به گزارش خبرنگار ایمنا، بندهای در بند خدا بود، از خاک رخت بسته و تا افلاک پل زده بود. نامش علی بود و مولایش علی (ع) با اندیشههایی شبیه اندیشههای علی (ع).
حقگو، حقجو و حق دوست بود. دلش، دلتنگ آسمان بود که دل به دنیا نبست. نبض وجودش عطشی به پهنای شهادت داشت. به خواستهاش هم رسید. حرف از امیر سپهبد علی صیادشیرازی است، مرد اول عملیات مرصاد. لبیک به خدا گفت و رفت. صبح بیستویکم فروردینماه سال ۱۳۷۸ شد روز و ماه و سال رفتنش، شد وقت شهادتش.
رو در رو با دو تن از دوستانش صحبت میکنیم. سرهنگ بازنشسته است و همسن و سال شهید صیادشیرازی. متولد سال ۱۳۲۳ از خوزستان. آشنایی او و شهید به سال ۱۳۴۳ در دانشکده افسری میرسد و سپس حضور هشت ساله در جبهههای جنگ ایران و عراق. بعد از آن هم برای انتقال تجربه به جوانان راهی مرکز آموزش توپخانه شده و بعد از سالها خدمت و در روزهای بازنشستگی همچنان فعالیت خود را ادامه داده است و با هیئت معارف جنگ و نشر آثار دفاع مقدس همکاری دارد.
از خودتان بگویید؟
نجاتبرات بختیاری هستم، سرهنگ بازنشسته زرهی ستاد. سال ۱۳۴۳ در دانشکده افسری پذیرفته و همانجا هم با شهید صیاد شیرازی آشنا شدم. آن سال، دومین سالی بود که دو ماه اول دانشکده افسری را در منطقهای در اقدسیه واقع در شمال تهران باید میگذراندیم و در اردوگاهی مستقر شده و آموزشهای اولیه را دریافت میکردیم. در واقع آنجا کارخانه افسرسازی بود. با صدای شیپور از خواب بیدار میشدیم و در طول روز آنقدر ما را میدواندند که شب از خستگی بیهوش میشدیم. شرایط بسیار سخت و آموزشها بسیار فشرده بود، طوری که هر روز صبح تعداد ما از روز قبل کمتر و کمتر میشد، چراکه عدهای تحمل این حجم از فشار را نداشتند.
پس آشنایی شما با شهیدصیاد شیرازی به دانشکده افسری بر میگردد، از آن روزها بگویید؟
اصالت شهید صیادشیرازی به طایفهای از جیرفت، نیریز و استهبان برمیگردد. پدر صیادشیرازی ۱۲ ساله بوده که به همراه خانواده به خراسان میرود و جذب ژاندارمری میشود در منطقهای به نام درگز جایی نزدیک شمال خراسان. خانواده صیادشیرازی به خاطر شغل پدر مدام در سفر بودند و از شهری به شهر دیگر مهاجرت میکردند. علی صیادشیرازی برای گرفتن دیپلم به تهران میرود و در دبیرستان امیرکبیر مشغول تحصیل میشود. آشنایی من با شهید در سال ۱۳۴۳ بعد از قبولی در دانشکده افسری و در تهران صورت گرفت.
کدام ویژگیهای شخصیتی شهید صیاد شیرازی در ذهن شما ماندگار شده است؟
بسیار مؤمن بود و واجبات را به خوبی انجام میداد. قلبا مسلمان بود و در نظامیگری هم بهترین نظامی بود. در سالهایی که در جبهه حضور داشت، همیشه مرتب و منظم بود و این نظم و انضباط را از پدر داشت. احکام دینی را سر جای خود به خوبی انجام میداد و بسیار هم پاک و صادق بود. همیشه آراسته بود به قدری که حتی در روزهای جنگ هم لباسهایش اتو داشت. تصور کنید از بین ۶۰ نفر در دانشکده افسری فقط یک نفر شد شهید صیادشیرازی. خوب در خاطرم هست در دوران جنگ که به همراه محسن رضایی برای بازدید میرفت، معمولاً وقت استراحت نداشت و در ماشین چرت میزد و این رشد از شخصیت او در دانشکده افسری محقق شده بود.
