به گزارش خبرنگار ایمنا، برای این حرفها میشود جان داد، برای لهجه دوستداشتنی نشسته در پس واژهها، برای حرفهایی که یک ایران برایش ضعف میکند، برای آزادی وطنی که تنِ ما بود… «شهر پاکسازی شده، ما داخل شهریم، مفهوم شد، ما داخل شهریم…» و خداوند خرمشهر را آزاد کرد.
اردیبهشت هنوز خودنمایی میکند در این روزهای نخست خرداد. ماه کمی از زیباییهایش را رو کرده و ستارهها به شب سلام میکنند. زایندهرود غزل میخواند و درختها تمام قد خنکی را روی صورت آدمها میپاشند.
اصفهان ما با همه وجودش رسم مهماننوازی را جانانه به جا میآورد و دست به سینه زده برای ادای احترام به شهدای تخریبچی کشور و بهتر بگویم میزبان هستیم، میزبان هفتمین کنگره ملی شهدای تخریبچی و بزرگداشت فاتحان خرمشهر به مدت سه شب. ۵۱۱ شهید که نشانیشان را بگیریم میرسیم به واحد تخریب. بله دیار دوست داشتنی ما باز هم گل کاشته و بیشترین تعداد شهدای تخریب را تقدیم انقلاب کرده است.
دم مردم پایکار شهر هم گرم، خوب استقبال کردهاند. جای، جای سوزن انداختن نیست، درست روبهروی جایگاه. دستههای همسنوسالها دیدنی است. دهه هشتادی و نودی کم نمیبینیم. پسربچههای ۱۵، ۱۶ ساله دیروز که عشقشان گل کوچیک بود در کوچههای خاکی و بعد هم خاکریز جبهه؛ حالا کنار هم نشستهاند.
رفاقت به سبک رزمندههای تخریبچی
باید باشی و حرفهایشان را بشنوی. یکی چشمهایش جا مانده و رفیقش برایش تعریفمی کند که چه خبر است. بیمعرفتی مین، دست یکی را برده و پای دیگری را هم. پای مصنوعی شده پا اما پای مصنوعی که پای خود آدم نمیشود. یکی نگران پای رفیقش است و پلههایی که شاید اذیتش کند. یکی از آرنج به پایین هر دو دست را ندارد و چشمش آنطور که باید یاری نمیکند، اما دو رفیق چنان هوایش را دارند که دلت ضعف میکند برای حال خوبشان. امضای مین مانده روی تنشان، روی تن رزمندههای تخریبچی دوست داشتنی.
برنامه به رسم همه برنامههای دیگر با قرآن و سرود ملی ایران ما که جان ماست، آغازمیشود. مجری برای مخاطب از کنگره میگوید و از اینکه میزبان رزمندههای تخریبچی از سراسر کشور هستیم، حضور بچههای تخریبچی مشهد و ارادت ما به امام رضا (ع) دلیل خوبی میشود تا رو به مشهد بایستیم و سلامی به مهربانترین مولا دهیم و ببینیم دانه دانه دلتنگیهایی که از گونهها سرازیر میشود.
جوانان گروه آوازی مولا قطعهای برای شهدای تخریبچی آماده کردهاند، به روی سن میآیند و میهمانان و شهروندان را با خود همراه میکنند.
احداث خاکریز زیر آتش سنگین دشمن
میهمان امشب که قرار است راوی آن سالهای عشق، آتش و خون شود، جلال روغنی است، رزمندهای که دوچشم، دو دست و یک پایش را در جبهه جا گذاشته است. با همراهی رفقیش به بالای جایگاه هدایت میشود و مردم دوست داشتنی ما تمام قد برایش میایستند برای او که روزی برای ما ایستاد. صدای صلوات و تشویق به هم گره میخورد، جلال قهرمان جا ماندهای است که مردم دوستش دارند.
در تهران متولد شده اما اصلیت یزدی دارد. از ۲۰۰ سال پیش میگوید و از شاهان بیکفایتی که هر کدام تکهای از این وطن را جدا کردند و غمی روی دل مردم نشاندند. او از رهبر کبیر انقلابمان هم سخن به میانآورد که آبرو و عزت را به ایران اسلامی برگرداند، از جوانانی گفت که نتوانستند تجاوز دشمن بعثی را تاب بیاورند.
