به گزارش ایمنا، او هنرمندی است که از طرف ملکه انگلستان و رؤسای جمهور آمریکا و چین مورد تقدیر قرار گرفته و نمایشگاه بینالمللی بروکسل به او مدال طلا داده است. ملکه انگلیس ضمن تقدیر از یک اثر هنری استاد، یک قطعه مدال تاجگذاری ژرژ پنجم را نیز به مصورالملکی اهدا کرد.
چرچیل نخستوزیر سابق انگلستان، روزولت رئیسجمهور وقت آمریکا، چیانک کایشک رئیسجمهور چین و عدهای دیگر از شخصیتهای بزرگ بینالمللی مقام هنری استاد حاج مصورالملکی را ستودهاند. استاد حاج مصورالملکی فرزند محمدحسن نقاش بود و پدربزرگش زینالعابدین نقاش و جدش محمدکریم نقاش بودند.
حسین مصورالملکی در تاریخ ۱۲۶۸ شمسی در شهر اصفهان متولد شد و در ۱۳ سالگی بود که پدرش درگذشت و در شرایط بسیار مشکلی مسئولیت کارگاه پدر را به عهده گرفت تا بتواند معاش مادر و سه خواهر کوچکتر خود را اداره کند.
حسین در دوره حیات پدر و در خلال تحصیل، بعضی رموز هنر قلمدانسازی را نزد پدرش فرا گرفته بود اما این اطلاعات در درجهای نبود که بتواند کارهای جاری کارگاه پدر را ادامه دهد، لذا از شاگردان با سابقه پدرش کمک خواست و با یاری آنها در مدت کوتاهی سفارشهای کارگاه را انجام داد، طولی نکشید که همه رموز قلمدانسازی را آموخت و مقواسازی قلمدان و نقاشی آنها را به تنهایی به عهده گرفت.
استاد از دوران جوانی خود چنین حکایت میکند: «در آن زمان دو نوع قلمدان ساخته میشد که یک نوع از آن کوچک بود که هر یکصد عدد آن را فقط یک تومان دستمزد میگرفتم و نوع دیگر قلمدان بزرگ بود که هر صد عدد دو تومان اجرت داشت. باید توجه داشت که این دستمزد در مقابل تمام کارهای قلمدان، یعنی مقواسازی، زمینهسازی، نقاشی، طلاکاری و روغنکاری بود و با این قبیل دستمزدها زندگی یک خانواده پنج نفری را اداره مینمودم. باید توجه داشت که تازه این دستمزدها را هم یک جا نمیپرداختند، بلکه بهطور نسیه و قسطی دریافت میگردید.»
در این هنگام بود انقلاب مشروطیت ایران آغاز شد و در نتیجه برای مدتی کار استاد مصورالملکی پیشرفت چندانی نداشت. اما با آنکه در نهایت عسرت و پریشانی به زندگی خود و عائله پنج نفری ادامه میداد هرگز از عزت نفس دست برنمیداشت و به هیچیک از اقوام و آشنایان ابراز درد نمیکرد. پس از استقرار مشروطیت نیز به تدریج هنر قلمدانسازی منسوخ شد و استاد برای امرار معاش به نقاشی روی پارچه قلمکار پرداخت. با پیشرفت در نقاشی و شبیهسازی شهرت و معروفیت وی آغاز شد.
در ابتدای حکومت پهلوی اول، استاد مصورالملکی دوره سختی و پریشانی را پشت سر گذاشت و ۳۸ ساله بود که هنر مینیاتور و شبیهسازی و هنر روغن، آبرنگ، تذهیب و نقشهکشی قالی و کاشی را بدون کسب تعلیم از دیگران، در نهایت قدرت و کمال انجام میداد.
در این ایام مصورالملکی ۲۰ شاگرد در کارگاه خود داشت و آثار بیشماری را در همه رشتههای هنر ملی تهیه میکرد که اغلب به خارج از کشور میرفت و شهرت او را از مرزهای ایران به دورترین نقاط جهان میرساند.
