به گزارش خبرنگار ایمنا، طی یادداشتی که زهرا میرآقاجانی معمار و مدرس دانشگاه در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده، آمده است:
«نقد معماری» کمتر شنیدهایم. مثل نقد ادبی و نقد سینمایی و حتی نقد هنرهای تجسمی نیست که ژانرهای مطبوعاتی نسبتاً جاافتادهای هستند با نویسندگان کمابیش جاافتادهای. کتابِ نظری دربارهی معماری کم نیست، اما کتابی که به نقد آثار معماری بپردازد، آنهم آثار معماری معاصر خودمان، من نمیشناسم. از این نظر کتاب «مماس با اثر» اثر علیرضا تغابنی کنجکاویبرانگیز است.
این کنجکاوی وقتی بیشتر میشود که با نگاهی به فهرست کتاب، میبینیم آثاری که مورد نقد قرارگرفتهاند هم از نظر کاربری و هم از نظر محل، از چه تنوعی هم برخوردارند: نمازخانهی یادمان شهیدان فکه (خوزستان)، مجتمع فرهنگی-هنری چارسو (تهران)، مهمانخانهی قائلی (اصفهان)، فروشگاه کفش آرتمن (زنجان).
کتاب مقدمهای ده صفحهای دارد که برای درک روند شکلگیری کتاب و رویکرد آن بسیار مفید است. این مقدمه در وهله اول نشان میدهد که بحثهای پیرامون نقد آثار معماری و خوانش این آثار به طور کلی بیشباهت به بحثهایی نیستند که در نقد هنری سینمایی و ادبی رواج دارند.
«… وقتی پای دلبستگیها و نظامهای ارزشیای به گفتوگو باز میشود، بحث دربارهی پروژهای خاص دیگر نمیتواند شکل بگیرد و در عوض، شاهد جدلی بیپایان بر سر مباحثی ورای پروژه مانند دعوای چپ و راست، یا معماری اخلاقی و معماری خودآیین هستیم. همین باعث سیاهوسفید شدن مساله میشود و به حذف تمامی لایههای بینابینی و مهم مستتر در موضوع یا اثر میانجامد.» (ص ۱۷)
آشکار است که تغابنی از کلیگویی مینالد و میل دارد به خود آثار معماری بپردازد. کاری که در این کتاب میکند. در وهله بعد نویسنده در این مقدمه، روش خود را در برخورد به بناهای خاص توضیح میدهد:
«کتاب حاضر تلاش میکند با مراجعه به هر پروژه، دنیای آن را بفهمد و بتواند مؤلفههای بیرونی و درونی تأثیرگذار در آن را بیرون بکشد. این که هر پروژه به کدامیک از آن مولفهها بها داده و ثقل فکری خود را روی کدام یک انداخته؟ چگونه قاب خود را تعریف کرده و در برابر هر مؤلفه چه موضعی گرفته است؟ …» (ص ۲۱-۲۲)
نویسنده رسماً اعلام میکند که میخواهد متن او «نقد درونماندگار (نقد اثر به جای نقد مؤلف و نیات او)» (ص ۲۲) باشد. در ضمن میخواهد تناقضات درونی اثر را روشن کند و میداند که این کار «علاوه بر تاباندن نوری به گوشههای پنهان اثر، نشان دادن اشتباهات و خطاهای آنهم هست.» (ص ۲۵)
تغابنی نمازخانهی فکه را همچون «روایتی از مسجد از دریچهی جنگ» میداند و توضیح میدهد که این بنا چطور توانسته است از پرداخت پرتکلف مسجدهای امروزی فاصله بگیرد. دیگر اینکه تکنیک ساخت آن با نیازهای اقلیمی منطقه خوب هماهنگ شده است. اما در عین حال معتقد است که از آنجا که به «دیاگرام ساماندهی فضای مسجد» کاملاً وفادار مانده و به دلایل دیگر، نتوانسته از مواضع تبلیغاتی و رسمی درباره جنگ فاصله بگیرد:
«ستونها ارجاعی است به نخلستانهایی که حالوهوای آن بارها در نوشتههای جنگ و خاطرات سربازان برایمان تصویر شده است. این ارجاعات معنایی و استعاری گاه همچون همین نخلها به مستقیمترین شکل ممکن بیان شده و قدرت تخیل و تفسیر را در مخاطب محدود کرده است. او صرفاً به مصرف تصورات سابقش از نخلستان واداشته میشود و در او تجربهای جدید شکل نمیگیرد.» (ص ۳۲)
در مورد مجتمع فرهنگی-تجاری چارسو که برای ما تهرانیها بنای آشناتری است، تغابنی بزرگترین مزیت پروژه را اختصاص سخاوتمندانهی فضاهای وسیع به فعالیتهای فرهنگی بهخصوص در طبقات فوقانی میداند. اما او معتقد است که نمای بیرونی بنا بیشتر جنبهی زیباییشناسانه یافته و ارتباط معناداری با داخل پیدا نمیکند. حتی طرح با این بیارتباطی درون و بیرون نیز وفادار نیست (میتوانست بیرون را فقط به عنوان کانتینر تصور کند) چرا که در طبقات فوقانی جاهایی از همان طرحهای نمای بیرونی استفاده کرده است:
«اگر راهبرد پروژه فاصلهگذاری آگاهانه میان خارج و داخل بوده است، چرا مصالحی چنین قوی، فعال و یگانه، همزمان در داخل و خارج آن استفاده شده است؟ بدین ترتیب، اگر چه پروژه تمایل دارد در ساختار و سازماندهی میان داخل و خارج از همگرایی و هماهنگی امتناع کند و منطق فضای داخل (سیرکولاسیون گردشگاهی و تهیهای روی هم لغزیده) را از حجم خارجی (سه جعبهی روی هم لغزیده) جدا کند، به نظر میرسد وقتی پای چینش و انتخاب مصالح به میان میآید، سعی در به هم دوختن این دو دارد، که میتواند نشانی از نبود قاطعیت در موضعگیری راهبردی پروژه باشد.» (ص ۶۱)
این تناقضات مواضع راهبردی پروژهها، نبود وفاداری پروژهها به قواعدی که خود تعریف میکنند، یکی از ملاکهای اصلی تغابنی در نقد بناهای بررسی شده در این کتاب است.
