به گزارش خبرنگار ایمنا، اهمیت شهر اصفهان در تاریخ و فرهنگ این سرزمین بر کسی پوشیده نیست. در زمینه معماری و طراحی ساختمان نیز اصفهان سهم عظیمی در شکل دادن به سبکهای گوناگون معماری ایرانی داشته است. بسیاری از آثاری که امروزه در دنیا به نام معماری اسلامی شناخته میشود، در اصفهان قرار دارد. سبک معماری این شهر، سهم عظیمی در چیزی که امروزه از آن بهعنوان معماری اسلامی و ایرانی نامبرده میشود، داشته است.
همچنین سبک اصفهانی دربرگیرنده شیوههایی است که در نوشتههای غربی به شیوه صفوی، افشاری، قاجاری و زند، نامیده شدهاند. این شیوه کمی پیش از روی کار آمدن صفویان از زمان «قراقویونلوها» آغاز شده و در پایان روزگار محمدشاه قاجار دوره نخست آن به پایان میرسد. دوره دوم آن، زمان پسرفت و انحطاط این شیوه است که درواقع از زمان افشاریان آغاز و در زمان زندیان دنبال شد، اما پسرفت کامل از زمان محمدشاه آغاز و دگرگونیهای معماری تهران و شهرهای نزدیک به آن آشکار شد.
البته در گوشه و کنار ایران در شهرهایی که به دور از این روند بودند، ساختمانهای ارزشمندی ساختهشده، بهویژه خانههایی زیبا که در زمان قاجاری بنا شده است. ازآنپس دیگر شیوهای جانشین شیوه اصفهانی نشد.
از اینرو خبرنگار ایمنا در گفتوگو با سهند منشی، معمار و کنشگر حوزه شهر و معماری، با نگاهی اجمالی به دیدگاههای گوناگون درباره معماری اصفهان و حفظ میزان حفظ این ویژگیها در معماری دوران معاصر پرداخته است.
درباره «سهند منشی»
«سهند منشی» معمار و کنشگر حوزه شهر و معماری متولد ۱۳۶۱ در شیراز و درحالحاضر ساکن اصفهان است. وی فارغالتحصیل رشته معماری است و از سال ۱۳۸۴ فعالیت خود را در زمینه معماری، برنامهریزی شهری و منطقهای با همکاری با مهندسان مشاور آغاز کرده و طی این مدت عهدهدار انجام پروژههای متعدد در زمینه معماری، شهرسازی، برنامهریزی و مطالعات منطقهای و بازآفرینی شهری در سراسر کشور بوده است.
منشی، بنیانگذار و سردبیر فصلنامه سراسری تخصصی فرهنگی و هنری «تَزَرو» بود که تا سال ۱۳۹۷ منتشر میشد. در طول انتشار این فصلنامه معتبر که برای نخستینبار بهعنوان یک فصلنامه سراسری فرهنگی و هنری از شهری غیر از تهران منتشر شد، طیف گستردهای از پژوهشگران و نظریهپردازان حوزههای فرهنگی، هنری، ادبی و جامعهشناسی با او همکاری داشتند. یکی از شمارههای آن برای اولین بار به مباحث متفاوت و انتقادی در خصوص شهر و معماری پرداخت که با رویکرد «شهر و معماری یک بازخوانی مفهومی» منتشر شد.
وی طی چند سال گذشته از کنشگران شهری اصفهان بوده است و با همکاری گروهی از معماران و شهرسازان مطرح، «گروه هماندیشی اصفهان» را راهاندازی کرد که یکی از اقدامات آنها، کنشگری برای نجات بافت تاریخی شرق میدان نقش جهان با جلوگیری از احداث محور آقا نجفی و ارائه طرح «ساماندهی حوزه بلافصل محله شرق میدان نقشجهان» بود که در نهایت طرح منتخب هیئت داوران سازمان نوسازی و بهسازی شهر اصفهان شناخته شد.
منشی در بخش نقد پنجمین جایزه دوسالانه ملی معماری و شهرسازی ایران (۱۴۰۱-۱۳۹۹) مقاله «معماری معاصر اصفهان، رویکردهای نو و تلاش برای اندیشهورزی در امتداد معماری گذشته» را با همکاری «اشکان قانعی» نوشت که حائز رتبه نخست شد و در نشریه «هنر معماری» منتشر شده است.
از آخرین فعالیتهای وی انتشار کتاب «جوهره مکان» با عنوان فرعی پژوهشی در باب معماری کردن در اصفهان بود که توسط انتشارات «متن» وابسته به «فرهنگستان هنر ایران» در سال ۱۴۰۱ منتشر شد که به همراه «محمدرضا قانعی» (پدیدآورنده) از نویسندگان آن به شمار میرود.