در این سنین بود که سفری به فرانسه رفت و در پاریس به مدت شش ماه برای عتیقهفروشان و ایرانشناسان کار کرد و در مراجعت به ایران چون مصادف با سال حج بود به مکه رفت و سپس به ایران بازگشت و دوباره در کارگاه خود به تکمیل و ایجاد آثار هنری پرداخت.
حاج مصورالملکی در ۴۰ سالگی ازدواج کرد و ثمره آن سه دختر و یک پسر بود. مصورالملکی در سال ۱۹۵۸ در نمایشگاه بینالمللی بروکسل شرکت کرد و به تابلوی تخت جمشید وی، مدال درجه اول طلا تعلق گرفت.
حاج مصور الملکی معتقد بود: «مینیاتور ایران انگار پیر شده است. خون او را بریزید و خون جوان به او بدهید. خواهید دید که دوباره جان میگیرد. تقلید، قاتل هنر است. هنر به اقتضای زمان و شرایط خویش سنتشکن و سنتگذار باشد. به این معنی که پا به پای زمان پیش برود، قالبها و سنتهای قدیمی را که مانع این پیشروی هستند دور بریزد و قالبها و ارزشهای جدیدی را که باعث رشد و تعالی او هستند، پیدا کند. مینیاتوریست ایرانی یکی دو قرن است که با تعصب زیاد و ابتکار و قدرت کم از استادان گذشته تقلید میکند. وی به جای آنکه سنتها و ارزشهای گرانب ها مینیاتور گذشته ایران را برای یافتن ظرفیتهای تازه و راهگشاییهای ضروری به کار بگیرد، راه را بر ذوق و تخیل و خلاقیت خود بسته و از روی آثار اصیل قدیمی سیاهمشق میکند.»
دریافت دکترای افتخاری در سال ۱۳۴۹
وی در ۳۸ سالگی در مینیاتور، شبیهسازی، رنگ و روغن، آبرنگ، تذهیب، پرتره، تشعیر، نقاشی روی آب و نقشه کاشی، طبع آزموده بود. راز توفیق او در این رشتهها را باید توجه به طراحی به عنوان پایه هنرها دانست. او در روز بیستم اردیبهشت ۱۳۴۹ دکترای افتخاری خود را دریافت کرد.
بیستوپنجساله بود که هنگام تهیه روغن کمان برای قلمدان دستش سوخت و دچار لرزش دست شد. در کوچه و خیابان، دستش را پایین کتش میگرفت یا دست چپ را روی آن میگذاشت که نلرزد اما هنگام کار تمرکز میکرد و دستش هیچ لرزشی نداشت.
شگفتا که آثار خود را با همین دست لرزان، ماندگار کرد. قلم را در میان دو انگشت میگرفت و دو انگشت را نیز بر صفحه کاغذ تکیه میداد. گزارش همروزگاران، حکایت از قلمگیری بسیار سریع او دارد؛ آشنایان با هنر نگارگری نیز با نگاه به آثار او به روشنی درمییابند که وی برای جلوگیری از لرزش دست خود به هنگام کار، از حرکات سریع و قلمگیری در یک مرحله بهره برده و اثر خود را با خطوط تند و تیز آفریده است و از همینرو آثارش حس و حال بسیار بالایی دارد. در آثار او اصلاحی در کار نیست.
پس از این در سال ۱۳۴۶ شمسی سکته ناقص مغزی، دست راستش را به کلی از کار انداخت. پنجههای خشکیدهاش تنها میتوانست گرد و خاک را از روی تابلوها پاک کند: «بَرد چون رشک بر آن کلک سحّار؛ مصور را بیفتد پنجه از کار».
از مهمترین شاگردان وی میتوان به یرواند نهاپطیان، یسایی شاجانیان، علیاصغر صانعیپور، علی سجادی، اسدالله زندیان، هوشنگ جزیزاده، محمد امامی، زینتالسادات امامی، شکرالله صنیع زاده، مرتضی نعمتاللهی، مهدی شریفیان، علی خوشنویسزاده، عباس کرباسیون، محمدتقی ذوفن، روحانی و علی محمودیان اشاره کرد. او شاگرد ژاپنی و آمریکایی هم پرورش داد.
