به گزارش خبرنگار ایمنا، انتقامجویی ریشههای عمیقی در حیات بشر دارد و معنی واژه انتقام بر همگان مشهود است، اما پیامدهای آن در پس آرامشی کوتاه که از عملی کردن آن حاصل میشود، نهان است. عواقب جبرانناپذیری در پس عملی کردن واژه انتقام متوجه افراد است، اما گاهی میزان بالای احساسات منفی در ذهن، توان تفکر و تعقل را از فرد سلب میکند و او را به اقیانوسی بیانتها میاندازد.
تخلیه کردن احساسات منفی با درنظرگرفتن شیوه انتقام، احساس آرامش مطلوبی به همراه دارد، اما سایر احساسات مانند افسردگی، اضطراب، درماندگی، احساس حقارت بهویژه عذاب وجدان پس از مدتی خود را بروز میدهد و این موضوع زمانی اتفاق میافتد که شاید راهی برای جبران وجود نداشته باشد.
بیشتر افراد، انتقام را مرهمی بر دردها و زخمهای خود میدانند، درصورتیکه این موضوع مانند نمکی بر زخم، تنها مشکل را چند برابر دردناکتر از موضوع اولیه خواهد کرد، همچنین حس انتقام مانعی بزرگ برای ترمیم و رفع چالشها محسوب میشود. ممکن است انتقام تنها برای چند لحظه، چند هفته یا شاید حتی چند سال احساس خوبی را در فرد به همراه داشته باشد، اما با گذشت زمان و التیام نسبی دردها، احساس عذاب وجدان، فرد را آزار میدهد و علاوهبر آن حس نارضایتی به سراغ فرد انتقامگیرنده میآید و زندگی وی را دچار معضلاتی خواهد کرد.
«ایان مک کی» دکترای روانشناسی اجتماعی اعتقاد دارد که "افراد انتقامجو، افرادی دوستدار قدرت، مقام و موقعیت هستند و نمیخواهند این چهره را از دست بدهند. وی در تحقیقی که بر ۱۵۰ دانشجو انجام داد، متوجه شد دانشجویانی که به قدرت و سلطه اجتماعی احترام میگذارند، تمایل بیشتری به انتقامجویی از خود نشان میدهند."
از نظر محققان و روانشناسان صاحبنظر، "شخصیتهای انتقامجو بخشندگی کمتری دارند و خیرخواهی و کمک به سایر افراد جامعه نیز در آنها کمرنگتر است. براساس تحقیقات انجام شده، انتقامجویی بهطورمعمول زمانی شدت میگیرد که افراد احساس کنند به صورت ناعادلانه مورد حمله و آسیب قرار گرفتهاند و در نتیجه احساس خشم و نفرت داشته باشند. همچنین افرادی که تحقیر شده و مورد تمسخر قرار میگیرند، درگیر احساس حماقت شده و به تلافی و انتقامجویی فکر میکنند و برخی از افراد نیز به دنبال انتقام گرفتن از افراد قدرتمند هستند و در عوض نسبت به افراد ضعیف حس ترحم دارند. به گفته محققان، افراد مبتلا به نوروتیسیسم (روانرنجوری یا تمایل به اضطراب و افسردگی) بیشتر تمایل به انتقام و افکار انتقامگیرانه دارند."
یک مطالعه انجام شده توسط John Maltby و همکارانش، نشان داد "افرادی که در سطح نوروتیسیسم بالایی قرار دارند و خشم و دشمنی ادامهدار را تجربه کردهاند، مایل به گرفتن انتقام حتی دو سال و نیم پس از اتفاق اصلی هستند، اما افراد باید به خاطر داشته باشند که «بهترین انتقام، موفقیت است» و سعی کنند تجمیع احساسات منفی و نیروی انتقامجویانه را در راستای تقویت و پیشرفت خود به کار گیرید."
عذاب وجدان و پریشانی فرد انتقامجو در بلندمدت
حسین روزبهانی، دکترای روانشناسی در گفتوگو با خبرنگار ایمنا، با بیان اینکه به طور معمول هیجاناتی مانند خشم، غم یا ترس مورد پسند واقع نمیشوند، اظهار میکند: هنگامی که خشم یک فرد نسبت به سایر افراد یا محیط پیرامون خود از میزان مشخصی بالاتر برود، افراد به انتقام یا بروز خشم به صورت فیزیکی، لفظی یا حتی عملی فکر میکنند.