منشی معتقد است میراث اندیشیدن نه یک کنش واپسگرا، بلکه رویکردی تماممدرن است و باید تلاش شود با اندیشه مدرن، میراث اندیشیدن را صورتبندی کرد. او همچنین بهشدت مباحث انتقادی معاصر را در فضای شهری و معماری ایران خالی میبیند و طی این مدت تلاش کرده با ایجاد زمینههایی برای شکلگیری مباحث انتقادی، نشان دهد که چگونه حق شهروند برای زیستن سالم در شهر و معماری ما به حاشیه رفته و توسط گفتمان غالب نادیده گرفته شده است و چگونه معماران و شهرسازان، تبدیل به عاملی ضد شهر و معماری شدهاند.
چه شاخصهای در معماری اصفهان وجود دارد که مردم این شهر مانند تهران احساس بیتعلقی به شهر ندارند؟
ریشههای شهر اصفهان به دوران پیش از اسلام برمیگردد، پس از دو بار پایتختی در دوران صفوی برای بار سوم به پایتختی برگزیده شد و تبلور فلسفه ایرانی و باغ شهر ایرانی در شهر نمود پیدا کرد و اصفهان دارای ساختار فضایی، کالبدی و عملکردی شد که تا به امروز در این زیستگاه ساری و جاری است.
از اواخر دوران قاجار این شهر بهنوعی صنعتی شد و کارخانهها متعددی که بهخصوص در دوران پهلوی اول در آن ساخته شد، ساختار شهر را بازتعریف کرد. با اینکه این شهر تاریخی نقش جدید اقتصادی و تولیدی پیدا کرد و مهاجرپذیر شد، همچنین توسعه زیادی یافت، به خاطر وجود همان ساختار فضایی، کالبدی و عملکردی کماکان شهری است که میتوان با ارتباط با ریشههای تاریخیاش به آن احساس تعلقخاطر کرد. این چیزی است که در تهران دیده نمیشود.
نکته مهم این است که اگر درباره الگوی مدرن دچار کجفهمی نبودیم نیاز به بازگشت به گذشته نبود، بهطورمثال در تهران مردم به شهر احساس تعلقخاطر نمیکنند و هماکنون چند سالی است که «طهران قدیم» بین مردم مد شده است. مردم به فضاهای قدیم که احساس تعلق در آنها وجود دارد، برگشتهاند و شهرداری در حال ساخت پیادهراه در مرکز شهر است، چراکه مردم به دنبال هویت در تهران میگردند؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که بزرگترین معضل با مدرنیته، کجفهمی و ساخت فضاهایی است که در آنها احساس تعلق وجود ندارد.
مشکلات ایجادشده توسط کجفهمی در معماری را چگونه ارزیابی میکنید؟
نخستین مسئله این است که معمار در گذشته نقش کنشگر و مصلح اجتماعی را داشته و هماکنون به یک مهندس که باید طبق خواسته کارفرما نقشه بکشد، این نقش فرو کاسته شده و دیگر معمار بهعنوان یک مصلح اجتماعی در جامعه مطرح نیست، درحالیکه نقش معمار ایجاد تفکر برای زیست بهتر است. از طرفی معماران در حوزه کاری درگیر کجفهمی شدهاند؛ چراکه دچار یک درک ناقص نسبت به وظیفه و نقششان در جامعه شدهاند، زیرا این تفکر حاکم شده که اگر در حوزه زمین، فضا و ساختوساز سرمایهگذاری شود، فرد برنده میشود و سود خوبی از این کار نصیبش میشود؛ چون زمین، خانه و اقتصاد پایدار است و تمام سازوکار نظام مدیریتی شهری ایران مبتنی بر این بوده که بتوان از مسکن بیشترین استفاده را کرد و چون در زمان پهلوی دوم هنوز بهاندازهای ملک ارزش نداشت معمار طبق خواست زیستی کارفرما طراحی میکرد و هماکنون با توجه به اقتصاد باید کاری کند که کارفرما پول بیشتری نصیبش شود و این معضلی است که امروزه با آن مواجه هستیم.
چرا اصفهان مانند تهران به اصفهان قدیم تبدیل نشد و هویت خود را حفظ کرده است؟
شهر اصفهان چند دوره پایتخت بوده درحالیکه تهران ۲۰۰ سال است که پایتخت شده، پس نخستین مسئله بحث قدمت و قوی بودن ریشهها است. «پالیمسست» واژهای یونانی و یک لوح است که بعد از نوشتن روی آن به یک مفهوم فلسفی تبدیل میشود؛ چراکه بعد از پاک کردن اثر نوشته قبلی روی آن باقی میماند، این مصداق این است که وقتی در اصفهانی زندگی میکنید که اثری مانند مسجد جامع در آن وجود دارد، این نشان از این دارد که با یک قدمت فرهنگی در این شهر مواجه هستید؛ از طرفی اولین طرح جامع مدون در دوره صفویه در اصفهان ایجاد شد، در آن دوران برای توسعه آینده اصفهان طرح ساختاری را ارائه دادند که هنوز آن سایه ساختاری بهعنوان باغ شهر در اصفهان وجود دارد، پس در اصفهان سایه تاریخی قوی وجود دارد و با شهری مواجه هستید که کماکان درگیر امتداد سنت در آن هست.