تدریس در هنرستان هنرهای زیبا اصفهان
تدریس وی در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان سه روز در هفته بود. وی بیش از معلم بودن، هنرمندی خلاق و با شخصیت بود. در کارش استاد بود اما تعلیمدهنده خوبی به شمار نمیرفت، در نتیجه آثارش به خوبی انتشار نیافت.
پایهگذاری انجمن مکتب صائب
حاج مصور گاه اشعاری میسرود و در انجمن ادبی شیدا، دانشگاه اصفهان و سعدی حاضر میشد. وی در سال ۱۳۴۵ به همراه جمعی دیگر انجمن مکتب صائب را پایهگذاری کرد.
شعرهایی نیز برای تابلوهای خود میسرود و آنها را در اطراف آثارش مینگاشت. هرچند نمیتوان وی را شاعری حرفهای بهشمار آورد، اما از هنر شاعری او به سادگی نمیتوان گذشت. طبعی روان داشت و اشعاری صیقلخورده داشت. بعدها فرزندش «دیوان اشعار» وی را گردآوری کرد.
خانه حاج مصور به ثبت آثار ملی رسید
حاج مصور به سال ۱۳۲۰ شمسی خانهای بازمانده از اواخر دوره زند و اوایل قاجار را در منطقه یک اصفهان، کوی محله نو، بنبست زاهدی خریداری کرد. این خانه از آن پس به نام حاج مصور شناخته شد و به ثبت آثار ملی رسید.
پس از دو دالان عمود بر هم به گوشه حیاط میرسیم که باغچهها و حوض در آن قرار دارند. دو بخش اصلی خانه در دو طبقه، از حیاط قابل دسترسی است. یک پنجدری و یک سهدری. حوضخانه، حوضی هشت گوش دارد و نورگیرهایی که از بیرون خانه هم دیده میشود و در واقع نماد خانه بهشمار میرود.
خانه به شیوه معماران دوره صفوی است؛ اما مصورالملک پس از چند شکست و نشست در خانه، تغییراتی در آن ایجاد کرد که به شیوه معماران دوره قاجار میماند. مهمترین این تغییرات، نیمدایره تاجمانند بر پیشانی بالای ارسی بزرگ است.
وی فیالبداهه کار میکرد و کمتر چیزی را برای خود نگاه میداشت. جهانگردانی برای خرید آثارش به منزل آمدند. چون جستوجو کردند چیزی نیافتند. استاد به آنها گفت که همه تابلوهایم به فروش رفته است. گردشگران خارجی ناراحت شدند. حاج مصور قلم برگرفت و اثری زیبا آفرید که آنها دست خالی بیرون نروند.
در دوران پهلوی اول، نقاشی قاجار برافتاد و نقاشان به سبک صفویه بازگشتند. جهانگردان به شیوه صفوی علاقه نشان دادند و اینگونه، نگارگری احیا شد و با هنر غربی هم درآمیخت. چون نقاشان به ذوق جهانگردان اروپایی توجه داشتند، سایهروشن، نورپردازی، انعکاس، بُعد و مناظر و مرایا را وارد این هنر کردند.
حاج مصور به هویت نگارگری ایرانی زندگی دوباره بخشید
حاج مصور در این نهضت، سهمی بزرگ داشت. وی هنگامی که میدان نقش جهان را تصویر میکرد، مجبور شد دوری و نزدیکی آدمها و محلها را نشان بدهد. به این ترتیب، برای نخستین بار پرسپکتیو را به صورت علمی وارد مینیاتور کرد و با احیای شخصیت و هویت نگارگری ایرانی به آن زندگی دوباره بخشید. در مرحله بعدی، سایهروشن را بدون رنگآمیزی وارد مینیاتور کرد.