وی با بیان اینکه بروز هیجانات در راستای انتقام هیچگاه پسندیده محسوب نمیشود، میافزاید: بسیاری از افراد احساسات بد و منفی یا حتی تنفر خود را نسبت به یک موضوع، با انتقام تخلیه میکنند، چراکه انتقام موجب تقویت میشود؛ درواقع در صورتی که یک فرد احساسات منفی خود را به شکل انتقام بروز دهد، به آرامشی کوتاهمدت میرسد. به عنوان مثال، تنبیه فرزند اقدامی ناپسند محسوب میشود، اما به علت اینکه والدین از این روش پاسخی سریع دریافت میکنند، آن را تکرار میکنند.
این دکترای روانشناسی با تاکید بر کوتاهمدت بودن تأثیر آرامش حاصل از گرفتن انتقام، تصریح میکند: فردی که به دنبال انتقام گرفتن قدم برمیدارد در طول بلندمدت با عذاب وجدان و پریشانی درگیر میشود. در کتابهای دینی ذکر شده است که افراد (در شرایطی خاص و دادگاهی) حق گرفتن انتقام دارند، اما افرادی که به بخشش روی میآورند، جایگاه بالاتری نزد خالق خواهند داشت.
تأثیر عوامل درونی و بیرونی بر تشدید و تحریک احساس انتقام
وی ادامه میدهد: خداوند حق انتقام را (در شرایطی خاص) به افراد عطا کرده، اما با این وجود جایگاه بالاتر، متعلق به افراد بخشنده است؛ چراکه بخشش در بلندمدت تأثیر خود را نشان میدهد و این در صورتی است که در انتقامگیری، هیجان مقطعی افراد تخلیه میشود و احساس آرامش در بلندمدت متوجه فرد نخواهد بود.
روزبهانی میگوید: عوامل درونی و بیرونی بسیاری بر تشدید و تحریک احساس انتقام در افراد مؤثر هستند. عوامل درونی تأثیرگذار بر تشدید و تحریک احساس انتقام شامل کنترل نداشتن افراد بر پرخاشگری و خشم خود، تکانشگری بالا، صبور نبودن، کنترل کافی نداشتن بر کلام و رفتار فیزیکی یا تمایل نداشتن به کنترل هیجانات خود، است؛ همچنین نحوه فرزندپروری، اتفاقاتی که در دوران کودکی متوجه فرد بوده است و الگوبرداری از والدین از عوامل بیرونی تحریک احساس انتقام محسوب میشود.
وی با بیان اینکه یادگیری مشاهدهای از والدین در تحریک و تشدید احساس انتقام تأثیر بالایی دارد، اضافه میکند: تحریک کردن احساس انتقام در یک فرد با استفاده از بعضی جملات توسط سایر افراد، تأثیر بسزایی در عملی شدن انتقام دارد. درصورتیکه یک فرد قدرت تصمیمگیری بالا، قضاوت بجا و اعتمادبهنفس خوب نداشته باشد، در برابر سخنان سایر افراد توان تابآوری کمتری دارد و سریعتر تصور ذهنی انتقام را عملی میکند.
انتقامجوییها در پس ناآگاهی رخ میدهد
این دکترای روانشناسی با تاکید بر اینکه افراد باید نسبت به خود نیز بخشش داشته باشند، اظهار میکند: درصورتیکه فردی تمایل به انتقام گرفتن از خود داشته باشد، به گونهای مازوخیسم محسوب میشود. پذیرش اشتباه انجام شده، داشتن عذاب وجدان و استفاده از مکانیسم جبران برای رهایی از احساسات منفی راهکاری مثبت و صحیح تلقی میشود و این روند نباید با انتقامگیری از خود، اشتباه گرفته شود.
وی با بیان اینکه انتقام دارای محور مثبتی نیست، خاطرنشان میکند: ممکن است افراد انتقامجو، افرادی پرخاشگر و بخشندگی ضعیفی داشته باشند، اما نمیتوان ادعا کرد که افراد انتقامجو در آینده زندگی خود، درگیر با اختلال روانی شوند. بسیاری از انتقامجوییها به علت ناآگاهی است و افرادی که درگیری بسیاری با احساس انتقام دارند به منظور کنترل این احساس باید از افراد دارای علم کافی کمک گیرند تا حس بخشش جایگزین حس انتقام شود.
نظر شما