به نظر من، به عنوان خوانندهی علاقهمند به نقد هنری، هرچند بیگانه با فضای بحثها و تئوریهای معماری، توجه افراطی به این موضوع، تا حدود زیادی از نگاه تخصصی کتاب میآید. از ابتدا برایم پرسش بود که آیا این نقدها برای خوانندهی عام علاقهمند به معماری نوشته شدهاند با برای معماران و دانشجویان معماری. کتاب به گمانم بیشتر به این دومی نزدیک میشود. و با همهی مزایای آن و در رأس همهی آنها نفس پرداختن به بناهای معاصر خودمان و آنهم با نگاهی «درونماندگار» و پرهیز از کلیگویی، هنوز از پر کردن جالی خالی نقد معماری چون چیزی نزدیک به دیگر انواع نقد هنری فاصله دارد.
در جایی از مقدمه اشارهی کوتاهی هم هست به اینکه پروژههایی که در کتاب مورد بررسی قرار گرفتهاند پروژههایی هستند که نگارنده در جایزهی معماری سال ۱۳۹۵ داورشان بوده است. به گمانم این اطلاع گذرا تا حدودی سبک و سیاق نوشتهها را توضیح میدهد. در ضمن توضیحی داده نشده است که آیا آنچه مورد بحث قرار گرفته طرحها هستند یا بناهای ساخته شده و چه تفاوتهایی بین این دو وجود داشته است.
به گمانم نقد معماری برای عموم هنردوستان میباید وجه توصیفی افزونتری داشته باشد. هرچند عکسهای کتابی تا حدودی خواننده را با شکل واقعی و ملموس بناهای مورد بحث آشنا میکنند، اما از تجربهی اثر معماری توسط مخاطب آن، اثر کمی در نوشتههای کتاب میبینیم.
بنای معماری تنها اثر هنری است که مخاطب را به درون خودش راه میدهد، به معنای فیزیکی و دقیق کلمه. شما درون «اثر» میگردید و آن را از زوایای مختلف تجربه میکنید. تأثیری که اثر معماری بر مخاطبش میگذارد، محصول این زوایای دید گوناگون است.
در مورد چارسو که من روزهایی را برای شرکت در جشنوارههای سینمایی در آن چرخیدهام، یکی دو نکتهی مهم هست که در کتاب اشارهای به آن نشده است. مهمترینش به گمانم مسألهی چشمانداز یا «ویو» است. شهر که از پنجرههای بزرگ آن در طبقات فوقانی دیده میشود، به نظرم منظرهی چندان جذابی نیست. پرسش: لازم بود پنجرهها این اندازه بزرگ باشند؟
به هر رو راههای دیگری هم برای نورگیری از بیرون وجود دارد. یا «منظرهی» نمای بیرونی ساختمان که به گمانم بسیار زیبا هم هست، در کلیت خود در یک نگاه دیده نمیشود. عکسی هم که در کتاب چاپ شده (تصویر ص ۶۶) به این شکل منتزع و فارغ از سروصدا و شلوغی شهر در واقعیت هرگز توجه را به خود جلب نمیکند. نمای عمومی درون بنا از طبقات بالا هم یک جور آشفته و بههمریخته است. (تصویر ص ۶۷) کافیست سعی کنید از بالا از کل فضا عکس بگیرید تا متوجه این امر بشوید.
منظورم پافشاری روی این داوریها نیست. فرد دیگری ممکن است احساس دیگری داشته باشد. منظورم ضرورت پرداختن به این مسائل است، توجه به تجربهی مخاطب. در حالی که در کتاب از دید کسی که خود طراح پروژه است به بناها نگاه شده است، که البته آنهم لازم است، اما کافی نیست.
میتوان جواب داد که کتاب مماس با اثر فقط برای دانشجوی معماری و معماران نوشته نشده است و مطالعه چنین کتابی به طور قطع برای مخاطبش مفید است علاوه بر اینکه این کتاب برای مخاطب عام (عام نه به معنای میلیونی، بلکه به معنای قشر هنردوست علاقهمند به معماری) هم قابل استفاده است. از بابت آشنایی با امکانات نقد معماری از آن بسیار بهره بردم».
نظر شما