به آناتومی پایبند بود و در مینیاتور، استخوانبندی و اندازههای طبیعی انسان یا حیوان را در نظر میگرفت و رعایت میکرد.
وی آثار نقاشان قدیم شرق و غرب را مشاهده کرد؛ اما استاد اصلیاش طبیعت بود. بر این عقیده بود که باید از روی طبیعت ساخت، هنرمند خلاق، باید بنابر قانون طبیعت و خلقت، آفرینش تازهای عرضه کند.
نگاه حاج مصور در تابلوها از بالا است، او نقاشی است که خود درگیر جنگ و بازی و عشق نمیشود. در وی تخت جمشید را از میان آتش اسکندر بیرون میکشد و خود از روی کوه رحمت بر آن مینگرد. درباره جنگ نادر سرودهای دارد که برای نوع نگاه او به آفریدههایش پرفایده است: «سپاهی ز اندیشه کردم روان؛ سوی نادر و جنگ هندوستان؛ به پیری سر من سر جنگ داشت؛ جوان بود و بر جنگ آهنگ داشت؛ من از کلک چون خنجر آبدار؛ بر این صفحه کردم بسی کارزار؛ ز تیغ قلم بس سرانداختم؛ لآن را به یکدیگر انداختم؛ ز شمشیر اندیشه از پشت زین؛ دلیران فکندم به روی زمین؛ ز پیکان کلک اندر این رزمگاه؛ دریدم بسی سینه این سپاه»
او این سه واژه را پایه مینیاتور میدانست: "مخلوقات، مصنوعات و تخیلات".
حاج مصور از عرفان و فلسفه شرق بهره بسیار داشت و آگاهیهای وی در این زمینه از مقالهای که به سال ۱۳۳۶ شمسی درباره مینیاتور در شماره سوم مجله «نقش و نگار» نوشته به خوبی روشن میشود.
تنوع شیوه و موضوع در میان آثارش به خوبی نشاندهنده پرکاری و تازهجویی اوست. شماری از آثار او را میتوان ارائه موضوع نو با قالبهای قدیم دانست.
وی بیش از دیگر نقاشان به تصویرکردن زندگی مردم عادی از صنعتگر و پیشهور تا کاسب و دهقان اهمیت میداد.
مهمترین آثار حاج مصور
از مهمترین آثار استاد میتوان به این نمونهها اشاره کرد:
تابلوی تخت جمشید در روز سلام عید نوروز که در نمایشگاه لندن به نمایش درآمد و نخستین تجربه او در عرصه جهانی بود. داریوش بزرگ از ارتش سان میبیند و ملتهای گوناگون با هدیههایشان به تخت جمشید آمدهاند. حاج مصور به همراه شاگردان خود و ریچاردز به دیدار ویرانههای تخت جمشید رفت و بر پایه پژوهشهای هرتسفلد توانست این بنای باستانی را در طول چهار سال بازسازی کند. نقش چهار هزار نفر در این تابلو دیده میشود. او این اثر را ارزشمندترین کار خود میدانست.
عمارت عالیقاپو در دوره صفوی که شاه عباس و درباریان بر ایوان بزرگ برنشستهاند و چوگان بازی را تماشا میکنند؛ این تابلو به خواهش همسر لرد لویی مونت باتن دریادار انگلیسی آفریده شد و در بمباران آلمانها در کنار رود سن نابود شد البته حاج مصور چند تابلوی دیگر با موضوع چوگان دارد؛ دو رنگ و روغن، یک رنگ و روغن روی عاج و یکی به شیوه مینیاتور.
مسابقه اسبدوانی در میدان نقش جهان اصفهان. خود حاج مصورالملک نیز با لباس صفوی در میان جمعیت دیده میشود که تابلوی مینیاتوری را به فرد انگلیسی که سفارشدهنده این تابلو است میفروشد.
پرش از روی مانع.