جلال که خود تخریبچی بوده، از رزمندههای تخریبچی میگوید که جز اولین نفراتی بودند که برای هر عملیات باید آنها عمل میکردند و با باز کردن معبر مین راه را برای دیگر رزمندهها باز کنند. جانباز شیرین سخن سالهای حماسه فلاش بکی به عملیاتوالفجر یک میزند، جایی که زیر آتش سنگین دشمن خاکریز زده میشد و یک لحظه کار متوقف نمیشد.
رونمایی از چندین کتابی که به همت مجمع تخریبچیان و پیشکسوتان استان اصفهان آماده شده است، بخش دیگر برنامه است. مجری نام تعدادی از رزمندههای تخریبچی را که در زمان دفاع مقدس، هدایت و فرماندهی میکردند، برای آمدن به روی سن میخواند. سردار مجتبی فدا، فرمانده سپاه صاحبالزمان (عج) استان اصفهان و سرهنگ حسن امینی، جانشین فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) که افتخار میزبانی از این کنگره را بر عهده دارند، نیز آنها را همراهی میکنند.
این رونمایی با رمز شریف علیبنابیطالب (ع) که رمز عملیات آزادسازی خرمشهر بوده است، انجام میشود. «همسایه ماهیها، معبر گمشده، کارنامه عملیاتی واحد تخریب لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و رسول علیآقا رؤیا»، نام برخی از این کتابها است که قرار است نسل جوان را با فداکاری و رشادتهای شهدای و رزمندگان تخریبچی دفاع مقدس آشنا کند.
اولین اشتباهی که آخرین اشتباه میشد
گوشیاش در حالت ضبط فیلم قرار دارد و همینطور که با دوستانش ترکی صحبت میکند فیلم هم میگیرد. رزمندههای تخریبچی هستند که از تبریز آمدهاند. در حین تماشای اجرای تئاتر فاتحان خرمشهر میپذیرد که با هم گفتوگو کنیم.
به قد گفتن اسمش کفایت میکند، حسین است و از رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا. سال ۶۳ بعد از آموزشهای اولیه داوطلب میشود که به واحد تخریب رود و تخریبچی شود، بعد از آموزشهای تخصصی عضو گردان تخریب میشود. از روزهایی که با طناب برای رزمندهها نشان میگذاشتند تا آنها از میدان مین عبور کنند میگوید، از تنهایی بچههای تخریبچی، از ارتباطهایشان با خدا، از معبرهایی که باید باز میشد و از اولین اشتباهی که آخرین اشتباه میشد و از شهادتهایی که در تنهایی رخ میداد.
تخریبچی تئاتر فاتحان خرمشهر در حال انجام مأموریت بود البته به صورت نمایش و نمادین که حسین را به عملیات بیتالمقدس ۲، والفجر ۸ و عملیات بدر برد، روزی که در جنگ تخریبچی بود و گفت: یکی از تخریبچیها با تیر مستقیم دشمن شهید شده بود و جنازهاش داخل میدان مین مانده بود. قرار بود جنازهاش را عقب بیاوریم. دو نفر از بچهها که زیر ۲۰ سال بودند داوطلب شدند که این کار را انجام دهند. حین رفتن انفجار مین سبب قطعی پای هر دو شد. یکی از بچهها که حالش بهتر بود، گفت، من خوبم و فلانی را ببرید عقب. وقتی برمیگردند که او را هم به عقب انتقال بدهند میبینند از شدت خونریزی به شهادت رسیده است.
حرفهایمان تمام میشود، تئاتر حسابی مخاطب را میخکوب کرده، بیشتر موبایلها در حال ضبط فیلم هستند و گاهی هم عکس میگیرند و عاقبت خرمشهر آزاد میشود...
برنامه تمام شد، بچههای تخریبچی دیروز، امروز رفتند به روزهایی که ردش تا ابد توی تنشان خواهد ماند، روزهایی که خاطراتش تکراری نمیشود. هوای هم را دارند، یکی میشود تکیهگاه دیگری و یکی عصا و یکی میشود چشم رفیقش. میخندند، بغض میکنند به یاد همرزم تخریبچی که مین امانش نداد.
نظر شما