بعد از اتمام دوره افسری همچنان با هم بودید؟
دوره سه ساله دانشکده افسری در سال ۱۳۴۶ به پایان رسید و ما باید برای گذراندن دوره تخصصی تقسیم میشدیم. من چون در بخش زرهی فعالیت میکردم، به شیراز منتقل شدم و بعد از یک سال از آنجا به لشکر ۹۲ رفتم. از آن جایی که رشته شهید صیادشیرازی توپخانه بود به لشکر ۲ تبریز منتقل شد. با شروع درگیری مرزی ایران با عراق بچههای آن گردان به کرمانشاه منتقل شدند. صیادشیرازی مدتی هم به آمریکا رفت و دوره هواسنجی توپخانه را در آنجا گذراند و بعد از برگشت به کشور به تدریس آن در مرکز توپخانه اصفهان پرداخت.
دیدار بعدی شما با شهید صیاد شیرازی به چه زمانی باز میگردد؟
دیدار بعدی در جبهه بود. صیاد از زمان انقلاب جز گروههای انقلابی بود و فعالیت میکرد. حتی نوزدهم بهمنماه سال ۱۳۵۷ در اصفهان بازداشت شد و در ۲۲ بهمن با پیروزی انقلاب آزاد شد. بعد از آن صیاد شیرازی همراه انقلابیون و با شهید چمران و سردار رحیم صفوی به کردستان رفتند و به همراه پاسدارها و نیروهای ارتشی مشغول مبارزه با تجزیهطلبها شدند.
عملکرد خوب صیاد سبب شد که به عنوان فرمانده قرارگاه غرب انتخاب شود. بنیصدر هم دو درجه به او داد و سرهنگ شد. فعالیتهای صیاد شیرازی چنان خوب بود که شهیدچمران در مجلس در برابر نمایندههای تندرو سخنرانی خوبی انجام داد و در ابتدای سخنرانی با سوگندی که خورد، اعلام کرد تاکنون افسری به شایستگی صیادشیرازی در جبهههای جنگ ندیده است.
از ویژگیهای فرماندهی شهید صیادشیرازی در زمان جنگ بگویید؟
نظم شهید صیادشیرازی در نوع لباس پوشیدنش بسیار مشهود بود. او همیشه با لباس فرم نظامی بود، گرمای تابستان هم نمیتوانست دلیلی شود که صیاد را با لباس نصف آستین ببینیم. همیشه احترام همه را نگه میداشت. زمانی که به قرارگاه مشترک میرفت، تلاش میکرد وحدت و دوستی بین نیروها ایجاد کند و قلبها را به هم نزدیک کند. تلاشش این بود که بین ارتش و سپاه همدلی ایجاد کند و خلاصه هر جا بود و در هر جایگاهی سعی میکرد، نقشش را خوب ایفا کند. رفتار خوب صیادشیرازی سبب میشد که فرماندهان ارشد هم احترام او را داشته باشند.
زمانی که قرارگاه مشترک تشکیل شد قرار بر این شد که ارتش و سپاه با دو فرمانده مجزا هدایت شوند. یک اصل فرماندهی، وحدت فرماندهی است اما به قدری در سه عملیات طریقالقدس، بیتالمقدس و فتحالمبین ارتش و سپاه به هم نزدیک بودند و با وجود دو فرمانده قلبها به هم نزدیک بود که در آن شرایط پیروزیهای خوبی نصیب رزمندگان ایرانی در جبهه حق علیه باطل حاصل شد.
حضور شهید صیاد شیرازی در عملیات طریقالقدس، بیتالمقدس و فتحالمبین و ویژه عملیات بیتالمقدس که هر سه عملیات کلاسیک واقعی بودند، به خوبی مشهود بود. در عملیات بیتالمقدس ما موفق شدیم پنج پل روی کارون بزنیم که پنج لشکر از روی پل عبور کنند آن هم در شرایطی که هر لشکر زرهی میتوانست یک پل شناور بزند. در سالهای جنگ یگانهای مهندسی ارتش در مینبرداری و مینگذاری و استحکامات و ساخت پل پیشتاز بودند.
خود شما در آن سالها چه میکردید؟
من در این سه عملیات در لشکر ۹۲ بودم. لشکر ۹۲ چون لشکر بومی سرزمین خوزستان بود، قرارگاه اصلی لشکر هم به حساب میآمد. اتاق جنگ هم اتاق جنگ لشکر ۹۲ بود. من آن موقع معاون رئیس ستاد بودم که معاون رئیس ستاد مسئول اتاق جنگ هم بود و این سبب میشد که با ویژگیهای فرماندهان بیشتر آشنا شوم. قرارگاه لشکر ۹۲ با یکی از لشکرهای سپاه ادغام شد و قرارگاه فتح نام گرفت. در فضایی حدود ۳۰۰ کیلومتر فرماندهان معمولاً در قرارگاه فرماندهی مستقر میشدند و با بیسیم هدایت رزمندهها را عهدهدار میشدند.
