به گزارش خبرنگار ایمنا، طی یادداشتی که شهلا قمری، فعال ادبی و منتقد کتاب در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده، آمده است:
««گورستان کتابهای فراموششده»، نام مجموعهای است اثر کارلوس ثافون. این رمانها درواقع یک مجموعه چهارجلدیاند که جلد اول آن «سایه باد» نام دارد. ثافون این رمان را در سال ۲۰۰۱ به زبان اسپانیایی منتشر کرد و در سال ۲۰۰۴ به انگلیسی هم ترجمه شد. رمان بعدی این مجموعه بانام «بازی فرشته» در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. این کتاب ازنظر زمانی پیشدرآمدی بر سایه باد است. رمان بعدی بانام «زندانی آسمان» نیز در سال ۲۰۱۱ و درنهایت آخرین کتاب این مجموعه یعنی «هزارتوی ارواح» در ۲۰۱۶ منتشر شدند.
در این یادداشت به معرفی نخستین رمان از این مجموعه خواهیم پرداخت؛ سایه باد که انتشارات نیماژ با ترجمه علی صنعوی در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسانده است. داستانی که در فضایی دلهرهآور و رمزآلود شکل میگیرد و این فضا تا آخرین واژه با مخاطب همراه است. اولین راوی قصه، «دنیل» است. ما همراه با او و پدرش در یک صبح پیش از طلوع، وارد گورستان کتابهای فراموششده خواهیم شد. مکانی استثنایی و نهان که تنها عده معدودی از وجودش مطلعاند. در میان هزاران هزار جلد کتابی که دنیل میتواند یکی از آنها را برای خودش انتخاب کند، دست بر کتابی میگذارد که «کاراکس» آن را نگاشته. کتابی نفسگیر و پیچیده که دنیل را وارد دنیای خودش میکند. اما دنیل تنها وارد داستان کاراکس نخواهد شد. بلکه این آغازی است بر قصهای هیجانانگیز و در همتنیدگی زندگی این دو.
یکی از مهمترین نقاط قوت این رمان کارلوس ثافون آن است که هر آن چیزی که در ابتدای داستان غیرطبیعی و رمزآلود است در خلال گرهگشایی داستان، شکل منطقی به خود میگیرد. بسیاری از منتقدین برای توصیف فضای این کتاب از واژه گوتیک استفاده میکنند. درواقع «جهان داستانهای گوتیک، جهانی کابوسوار است؛ از سرزمینهای ویران و خاموش و مناظر فراموششده که در آنها زندگی و آب هر دو راکدند. اینجا و آنجا ساختمانهای تیره و ماتم باری به چشم میخورد که از وقایع مرموز و وحشتآوری حکایت میکنند. شخصیتهای داستانهای گوتیک محکومبه باختن عقل وزندگی هستند و در اوضاع و احوالی وحشتانگیز در برابر چشمان ما یا میمیرند یا کشته میشوند» (نصر اصفهانی، ۱۳۹۱: ۱۷۴).
بااینحال شاید نتوان بهطور کامل سایه باد را داستانی گوتیک تصور کرد. ریچارد ادر، در سال ۲۰۰۴ هنگام انتشار سایه باد به زبان انگلیسی در نیویورکتایمز داستان را اینچنین تصویر کرد که گویی گابریل گارسیا مارکز با امبرتو اکو و خورخه لوئیس بورخس همدیگر را در یک نمایش جادویی ملاقات کردهاند. گویی خصوصیات رئالیسم جادویی، ساختارگرایی ادبی و گوتیک باهم در این داستان تلاقی یافتهاند.
زمانی که کتاب را در دست میگیریم درست مانند آن است که در پیچاپیچ قفسههای کتابخانهای بسیار بزرگ و در دل تاریکی شب کسی را در انتهای راهرویی ببینیم؛ شبحی محو و ترسناک که با ما در آن کتابخانه سرد و مه زده تنهاست. اما کافی است که قدم به قدم به او نزدیک شویم، یکی یکی راهروها را بپیماییم و کم کم در نور مهتاب ببینیم که پیرمرد کتابدار است! سایه باد این گونه است. تمامی خطوط داستانی و تمامی شخصیتها در ابهامی دلنشین هستند تا کم کم با تعاریف راوی از زندگی و گذشته و خاطراتش به این آدمها و داستانها نزدیک شویم و ترس و دلهرهمان بریزد. اما بفهمیم تازه در ابتدای شنیدن داستان هستیم.
درواقع این رمان، داستانی در داستانی دیگر است. همان طور که اشاره شد، ما نه تنها زندگی دنیل را میخوانیم بلکه به زندگی کاراکس نیز وارد میشویم. این موضوع باعث میشود وقتی کتاب را به دست گرفتهاید احساس کنید چندین کتاب خواندهاید! نه تنها تعدد خطوط داستانی در زمانهای مختلف و با شخصیتهای متفاوت موجب این امر میشود، بلکه عوض شدن راوی در بخشهایی از کتاب و نگاه کردن به اتفاقات از زاویه دیدی دیگر نیز این حس را به مخاطب منتقل میکند. اما همه این تغییر و تحولات آن چنان در هماهنگی با یکدیگر به سر میبرند که در هیچ کجا، داستان را گم نمیکنیم و با وجود تعداد زیادی از آدمها در روایت، نام شخصیتها فراموش نخواهد شد.
