مجموعه‌داستان ایرانی «شهری از خواب» منتشر شد

مجموعه‌داستان «شهری از خواب» نوشته جابر حسین‌زاده‌نودهی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش ایمنا، مجموعه‌داستان «شهری از خواب» نوشته جابر حسین‌زاده‌نودهی به‌تازگی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است.

نویسنده این‌کتاب، متولد ۱۳۵۹ و داستان‌نویس است. او پیش‌تر کتاب‌های «مورد عجیب بلع اشیای ضروری»، «هزارپا» و «کتاب پاندای محجوب بامبو به دست با چشم‌هایی دور سیاه، در اندیشه‌ انقراض» را منتشر کرده است.

این‌کتاب، یک‌مجموعه‌داستان به هم پیوسته است که عناصری تکرارشونده دارند و در حکم ستون‌فقرات و نخ تسبیح قصه‌ها هستند. داستان‌های «شهری از خواب» حال و هوایی مالیخولیایی دارند و مکمل یکدیگرند. در این‌قصه‌ها اشخاص و اتفاقات از مردی که در خلوت زوزه می‌کشد تا فرد دیگری که در خواب به ماده گرگ توله از دست داده تبدیل می‌شود حضور دارند. این‌شخص که در خواب به ماده‌گرگ تبدیل می‌شود، دنبال خود است و شخص دیگری که کنار او، در قصه‌ها حضور دارد، دختری است که در خواب زنی دیگر بیدار می‌شود.

پیشران و محرک داستان‌های «شهری از خواب» شخصیت‌هایی هستند که خواب می‌بینند. در یکی از داستان‌ها هم شهر تهران است که خواب می‌بیند. خرده‌روایت‌های ناتمام ازجمله ویژگی‌های این‌داستان‌ها هستند. کار شخصیت‌ها نیز ناتمام می‌ماند و در سوی دیگر قصه‌ها، آدم‌ها زود از دنیا می‌روند و بچه‌ها هم به دنیا نمی‌آیند. به این‌ترتیب، بی‌سرانجامی کلیدواژه مناسبی برای شخصیت‌های داستان‌های «شهری از خواب» است.

عناوین داستان‌های این‌کتاب به‌ترتیب عبارت است از: «چشم‌هایی از آتش»، «دست‌هایی از شبِ جنگل»، «نفس‌هایی از سیمان»، «طرحی از فلاکت»، «عابری از غبار»، «شهری از خواب»، «اختگی»، «پره‌هایی از خورشید» و «دشتی از گِل» که به گفته نویسنده اثر همگی درونمایه «شهری از خواب» را دارند و او آن‌ها را به بیست‌وهشت سالگی خود تقدیم کرده است.

در قسمتی از داستان «عابری از غبار» از این‌کتاب می‌خوانیم:

راننده هم خوابی دیده بود که تمامش را به یاد داشت و آن‌قدر عجیب بود که توانسته بود ربطش بدهد به خوراک مفصل لوبیایی که مادرش شب قبل پخته بود و راننده بلافاصله بعد خوردن آن سر گذاشته بود روی بالش. از آن خواب‌ها بود که آدم نباید برای کسی تعریفشان کند. خواب دختر جوانی را دیده بود که چشم‌هایش می‌خندیدند موقع نگاه‌کردن. صورتی زیبا با اجزای کوچکِ به‌اندازه. بی‌نهایت خواستنی. توی ایستگاه مترو بودند و آسمان ایستگاهِ زیرزمینی پوشیده شده بود از ابرهای خاکستری پنبه‌ای غرّان که توی هم می‌پیچیدند و طرح‌های غریب می‌ساختند توی آسمان. راننده کیسه‌ای سنگین روی دوش داشت و منتظر بود خود را بیندازد جلوِ قطار بعدی. تمرکز بالایی لازم داشت و نمی‌توانست بگذارد دختر حواسش را پرت کند. قطار قبل از ایستگاه ترمزش را به‌کار می‌اندازد، اما سرعتش برای این‌که جمجمه آدمیزاد را خرد کند کافی است. باید به‌موقع خودت را پرت کنی و حواست باشد که سرت قبل از هرچیز بخورد به فلز سخت دماغه قطار. نباید فرصت جان‌کندن و درد به خودت بدهی. پریدن با کیسه‌ای به آن سنگینی کار آسانی نبود، اما راننده از پسش برمی‌آمد. جنم خودکشی را که دیگر داشت، نداشت؟

این‌کتاب با ۱۰۴ صفحه، ۵۵۰ نسخه و قیمت ۴۵ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 642287

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.