چه شد که شهید صیادشیرازی به عنوان نماینده امام خمینی (ره) در شورای عالی انتخاب شدند؟
همه فرماندهان ارتش و سپاه مثل فرزندان امام (ره) بودند. به درخواست شخص امام، صیاد شیرازی به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع انتخاب شد که شغل خوبی بود و او در آن سمت هم صادقانه خدمت کرد.
گفتید شهید صیاد شیرازی نقش تأثیرگذاری در عملیاتهای مهم دفاع مقدس داشتند، از نحوه فرماندهی و مدیریت او بگویید؟
قبل از آغاز هر عملیات طرحریزی انجام میشود. درواقع باید ابزار کار جمع و مهمات آماده شود. در عملیات طریقالقدس آتش توپخانه اعلام کرد که مهمات برای پشتیبانی نیروهای زرهی کم است و نیاز است که حمایت صورت گیرد. آن لحظه به فکر صیاد شیرازی رسید برای اینکه نیروها نگران نباشند و روحیهشان حفظ شود بگوید که مهمات در راه است. اما واقعاً خبری از مهمات نبود. شبانه عملیات انجام شد و یگانها در سپاه زودتر از موعد به توپخانه دشمن رسیدند و کل مهمات دشمن در اختیار نیروهای ما قرار گرفت.
در بحث آزادسازی خرمشهر هم جرقه آزادسازی خرمشهر در خوابی نیم ساعته که صیاد شیرازی سیدی را در سنگر دیده بود، به ذهنش رسید. به قرارگاه محسن رضایی رفت و طرح عملیاتی را گفت و قرار شد که خودش فرمانده عملیات شود و به سایر فرماندهها هم ابلاغ کند. قرارگاه مشترک بود و همه برادران هم ارشد بودند. زمانی که طرحش را اعلام کرد، عدهای از آقایان با نظر او مخالفت کردند و صیاد شیرازی مکثی کرد، اما با اشاره سردار صفوی که صحبتش را ادامه دهد، مجبور شد به نیروها بگوید که دستور از رده بالاتر است و ما مجری طرح هستیم و باید طرح را پیاده کنیم. بعد از تشریح طرح، همان برادران که ناراضی بودند بلند شدند و از او تشکر کردند. شبانه عملیات انجام شد و فردای آن روز ساعت ۱۱ خرمشهر آزاد شد. طرحریزی به قدری جالب بود که حدود ۲۰ هزار نفر عراقی به اسارت درآمدند که در این عملیات برادران سپاه و ارتش و خلبانان نقش بسزایی داشتند.
برسیم به عملیات مرصاد و نقش شهید در آن عملیات، از آن روزها بفرمائید.
در عملیات مرصاد شهید صیادشیرازی به صورت داوطلبانه به منطقه رفته بود، چرا که او در غرب خدمت کرده بود و آن منطقه را حسابی میشناخت و به آنجا وارد بود. در عملیات مرصاد، شهید با استفاده از نیروهای هوانیروز و سوار بر هلیکوپتر و خلبانها را هم هدایت میکرد. ستون زرهی منافقین که خیلی به جلو آمده بود. آنها نفربر زرهی داشتند و از حمایت ارتش عراق هم بهرهمند بود و البته جوانان تحصیل کرده و صد البته فریب خورده داشتند اما شهید صیادشیرازی به همراه نیروهایش ستون زرهی آنها که نزدیک حسنآباد بود را عقب نشاند. هلیکوپتر، دشمن تانک است و رزمندههای ما همه تانکها را شکار کردند. آن عملیات چند ساعت بیشتر طول نکشید که صیاد در این عملیات نقش تأثیرگذاری داشت.
آخرین دیدار شما با شهید کی بود؟
شهید صیادشیرازی زمانی که فرمانده نیروی زمینی هم نبود، صادقانه خدمت کرد. آخرین باری که صیاد را دیدم در معاونت بازرسی ستاد کل در تهران بود که در آن دیدار به یاد روزهای دانشجویی در دانشکده افسری گذشت و دیگر او را تا زمان شهادتش ندیدم.
نظر شما