مکتب معماری در اصفهان چه مکتبی است؟
پستمدرن یکی از مؤلفههایش بازگشت بهقصد خوانشی نو از گذشته است. اگر به شهر اصفهان بهعنوان یک مفهوم کلی نگاه کنیم باید ابتدا موقعیت جغرافیایی آن را ارزیابی کنیم. منطقه اصفهان از نظر اکولوژیکی و زیستمحیطی فوقالعاده حساس است و بارگذاری جمعیتی بیشتر از دو میلیون نفر را ندارد و نمیتوان انتظار توسعهای غیرازاین جمعیتپذیری را در آن داشت.
این سرریز جمعیت، در حال آسیب زدن به شهر و منطقه اصفهان است که یکی از تبعات آن از بین رفتن پوششهای سبز و خشک شدن زایندهرود شده است، چون برنامهای نامتناسب با اکولوژی شهر و منطقه به آن تحمیل شده است. از دوره صفویه به بعد چیزی به نام ادامه مکتب اصفهان نداریم و هر چه هست از گذشته وجود دارد، شاید یکی از دلایلش این باشد که از دوره صفویه به بعد، تولید فلسفی و افرادی مانند شیخ بهایی و درواقع فلسفه ایرانی و تولید فکر ایرانی و اصیل که به مذهب و تشیع برمیگردد را نداشتهایم.
درواقع گفتمان سنت و مدرنیته در معماری شهر اصفهان هنوز صورت نگرفته است و باید با واقعیتهای زیستمحیطی موجود مواجه شویم، بهطور مثال طرح جامع کوک برای اصفهان حدود ۶۰ سال گذشته پیشبینیشده که در آن دوران طبق مطالعات صورت گرفته مشخص شد اصفهان نیاز به توسعه دارد و مانند شهر پاریس که مرکز شهر حفظشده و مدرنسازی اطراف آن رخداده در اصفهان نیز باید این اتفاق رخ دهد که چنین نشد و طی سالهای اخیر شاهد این هستیم که چقدر بافت تاریخی اصفهان آسیبدیده است و در حال حاضر با شهری سلاخی شده و بیبرنامه مواجه هستیم.
بهطورمثال چهار دهه پیش زمزمههایی مبنی بر پیادهراه شدن چهارباغ به گوش میرسید که انجام نشد، زمانی که در تهران پیادهراهسازی آغاز شد چهارباغ را بدون مطالعه و برنامه پیادهراه کردند و مجدد زمزمههایی مبنی بر اینکه میخواهند چهارباغ را باز کنند، به گوش میرسد. این نشان از بیبرنامگی دارد و اینکه با شهری مواجه هستیم که از طرفی بخش خصوصی در حال سلاخی آن است و از طرفی هم بخش دولتی برای آن برنامهای ندارد.
دوران طلایی معماری اصفهان از قاجار به بعد چه دورهای بوده است؟
هیچ دورهای دوره طلایی نبوده است، بهطورمثال در کنگره اصفهان طی اواخر دهه ۴۰ معمارانی با نگاه به گذشته پا به عرصه گذاشتند که حاصل آن بهعنوانمثال ساختمان کانون پرورش فکری کودکان و مجتمع تجاری عباسی (آمادگاه) در اصفهان است هرچند در انقلاب ۵۷ تغییراتی ایجاد شد و اولویتها عوض شد و با انقطاع در معماری و هنر مواجه شدیم و از دهه ۷۰ به بعد جریانی ایجاد شد و که هدفش پیاده کردن نوعی معماری اسلامی بود و گروهی از معماران هم از این جریان استفاده و فعال شدند.
نسل جدیدی از معماران درحالحاضر در حال کار هستند که میتوانند آبشخور یکسری اتفاقات جدید در معماری ایران باشند. بههرحال گسترش رسانههای تصویری موجب شده است که دیدگاه عمومی نسبت دو دهه پیش به معماری عوض شوند و کارفرمایانی به وجود آیند که همراستا با این نسل جدید معماران به دنبال کیفیت فضایی باشند.
اگر از من بپرسید میگویم با توجه به دانشی که در حوزه معماری در اختیار داریم، تجربیات معاصری که بهخصوص طی قرن گذشته از معماری کردن در ایران به دست آوردیم و با این نسل جدید از معماران و کارفرمایانی که به وجود آمدهاند، میتوانیم همین دوران را تبدیل به دوران طلایی معماری ایران کنیم. هرچند جریان غالب معماری ایران در ضدیت باکیفیت فضایی عمل میکند.
نظر شما