به گزارش خبرنگار ایمنا، نوزدهم فروردینماه سالروز شهادت عالمی است که صدام و حزب بعث عراق نتوانستند حمایت او را از انقلاب اسلامی ایران و حضرت امام خمینی (ره) بربتابند.
علامه شهید آیتالله سیدمحمد باقر صدر، یکی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان و به تعبیر امام خمینی (ره) «مغز متفکر اسلامی» در تاریخ اسلامی به ویژه در قرن چهاردهم هجری است.
سیدمحمد باقر صدر، نهضت امام خمینی (ره) در ایران را روزنه امیدی برای نجات امت اسلامی میدانست. بنابراین از آغاز نهضت اسلامی امام (ره) در سال ۱۳۴۲ آن را تحت نظر داشت و از ایشان و حرکتش حمایت میکرد و این حمایت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه پیدا کرد.
رژیم بعث عراق که از این حمایت نگران بود، شانزدهم فروردینماه سال ۱۳۵۹، آیتالله سیدمحمدباقر صدر و خواهرش بنتالهدی را دستگیر و به بغداد برد.
رئیس سازمان امنیت کشور عراق، آیتالله صدر را به مرگ تهدید کرد و از ایشان خواست که چند کلمه بر ضد انقلاب اسلامی ایران بنویسد تا از مرگ نجات یابد اما آیتالله صدر مخالفت کرد و گفت: «من آماده شهادتم.» آنگاه این خواهر و برادر مجاهد و عالم را به شکنجهگاه بردند و به شهادت رساندند.
در مکتب این علامه شهید شاگردان بزرگی تربیت شدند. سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان یکی از شاگردان این علامه شهید است که در روایتی به ماجرای آشنایی خود با شهید صدر اشاره کرده است: «من در شانزدهم یا هفدهم دسامبر سال ۱۹۷۶ با سیدعباس موسوی آشنا شدم.
وقتی به نجف رسیدم ۱۶ ساله بودم و نخستین بار بود که به خارج از لبنان سفر میکردم. بعد از اینکه به منزل آقای عباس موسوی رفتیم، با آقای محمدباقر صدر ملاقات کردم.
آقای محمدباقر صدر یک سری سوالات در مورد لبنان و تحصیلم از من پرسید و از آقای عباس موسوی خواست که همه امور مسکن، زندگی و تحصیل من را تنظیم کند و مبلغی نیز به من داد.
سیدعباس موسوی بسیار باهوش، حاضر و در کار و تحصیل جدی بود، تقدیر ما این بود که در منزل شهید محمدباقر صدر و هنگامی که ایشان طلاب را به حضور خود نمیپذیرفتند، نزد ایشان رفتیم. این نشاندهنده جایگاه سیدعباس موسوی نزد محمدباقر صدر بود.
لحظاتی بعد به دفتر ایشان که دفتری ساده و متواضعانه بود، رفتیم و این اولین بار بود که ایشان را میدیدم، سلام کردیم و نشستیم. من واقعاً دستپاچه شده بودم اما ایشان خیلی متواضع و با لبخند با ما برخورد کرد و به همین علت لحظاتی بعد فضا برای من عادی شد.
ایشان درباره امام موسی صدر از من سوال کرد و قرار بود این جلسه پنج دقیقه بیشتر طول نکشد، اما نیم ساعت با هم صحبت کردیم. ایشان به سیدعباس نگاه کرد و گفت که شما از طرف من وکیل هستید و کارهای تحصیلی ایشان را مرتب کنید.
سیدمحمد باقر صدر یک فقیه و اندیشمند و بزرگترین مدرس حوزه بود، ایشان از من پرسید که پول همراه دارم یا نه و من خجالت نکشیدم و گفتم که پولم تمام شده است. ایشان پولی به سیدعباس داد و گفت: این پول، عمامه و عبا و هزینههای تحصیلی ایشان است.»
نظر شما