تابلوی نبرد نادرشاه و فتح هندوستان در سال ۱۳۳۰ که با استفاده از مفاهیم عرفانی درباره پوچی جنگ به شیوه آبرنگ اواخر عهد قاجار به همراه اشعاری از خود حاج مصور است.
تابلوی مینیاتور جنگ جهانی دوم که در سمت چپ، روزولت، استالین و چرچیل سوار بر اسبهای آذربایجانی بر هیتلر، موسولینی و هیروهیتو، نخستوزیر ژاپن در سمت راست سوار هستند.
تابلوی لیلی به شیوه آب مرکب همراه با شعری از خود حاج مصور؛ تجلی لیلی در درخت، رودخانه، تپه، سنگ و ابر است که یکی از عوامل ساواک آن را به انگلستان برد.
تابلوی مینیاتور شیخ صنعان و دختر ترسا، موزه هنرهای ملی تهران. بر پایه این بیت: «شیخ صنعان عشق چون در دلش مأوی گرفت؛ داد دین و می ز دست دختر ترسا گرفت»، دیر ترسایان که از دور نمایانده میشود بر زیبایی تابلو میافزاید.
تابلوی رنگ و روغن از چهره آخوند گزی.
تابلوی چگونگی نگارش گلستان سعدی.
تابلوی قلمگیری از صائب از روی طرح اصلی چهره صائب در هندوستان که با خط استاد حبیبالله فضایلی به پاس تلاشهای فضلالله اعتمادی (برنا) برای آزادسازی مقبره صائب به برنا هدیه شد.
تابلوی مسجد خیالی به سفارش پروفسور پوپ برای کویین ماری ملکه انگلستان با آبرنگ به شیوه کمالالدین بهزاد.
تابلوی صلح حیوانات به شیوه آبرنگ که آخرین کار استاد است. حیوانات در کنار یکدیگر به آرامی زندگی میکنند و از غذای خود به یکدیگر میدهند.
از روی طرحهای حاج مصور، شمار قابل توجهی نقشه برای فرشهای ظریف فراهم آمد و بافته شد. وی ابتدا بر کاغذ سفید میکشید، سپس به دست نقشهکشان، شطرنجی میشد. شماری از اینها برای کارگاه محمدصادق صیرفیان و حسن حکمتنژاد انجام شد.
قالی راز به اهتمام رضا حکمتنژاد بر پایه طرح حاجی بافته شد.
شهرت آثار حاج مصور در جهان
آثار حاج مصور امروزه مرزهای ایران را درنوردیده و زینتبخش مجموعههای خصوصی و عمومی جهان شده است. همچنین طرحهای اجرا نشدهای از او برجای مانده است.
شماری از آثار استاد، زینتافزای دیوارهای خانه پسرش است. آثار شاخص استاد برای نخستین بار به همت خانواده او از چهارم خرداد ۱۳۸۳ به مدت یک ماه در موزه هنرهای تزئینی اصفهان گرد هم آمد.
پیدا است همه آثار هنرمندی به این پرکاری نمیتواند در یک سطح باشد بهویژه که به سفارش کار میپذیرفت و گاه سفارشدهنده شتاب میکرد، هرچند کارهای بازاری نیز تشخص حاجی را داشت.
درگذشت
حاج مصور در تاریخ بیستوچهارم دی ۱۳۵۶ شمسی مطابق با پنجم صفر ۱۳۹۸ قمری در ۸۷ سالگی در اصفهان درگذشت و در تکیه لسانالارض در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
بر سنگ مزارش امضای زیبای او که پسرکی است با کلاه نقابی و نیز اشعار سیدرضا بهشتی متخلص به «دریا» به چشم میخورد: «چو دی رفت از جمع ما رفت گفت دریا؛ به تاریخ استاد صنعت مصور».
این سنگ را حسن حجار بر پایه طرح فرزند استاد، حسن مصورالملکی فراهم آورد. ابتدا قرار بود سنگ حالت نیممجسمه بیاید اما به درازا کشیدن زمان، فرزند استاد را بر آن داشت که به همین سنگ بسنده کند.
نظر شما