده و فضائل علمی و ملکات نفسانی او مورد ستایش قرارگرفته است. از لحاظ جامعیت علمی از نوادر روزگار بوده و در عبادت و ریاضت اهتمام بسیار داشت و اوقات را به تدریس علوم عقلی و نقلی، تحقیق مسائل علمی و سرودن شعر سپری مینمود. او تنها کسی بود که در طول تاریخ اسلام به زبان سانسکریت احاطه داشت و کتابی هم از زبان سانسکریت به فارسی ترجمه کرده است. بزرگانی چون آقا حسین خوانساری، ملأ محمدباقر سبزواری، رفیعالدین سید محمد نایینی در محضر او تلمذ نمودهاند. میر فندرسکی در سال ۱۰۵۰ ق به حق واصل شد.
محمدحسین مصورالملکی
محمدحسین مصورالملکی: مشهور به حاج مصورالملکی، فرزند محمدحسن نقاش بن زین العابدین نقاش بن کریم نقاش، در سال ۱۲۷۰ ش درخانواده ای هنرمند نقاش در محله درکوشک متولد شد. طراح، نقاش، نگارگر، مذهّب کار، هنرمند جامع، ادیب و شاعر، متخلص به «مصور» است. او در سیوهشت سالگی در بسیاری از تکنیکهای طراحی و نقاشی و دستههای نقاشی و صنایعدستی و فرش چیرهدست شده بود. راز موفقیت او در تسلط کامل بر طراحی بود. او طراحی را هنری مستقل میدانست و این نظر در ایران، سخنی تازه بود. آثار مصورالملکی از شهرت و کثرت کم نظیری برخوردارند و بسیاری ازآنها به خارج از کشور برده شده و اکنون زینت بخش موزههای بزرگ دنیا هستند. از مهمترین آثار این استاد میتوان از تابلوی پر احساس «لیلی و مجنون»، «عمارت عالیقاپو» در دوره صفوی که شاه عباس و درباریان بر ایوان بزرگ برنشستهاند، تابلوی عظیم «نبرد نادرشاه و فتح هندوستان»، تابلوی مینیاتور «جنگ جهانی دوم» و تابلوی شکوه «تخت جمشید» در روز سلام عید نوروز یادکرد. در طول زندگی هنری خود چندین مدال شایستگی و استادی را از سوی مراکز معتبر فرهنگی و هنری ایران و جهان دریافت کرد. او سال ۱۹۵۸ م. مدال طلای نمایشگاه بینالمللی بروکسل را دریافت کرد. مدال طلای تاج-گذاری ژرژ پنجم و ملکه انگلستان را نیز دریافت کرد. روزولت (رئیس جمهور آمریکا) وینیستون چرچیل (نخست وزیر انگلستان)، چیانک کای شک (رئیس جمهور چین)، ازجمله سران کشورهایی بودند که هنر او را ستودهاند. همچنین، بیستم اردیبهشت ۱۳۴۹ ش دکترای افتخاری دریافت کرد. استاد مصورالملکی در روز شنبه ۲۴ دیماه ۱۳۵۶ ش درگذشت و مزارش در تکیه شهدا قرار دارد. سنگ مزارش از پدیدههای اعجابآور نقاش و حجار است که یکی از تابلوهای خود این نقاش نامی به همراه امضای زیبای استاد است.
محمدصادق تختفولادی
عارف کامل و عابد زاهد در قرن سیزدهم هجری، که در جوانی به شغل رنگرزی مشغول بود. هنگامی که با عارف روشن ضمیر بابارستم بختیاری آشنا شد، به سیر و سلوک روی آورد و به دستور استاد به تهجد و عبادت مشغول شد. پس از فوت استاد در تکیه مادرشاهزاده رحل اقامت افکند و به تهجد و ارشاد پرداخت. در اثر ریاضت و تقوا، دارای صفای باطن شده بود. معروفترین شاگرد و مرید او شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی است. پدر شیخ حسنعلی بنام ملأ علی اکبر به واسطه ارادتی که به محمد صادق داشت و به مدت ۲۲ سال در محضرش بود، پسرش شیخ حسنعلی را از سن ۷ تا ۱۱ سالگی به وی سپرد تا زیر نظر او تربیت شود. نقل است که وجود حاج شیخ حسنعلی نخودکی برحسب دعایی بوده که حاج محمدصادق به پدر ایشان ملأ علی اکبر مقدادی داده است.
