به گزارش خبرنگار ایمنا، یکی از رزمندگان دفاع مقدس در متنی که در فضای مجازی به اشتراک گذاشت، نوشت: «دلم میخواهد از زمینی یاد کنم که سالهاست دل را در گرو خود داشته و دلتنگی بهانهای برای جستار ذهن و دلتنگیمان، درست از همان نقطهای آغاز شد که اسلحه برداشتیم و از بلندای تپه و در رد کانال پایین و پایینتر آمدیم و از پیچ و خمهایش گذشتیم و بر گُرده لندکروزها جای گرفتیم و لحظهلحظه، صحنه دور شدن از خاکریز و پیچ جاده و صدای انفجارهای دور و نزدیکاش، و رودخانه و خاطرات دوستانی که در آنجا داده بودیم را پشت سر گذشتیم و دور شدیم و غصه خوردیم.
ماموریتمان تمام شده بود و گویی چیزی جا گذاشته بودیم.
جسممان آمده بود، اما روحمان مانده بود.
چقدر دوست داشتیم ماشینمان لحظهای توقف میکرد و بار دیگر در فضای ملکوتیاش چرخی میزدیم و سنگربهسنگر سرکی میکشیدیم و به گونیها و دیوارههایش تبرکی میجستیم.
آنقدر تند، ترک محل کرده بودیم که حتی نتوانستیم نگاهی به حسرت کنیم. غروب سرخ آن روز چقدر دل را آتشمی زد و ریش میکرد و بغض را روانه گلو میساخت.
آخر چه میدانید!
با چندین ماشین رفیق رفتن و چند دانه برگشتن را.
آخر چه میدانید!
شوق رفتن و حسرت برگشت را.
آخر چه میدانید!
آرامش دعای کمیل در سنگرهای تاریک، در کنار انفجارهای پی در پی را!
آخر چه میدانید!
نمازهای تیممی و نشسته خواندن در سنگرهای کوتاه را!
آخر چه میدانید!
طعم سلام صبحگاهی به اجساد مطهری را که در آن فضای آرام، نه راه پیش داشتند و نه پس!
آخر چه میدانید!
بختیاری آزاده را! … محمد جامعی را!..و مظلومیت محمدحسین جعفری و جنازهاش را که بیهایوهو در پشت سنگر، شب را به صبح رساند!
و چه میدانید!
آتش تهیه آن شب را!
"شرهانی" را میگویم،
همان بلندای پرواز را
همان جایی که پرندگان نوبال، پر گشودند و پرواز را به تمرین نشستند و پذیرفته شدند.
همان مکانی که روزهایش ایستادگی بود و شبهایش عرفان و همان جبههای که مقاومتش گرسنگی را به فراموشی میداد و پیروزیاش کام را شیرین.
یادش بخیر!!
سنگرهای کوتاه و محقری که در چشم ما قصر بودند و ریگهایش، زمرّدنشان
یادش بخیر!!
انفجارهایی که هر کدامش فرصتی بود برای پرواز و شوقی برای دیدار.
و همانانی که جان میدادند، ولی خاک هرگز
یادش بخیر!!
لباسهای ساده و بیریای خاکی و کلاههای پشمی و قلبهای روشن و چهرههای خندان
یادش بخیر!!
دفترچههای کوچک جیبی و دستنوشته بچههایی که بیشتر به شهادت میآمدند و امروز گرانبهاترین اوراق یادگار آن روزهاست.
یادش بخیر!!
وقتِ تک دشمن و تب و تاب مقاومت و جعبههای نارنجک و فشنگهایی که دستبهدست میشد و خبرهای بعدِ تک،
یادش بخیر!!
اکسیر جهاد که خاک را کیمیا کرد و مردانش را به گوشه چشمی ربود و امروز دربهدرِ پیچ و خمهای زندگی روزمرهشان میگردم تا اثری از همان پیشکسوتان روزهای آتش و خون ببینم،
همان فراموششدگانی که در دود سیاه نااهلان و نامحرمان به فراموشی رفتهاند.»
نظر شما