به گزارش سرویس ترجمه ایمنا، شنیدن کلمه سایکوپات یا روانآزار همواره تصویری از افراد ترسناک را در ذهن مجسم میکند و معادل شکنجه، قتل، رفتارهای بیرحمانه، خودپرستی شدید و بیاعتنایی کامل به آسایش و سلامت دیگران است. سایکوپات فردی است دارای شخصیتی خودمحور و ضداجتماعی که با فقدان پشیمانی از اعمال خود، همدلی نکردن با دیگران و اغلب تمایلات جنایی مشخص میشود. این فرد به شیوهای تکانشی و مخاطرهآمیز رفتار میکند، از پذیرش مسئولیت اعمال خود امتناع میورزد و فاقد عذاب وجدان یا احساس گناه است. فرد سایکوپات بدون داشتن هیچگونه احساس ترحم قادر به اذیت و آزار دیگران است و در نهایت بیمسئولیتی، رفتارهای ضداجتماعی بسیار مشخصی از خود نشان میدهد.
سایکوپاتی ازجمله شناختهشدهترین و مورد مطالعه قرار گرفتهترین اختلالات شخصیتی موجود است با این حال هنوز هم مشخص نیست، چرا سایکوپاتها نسبت به رنجی که در دیگران ایجاد میکنند، هیچگونه همدلی یا احساس پشیمانی از خود نشان نمیدهند.
سایکوپاتها؛ بیاحساس یا بیاطلاع؟
یکی از احتمالات ارائه شده در پاسخ به چرای مطرحشده، این است که سایکوپاتها آگاهی عاطفی پایینی دارند. به عبارت دیگر آنها به این دلیل که احساس دیگران را تشخیص نمیدهند یا به آن توجه نمیکنند، توانایی نشان دادن همدلی را ندارند. یعنی ممکن است سایکوپاتها واقعاً احساسات دیگران را ندانند یا قادر به درک آن نباشند. احتمال دیگر این است که آنها به معنای واقعی کلمه نسبت به رنجی که ایجاد میکنند بیاهمیت هستند. به عبارت دیگر، ممکن است سایکوپاتها بهطور کامل آگاه باشند که شخص دیگری در حال رنج است، اما خیلی راحت هیچ تمایلی برای کمک به وی نداشته باشند و حتی از آن لذت ببرند.
محققان بهتازگی سعی کردهاند با اندازهگیری آگاهی هیجانی و تمایلات روانی این افراد، به این سوال پاسخ دهند. آنها در مطالعه خود آزمودهاند که آیا سایکوپاتی بالاتر با آگاهی عاطفی پایینتر مرتبط است یا اینکه آیا افراد دارای سایکوپاتی بالا بهاندازه دیگران با احساسات آشنا هستند و آنها را درک میکنند. تلاش برای دستیابی به پاسخ این سوال، همچون شیوههای معمول تحقیقاتی، با یک بله یا خیر ساده ممکن نبود چراکه مشخص شد این پاسخ بستگی به این امر دارد که آیا فرد سایکوپات در دوران کودکی بدرفتاریهای مانند سوءاستفاده یا بیتوجهی را تجربه کرده است یا خیر.
از سوی دیگر دستیابی به پاسخی واحد برای این سوال از این لحاظ بسیار دشوار بود که برخی از ویژگیهای سایکوپاتی نشاندهنده آگاهی عاطفی بالا و برخی دیگر نشاندهنده آگاهی عاطفی پایین است. برخی از سایکوپاتها بسیار خوب میدانند که دیگران چه احساسی دارند و در استفاده از این آگاهی در راستای منافع خود بسیار عالی عمل میکنند. به این دسته از سایکوپاتها که حتی توانایی رسیدن به موقعیتهای رهبری شرکتی را نیز دارند، «سایکوپاتهای موفق» گفته میشود. چنین موقعیتهایی به مهارتهای اجتماعی و عاطفی بالایی نیاز دارد و سایکوپاتهای موفق بهخوبی از پس آن برمیآیند.
با این وجود بسیاری از سایکوپاتها در توجه به نکاتی که برای دستیابی به اهداف خودخواهانه خود به آن نیاز دارند، ناموفق عمل میکنند و بیتوجهی آنها ناآگاهی از احساسات دیگران تلقی میشود. در این افراد ویژگیهایی همچون تکانشگری و فقدان تفکر انعکاسی نیز دیده میشود که از نشانههای آگاهی عاطفی پایین است. تفکر انعکاسی یا بازتابی بهمعنای داشتن درکی بزرگ از یک موضوع و پیامدهای آن است و در اغلب موارد واکنشها، هیجانات و احساسات را نیز در بر میگیرد.
موارد ذکرشده باعث شکلگیری احتمال سوم میشود؛ اینکه بعضی از انواع سایکوپاتی با آگاهی عاطفی پایین همراه است اما بعضی دیگر اینگونه نیست. روانشناسان در توسعه این احتمال سوم میان دو نوع سایکوپاتی «اولیه» و «ثانویه» تمایز قائل میشوند. تفاوت عمده بین این دو نوع روانآزاری، در نحوه کسب ویژگیهای آن در هر سایکوپات است.
