به گزارش خبرنگار ایمنا، نمایندگان صلیب سرخ مدتی بود که جستوجوگران نور را تحت فشار قرار داده بودند. از دید آنها تفحص پیکر شهدا پس از سالها کار بیهودهای به نظر میرسید. صحبتهای فرمانده کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح نیز نتوانسته بود آنها را متقاعد کند، تنها پذیرفته بودند که یک بار از نزدیک شاهد ماجرا باشند. همراه سردار باقرزاده راهی فکه شدند، همان جایی که فرزندان حضرت روحالله (ره) برای دفاع از اسلام به صف شدند و اسماعیلوار به قتلگاه عشق شتافته بودند.
آنان آنچنان شیفته پیر مرادشان بودند که حاضر نبودند حرف او حتی یک لحظه هم زمین بماند و در خونشان غلتیدند تا نهال انقلاب نوپای پیر جماران تنیدهتر شود.
آن روز دل در دل مردانی که به خاطر چشمانتظاری پدران و مادران شهدا گرمای سخت جنوب و سرمای سوزان غرب را به جان خریده بودند، نبود. به کاری که میکردند، به شناسایی پارههایی از این وطن که دور از دیار مادری مانده بودند، ایمان داشتند اما حالا کسانی در کنارشان قرار گرفته بودند که سررشتهای از مکتب عشق نداشتند.
نشانههایی از شناسایی یک پیکر مشخص شده بود، خاکها به کنار رفت و اولین چیزی که به دست آمد، سربند «ما همه سرباز توییم خمینی» بود، سربندی که نه تنها حجت را برای نمایندگان صلیب سرخ تمام کرد که بار دیگر پرده از یک عشق و علاقه شدید برداشت، عشق و علاقه شدید رزمندگان به امام امت.
عشق و علاقه میان امام (ره) و رزمندگان دوطرفه بود
عملیات کربلای ۳ با موفقیت به پایان رسیده بود. رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) توانسته بودند خود را به اسکله الامیه برسانند و تمام رادارهایی که نیروهای دشمن بعثی روی تجهیزاتشان بسته بودند تا به واسطه آن بر کشتیهای در حال عبور از تنگه هرمز، نظارت داشته باشند را منهدم کنند. پایمردی و تلاش آنها در این عملیات بسیار قابل تحسین بود و به پاداش این کار رزمندگان، ترتیب ملاقاتی با حضرت امام (ره) برای آنها داده شد. حسن روحالامین با یادآوری آن دیدار شیرین از تأثیر دیدار امام بر روحیه رزمندگان میگوید و عشق و علاقهای که دوطرفه بود.
در آن روزها با هر دیداری که رزمندگان با امام (ره) داشتند، جان تازهای در کالبد آنان دمیده میشد و تمام خستگیها از تنهایشان رخ برمیبست، در جبهه و در کوران عملیات و در هر حالت اگر رزمندگان کسی را میدیدند که احتمال میدادند به ملاقات حضرت امام (ره) برود، سلام خود را به حضور آن بزرگوار تقدیم میداشتند و دیگر ذکری و حرفی از خانوادههای خود نداشتند.
امام خمینی (ره)، قبله حاجات رزمندگان دفاع مقدس
شنیدن و نوشتن از جنگ، توپ، تانک، خمپاره، دست و پاهایی که جا میماند، سرهایی که یاحسینگویان و زودتر از تن به دیدار معبود میشتافت شاید راحت باشد اما گفتن این مسائل برای رزمندگانی که از نزدیک آن را به نظاره نشستند، بدون فرو ریختن اشک ممکن نیست.
آنچه آنان را به تحمل این سختیها وا میداشت، عشق به مقتدایی بود که قدم در راه احیای اسلام محمدی گذاشته بود، این را احمد شیرانی میگوید، جانبازی که پایش را در جزیره مجنون جا گذاشت و هنوز تلالو عشق به رهبر کبیر انقلاب در کلامش جاری است، آنجا که معتقد است که در عملیات خیبر تنها فرمان امام (ره) بود که باعث شد مقاومت کنیم.
شیرانی، امام خمینی (ره) را قبله حاجات رزمندگان دفاع مقدس معرفی میکند و میگوید: «وقتی کار در جبهه سخت میشد، فرماندهان از جانب امام (ره) پیامی میآوردند و دیگر کسی جلودار این بچهها نبود. چراکه میگفتند نباید حرف امام خمینی (ره) روی زمین بماند.»
سیل جمعیتی که پیکر امام امت را بدرقه کرد
اقتدا به امامی که پیرو راستین مکتب عاشورا بود، نه تنها رنج و سختیهای جنگ را هموار میکرد که به کمک رزمندگانی آمده بود که در چنگال ارتش بعث گرفتار شدند و دست سرنوشت آنها را رهسپار اردوگاههایی کرده بود که شرایط زندگی در آنها فراهم نبود.
سیدعباس شیرانی، تلخترین روز اسارت را همان روزی میداند که خبر ارتحال امام (ره) آنها را از خود بیخود کرده بود. هر روز سخت اسارت را با این امید پشت سر میگذاشتند که روزی چشمانشان به جمال مقتدای که عشق به او عشق به همه خوبیها بود، روشن شود و حالا یک حسرت تمام نشدنی بر کنج دلشان نشسته بود.
محرومیت از حضور در مراسم تشییع پیر جماران چیزی نبود که آنها بتوانند بهراحتی با آن کنار بیایند، اما این غم را باید تنها با اشکهایی که بر چهرههایشان روان شده بود، تسلا میدادند.
آنها تنها این فرصت را پیدا کرده بودند تا نظارهگر تصاویری باشند که استثنائاً آن روز برای آنها به نمایش درآمده بود، تصاویر تشییع باشکوه و سیل جمعیتی که همچون امواج خروشان پیکر مطهر امام شهدا (ره) را برای پیوستن به فرزندانش بدرقه میکرد.
نظر شما