این سالک و عارف الهی در شب دوشنبه نیمه ذیقعده ۱۲۹۰ ق / چهاردهم دی ماه ۱۲۵۲ ش وفات یافت. گویند آقا نجفی پس از دفن مراد خود، رو به جمعیت کرد و گفت: «سالها باید بگذرد تا درویش واصل و مرد کاملی مثل حاجی پیدا شود که تمام افعال و حرکات و سکنات او مطابق شرع مطهر باشد».
درحالات ایشان گفته شده، سالی که به نیابت بابارستم به قصد زیارت خانه خدا از اصفهان حرکت میکند. شخصی که با ایشان همسفر بود نقل میکند که: نزدیک شیراز در کاروانسرایی فرود آمدیم. هوا سرد و برفی بود. محمد صادق تخت فولادی روی سکوی درب ورودی کاروانسرا، پوست را افکند و نشست. سایر کاروانیان عرض کردند هوا سرد است و اینجا گذرگاه حیوانات درنده است، بهتر است که به داخل کاروانسرا تشریف بیاورید. ولی ایشان در جواب فرموده بودند: «در داخل کاروانسرا آب نیست» و به جوی آبی که در خارج از کاروانسرا جریان داشت اشاره کرد و گفته بود: «اینجا برای من بهتر است». هنگام غروب، صاحب کاروانسرا به مسافرین میگوید که ما معمولاً سر شب درب کاروانسرا را میبندیم و تا صبح باز نمیکنیم. اگر ایشان بیرون بماند احتمال دارد سرما و حیوانات درنده به ایشان آسیب برسانند. مسافرین از راه محبت تصمیم میگیرند که علیرغم مخالفت حاج محمد صادق دسته جمعی گوشههای پوست تخت را بگیرند و ایشان را به داخل کاروانسرا منتقل کنند. ولی همسفر مزبور که به احوال ایشان آشنا بوده، میگوید ایشان از اشخاص معمولی نیست و اگر بر خلاف میل ایشان حرکتی کنیم که عصبانی و ناراحت شوند، حتماً صدمه خواهیم خورد و خود مجدداً به خدمت حاج محمد صادق میرسد و عرض میکند که: «این مردم شما را نمیشناسند و به احوال شما وارد نیستند و از راه محبت و نوع دوستی قصد دارند که علیرغم میل شما، شما را به داخل ببرند. من میدانم که بر اثر این عمل صدمه میخورند، پس شما خودتان لطف کنید و به داخل کاروانسرا تشریف بیاورید و راضی نشوید افرادی که باطناً نیتی جز خیرخواهی ندارند صدمه ببینند». محمد صادق می پرسد: «نگرانیشان از چیست؟» عرض میکند: «یکی سردی هوا است که ممکن است شما را از بین ببرد و دیگر وجود حیوانات درنده است که در این نواحی انواع مختلف وجود دارد». محمد صادق به آن همسفر میگوید: «دستت را به سینه من نزدیک کن». آن همسفر گفته است: «به محض اینکه دستم را به سینه ایشان نزدیک کردم گوئی به دیگ جوشانی دست کردهام و از شدت حرارت احساس تألم کردم». محمد صادق گفت: «به اینها بگو آیا ذکر خداوند به اندازه ده سیر زغال گرمی ندارد! اما در مورد حیوانات درنده هم تا خواست خداوند نباشد زیانی نمیرسانند. هرچه بشود به اذن حق و به اراده او است. من در زمین و آسمانها از حیوانات نمی ترسم». صبح روز بعد که درب کاروانسرا را باز میکنند میبینند برف فراوانی باریده است، ولی در جلوی سجاده محمد صادق تخت فولادی برف نیست. ظاهراً حیواناتی که در طول شب جلوی سجاده نشسته بودهاند مانع شدهاند که برف در آن قسمت به زمین بنشیند. آثار پاهای حیوانات نیز بر روی برفها مشاهده میگردید. محمد صادق تخت فولادی گفته بود: «شب گذشته شیری با بچههای خود اینجا آمد، تا صبح همین جا بود. به او گفتم اگر مأموریتی داری، من تسلیم هستم. اما معلوم شد مأموریت ندارد. تا صبح اینجا بودند. قبل از رفتن مقداری از آش را خوردند و بعد همگی رفتند».
نظر شما