سایکوپاتی اولیه در مقابل ثانویه
افراد مبتلا به سایکوپاتی اولیه اینگونه به دنیا میآیند. به عبارت دیگر ژنهایی دارند که منجر به رشد و گسترش ویژگیهای شخصیتی سایکوپاتی در آنها میشود و هیچ رویداد خاصی باعث نشده است که آنها شروع به نشان دادن رفتارهای روانآزارانه خود کرده باشند. در مقابل سایکوپاتی ثانویه ناشی از آسیبهای دوران کودکی مانند آزار و اذیت یا بیتوجهی ایجاد میشود. تمایلات سایکوپاتی در چنین افرادی در پاسخ به رویدادهای آسیبزا بهعنوان یک مکانیسم مقابله ایجاد میشود. لازم به ذکر است که اکثریت قریب به اتفاق افرادی که ترومای دوران کودکی را تجربه میکنند، تبدیل به یک سایکوپات نمیشوند اما به نظر میرسد گاهی اوقات این اتفاق میافتد.
افراد مبتلا به سایکوپاتی اولیه و ثانویه تفاوتهای رفتاری مهمی از خود نشان میدهند. برای مثال، افراد مبتلا به سایکوپاتی اولیه از نظر اجتماعی موفقتر، فریبکار، بیرحمتر و دستکاریکنندهتر هستند و واکنشهای عاطفی آنها ضعیفتر به نظر میرسد. در مقابل، افراد مبتلا به سایکوپاتی ثانویه میتوانند احساسات منفی شدیدی مانند عصبانیت و ناامیدی را تجربه کنند. این افراد ریسکپذیری، تکانشگری، عملکرد بدون فکر و رفتار جنایی ضداجتماعی و خشونتآمیزی از خود نشان میدهند و اغلب در زندان به سر میبرند. بنابراین هنگام در نظر گرفتن این تفاوتها، این تفکر ایجاد میشود که سایکوپاتی ثانویه بیشتر شامل آگاهی هیجانی پایین است.
محققان در بررسیهای خود به مطالعه این موضوعات نیز پرداختند و اطلاعاتی را در مورد این امر جمعآوری کردند که آیا سایکوپاتهای موردمطالعه، بدرفتاری دوران کودکی و احساسات منفی شدید را تجربه کردهاند یا نه و اینکه ویژگیهای کدام یک از دو نوع سایکوپاتی اولیه یا ثانویه را از خود نشان میدهند.
نقش آزار و بیتوجهی دوران کودکی
یافتهها نشان داد که آگاهی عاطفی در افرادی با تمایلات سایکوپاتی قویتر، تنها در صورتی کمتر بود که آنها سوءاستفاده یا بیتوجهی دوران کودکی را تجربه کرده باشند. همچنین مشخص شد که آگاهی عاطفی تنها در افراد مبتلا به سایکوپاتی ثانویه کمتر است و بسیاری از افراد مبتلا به سایکوپاتی اولیه (یعنی روانپریشی بالا بدون آسیب دوران کودکی) سطوح بالایی از آگاهی عاطفی را نشان دادند.
این نتایج به درک جنبههای خاصی از سایکوپاتی کمک میکند که ممکن است متناقض بهنظر برسند. برای مثال یک سایکوپات چگونه میتواند بسیار ماهرانه احساسات دیگران را دستکاری کند، اما از این احساسات کاملاً بیاطلاع باشد. مطالعه حاضر نشان داد که هر دوی این موارد با هم برای یک سایکوپات صادق نیست و در اینجا نوع روانآزاری اهمیت دارد. سایکوپات اولیه بهواسطه آگاهی عاطفی بالایی که دارد، با استفاده از حیلهگری و مسحورکنندگی، بیرحمانه مسیر خود را به سمت صعود هموار کند و سایکوپات ثانویه بهدلیل آگاهی عاطفی پایین، بر اساس احساسات خود و بدون تأمل عمل کند و دست به انتخابهای مخاطرهآمیزی و تکانشی میزند که سرانجام او را راهی زندان میکند.
یافتههای مطالعه همچنین نشان داد که آگاهی هیجانی پایین در سایکوپاتی ثانویه میتواند ناشی از فرآیندهای یادگیری اولیه باشد. اگر کودکی در تمام طول روز تنها بماند (بیتوجهی والدین) یا بیشتر شاهد خشم، احساس ترس و شرمساری بوده باشد، انتظار میرود که در آینده در درک احساسات دچار مشکل شود، زیرا نمیتواند بهسادگی طیف وسیعی از احساسات را در خود و دیگران ببیند و تجربه کند. این فرد کمی با دیگر افراد مبتلا به سایکوپاتی ثانویه همدلی میکند، زیرا ویژگیهای نامطلوب آنها بهطور عمده ناشی از بدشانسی بهدلیل فرزندپروری ضعیف والدین و کمبود فرصتها برای یادگیری مهارتهای اجتماعی-عاطفی بوده است. با این وجود حصول اطمینان از نتایج حاضر نیازمند تحقیقات بیشتر است و امکان دارد بررسی راههایی برای بهبود آگاهی هیجانی در افراد مبتلا به سایکوپاتی ثانویه مهم باشد زیرا محققان این مطالعه به دنبال راههایی برای بهحداقل رساندن تأثیر منفی این آگاهی بودهاند.
نظر شما