به گزارش ایمنا، به رسم هرسال در روزهای منتهی به ۱۴ خرداد دنبال کتابی میگردم تا حداقل در این ایام بتوانم کمی بیشتر درباره شخصیت او بدانم و بخوانم و وقتی جستوجویی از اطرافیان میکنم با نام کتاب «مهر و قهر» مواجه میشوم؛ همین نام ساده، مرا همسفر خاطرات روزهای کودکیام میکند.
همیشه شناخت شخصیت فردی مانند «سید روحالله» برایم جذابیت داشت؛ از همان روزهای بچگی که تصویر او در کنار تصویر «آقا» بر دیوار خانهمان جا خوش کرده بود، آن اخم و صلابت برایم عجیب بود اما از همان روزها از خاطراتش نیز زیاد شنیده بودم، از مردمداری و کودکدوستی گرفته تا توجهش به اقشار مختلف مردم و همیشه از همان روزها برایم سوال بود که چطور این خاطرات شیرین با آن صلابت در یک نفر قابل جمع شدن است؟
همانطور که در حال مرور این خاطرات هستم، سریعتر از آنچه که فکر میکنم به کتابخانه میرسم و پس از چند دقیقه انتظار، کتاب بهدستم میرسد؛ قول دادهام که ساعت ۹:۳۰ در جلسه حاضر باشم و نیم ساعت بیشتر وقت ندارم و از سمتی کتاب را در دست دارم و تشنه خواندن هستم؛ به لطف ترافیک خیابانها، مسیر رفت و آمد در اتوبوس فرصت مناسبی برای مطالعه است، کتاب را باز میکنم و در اولین صفحه به این نوشته برمیخوردم:
امام خمینی (ره): از خاصههایی که خدای تبارک و تعالی برای مؤمنین ذکر میفرماید این است که «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم»؛ بر کفار شدید هستند و کوبنده و در بین خودشان رحیم و با رحمت رفتار میکنند، ما اگر بخواهیم بفهمیم که مؤمن و تابع دستور اسلام هستیم باید این میزان را در خودمان ببینیم هست؟ برای مشرکین توفنده و کوبنده برای مسلمین رحمان، رحیم و با رحمت.
امام (ره) در این جملات هرچند ساده و کوتاه، پاسخ سوال روزهای کودکی و حتی نوجوانیام را داد و حالا میفهمم آن خاطرات شیرین در کنار آن اخمها به چه باز میگردد؟
گرمای هوا کلافهام کرده، همانطور که کتاب را ورق میزنم تا برگههای چرکنویس را در بیاورم و صورتم را باد بزنم، عنوان «جوانان» در همان صفحه میخکوبم میکند.
جلسه امام با نوجوانان در پاریس
اولین خاطره به نقل از آیتالله نوری همدانی اینطور آمده است: زمانی که امام (ره) در پاریس بودند اغلب در آنجا میدیدم که ایشان نشسته و برای ۵ یا ۶ نوجوان دختر و پسر جلسهای ترتیب داده و با آنها صحبت میکنند و برای ساختن، آماده کردن و روشن کردن آنها وقتی طولانی صرف میکنند؛ گاهی من تعجب میکردم از اینکه مثلاً یک مرجع بزرگی یک ساعت نشسته برای عدهای نوجوان اوضاع سیاسی را تحلیل میکنند.
روایت بعدی از زهرا مصطفوی، دختر حضرت امام است: اگر یکی از نوههای امام (ره) که در سنین جوانی بود، پیش ایشان حضور داشت برخوردشان با آنها و ما فرق میکرد؛ در این حال با ما جدیتر برخورد داشته و مطالب را جدیتر مطرح میکردند اما با دختران جوان بهصورت شوخی برخورد میکردند حتی اگر ما هم گله میکردیم که مثلاً دخترمان به حرفمان گوش نداده ایشان همیشه جانب جوانان را میگرفتند زیرا معتقد بودند این جوانها هستند که باید رعایت حالشان را کرد.
خاطره سوم نیز به نقل از یکی از دوستان سید روحالله اینطور آمده است: یکی از شبها در حرم امیرالمؤمنین (ع) جماعتی از دانشجویان مسلمان اروپا برای دیدار با امام (ره) آمده بودند که ظاهر آنها به تعبیر ما ظاهری ناپسند در محیط ما بود لیکن شاهد بودیم که امام (ره) به گونهای با آنها برخورد کردند که گویی با دوستان قدیمیشان نشستهاند.
هرطور که هست از صفحات کتاب دل میکنم تا آنچه که خواندهام را به همان بغلدستیهایم که لحظاتی قبل فهمیدم نام آنها مریم و مبینا است هم بگویم اما به قدری غرق در نور «سید روحالله» شدم که حتی متوجه نشدم چند ایستگاه زودتر پیاده شدهاند.
در این لحظات مریم و مبینا رفتهاند اما تصمیم گرفتم آنچه که در این کتاب میخوانم را برای امثال سارا، مریم و مبینا بنویسم و این حاشیهنگاریها از کتاب ادامه خواهد داشت.
نظر شما