راویها، داستان را از دل یادآوری وقایع و بازگویی خاطراتشان با ما به اشتراک میگذارند که همین موضوع، پیچیدگی و تعلیق داستان را افزایش میدهد. واقعیت این است که سایه باد همانند «زندگی» است. آدمها در این داستان درگیر همهچیز هستند. نهفقط یک روایت عاشقانه، یا نهفقط یک روایت سیاسی اجتماعی. داستان به نسبت خوبی همه اینها را باهم یکجا دارد. همانطور که زندگی میتواند گاهی عادی و معمولی بگذرد و گاهی پر از اکشن و هیجان باشد.
نکته قابل توجه آن است که کارلوس ثافون تلاش نموده به همه چراییهای داستان در دل روایت، پاسخ دهد و در این کار بسیار موفق بوده، به شکلی که حتی عجیبترین و نامتجانسترین اعضای داستان که یادآور کاراکترهای فانتزی و تخیلی هستند در خلال داستان، منطق مییابند. همچنین این داستان پر است از تاریخ چیزها. هر چیزی از شیءای گرفته تا آدمها تاریخی دارند که با تعلیق و پیچیدگی روایت میشود. اما بازگو شدن این روایتها هیچ کدام بیهدف نیستند. تمامی این حواشی نهایتاً ما را به اصل مطلب بازمیگردانند و یکی از ابهامات را برایمان رفع میکنند.
اگرچه دنیل شخصیت اصلی داستان و راوی ماست اما نمیتوان از دیگر مهمترین شخصیت داستان گذشت: «بارسلون». شهر بارسلون اسپانیا، در این رمان از یک مکان صرف عبور میکند و نقش یکی از مهمترین کاراکترها را به عهده میگیرد. نویسنده به توصیف شهر با کلمات بسنده نمیکند و در تلاشی موفق روح مکان را برای ما تصویر میکند و آن چنان این تصویر استادانه شکل گرفته است که در هنگام خواندن کتاب، علاقهمند میشوید به بارسلون سفر کنید. به کافههایی سر بزنید که اسمشان در داستان آمده است، به سوی کلیسایی قدم بزنید که شخصیتها از روبهروی آن عبور کردهاند. به آن «کلاهفروشی» سری بزنید و مثل شخصیتها در روح شهر غرق شوید. این روح جادوگر که میتواند هر کسی را تحت تأثیر قرار میدهد. قسمت جالب توجه آن اما این است که شهر همزمان با شخصیت داستان حال و هوا عوض نمیکند. موقع خوشحالی میتواند ابری و بارانی باشد یا موقع ناراحتی نسیم بسیار مطبوعی در آن بوزد. این شخصیت داستان است که با توجه به حال و هوای درونیاش، باران را میتواند یک فاجعه یا یک اتفاق رمانتیک تلقی کند. و این دقیقاً چیزی است که برای ما در زندگی واقعی اتفاق میافتد. آسمان هیچ گاه منتظر شکستهای ما نمیماند تا پاییز را از راه برساند!
از دیگر جذابیتهای این داستان اما بستر سیاسی، اجتماعیای است که شخصیتها در آن به دنیا میآیند، رشد میکنند، عاشق میشوند و میخواهند که زندگی کنند. اما این بستر سیاسی، به خواننده یادآوری میکند که در کشورهای توتالیتر، هیچ گاه زندگی شخصی و روزمره شهروندان از امر سیاسی جدا نیست. درس خواندن، کتاب فروختن، عاشق شدن یا هر عمل دیگری مطلقاً سیاسی است. سایه باد طوری روایت را به پیش میبرد، که میفهمیم چطور سیاست سرکوب و خفقان میتواند آدمها را از هم دور یا به هم نزدیکتر کند. چطور در سایه شوم نهادهای امنیتی و اطلاعاتی، «اعتماد» میتواند به بازیچهای بدل شود و نهفقط اعتماد، بلکه هر مفهومی که تا پیش از آن در زندگی ما «طبیعی» به نظر میرسد، میتواند به ناگاه دچار طغیان و دگرگونی شود. در رمان، شاهد آنیم که چطور چنین بستری در سرنوشت انسانها، انتخابهایشان و مسیرهایشان اثر دارد و میتواند زندگیشان را در عرض تنها یک شب تغییر دهد.
همه اینها باعث شده این رمان یکی از پرخوانندهترین رمانهای ۲۰ سال گذشته باشد. کارلوس ثافون نویسنده اثر در شهر بارسلونای اسپانیا به دنیا آمد. او که برای کسب درآمد در حوزه تبلیغات کار میکرد در دهه ۹۰ میلادی به لسآنجلس آمریکا نقل مکان کرد. نخستین مجموعه رمان خود را در همان دهه منتشر ساخت و جایزه ادبی «ادبه» را نیز برای «شاهزاده مه» برنده شد. اما نخستین رمانهای بزرگسال او «گورستان کتابهای فراموششده» هستند.
از کتاب سایه باد، میلیونها نسخه در سراسر جهان و فقط در انگلستان بیش از یک میلیون نسخه به فروش رفت. آثار کارلوس ثافون در ۴۵ کشور جهان منتشر و به بیش از ۴۰ زبان ترجمه شده است. به همین دلیل نیز او پرفروشترین نویسنده معاصر اسپانیاییزبان محسوب میشود. ثافون در سن ۵۵ سالگی و در سال ۲۰۲۰ بر اثر ابتلاء به سرطان درگذشت. از نخستین داستانهای او «مارینا»، به فارسی ترجمه شده است و از مجموعه چهارجلدی گورستان کتابهای فراموششده سه جلد نخست به فارسی برگردانده شدهاند. با خواندن آثار ثافون میتوانیم برای چند روز از جهان خود فاصله بگیریم و در جهانی دیگر زیست کنیم.
نظر شما