به گزارش ایمنا، به دنبال حوادث اخیر کشور و اتفاقات ناگوار در استان سیستان و بلوچستان در ماههای اخیر، هیأت اعزامی مقام معظم رهبری به استان سیستانوبلوچستان به ریاست حجتالاسلام والمسلیمن محمدجواد حاجعلیاکبری، ریاست شورای سیاستگذاری ائمه جمعه مأموریت یافت تا با حضور در استان و شنیدن سخنان و درد دل مردم، پیگیری تدابیر ایشان در چهار محور «آزادی دستگیرشدگانی که جرم سنگین و مؤثری مرتکب نشده بودند»، «برخورد قاطع و بدون تسامح با خاطیان»، «رسیدگی به وضعیت آسیبدیدگان»، «اعطای عنوان "شهید" به جانباختگان بیگناه پس از رسیدگی بنیاد شهید به پروندههای تشکیل شده» را دنبال کند. سفر این هیئت از تاریخ بیستویکم تا بیستوهفتم آبانماه ۱۴۰۱ انجام شد.
حجتالاسلام والمسلمین محمدجواد حاج علیاکبری، رئیس هیئت اعزامی رهبر معظم انقلاب به سیستانوبلوچستان در گفتوگوی تفصیلی با رسانه KHAMENEI.IR به واکاوی جزئیات این سفر پرداخته، که متن آن به شرح زیر است.
با توجه به سفری که بهتازگی از سوی رهبر انقلاب داشتید و مطالعات و بررسیهای قبل از این مأموریت، برای شروع گفتوگو از مشاهده و دریافت کلی که از فضای استان سیستانوبلوچستان و وضعیت آن داشتید، بفرمائید.
استان سیستانوبلوچستان در بین استانهای کشور یک ویژگیهای خاص و منحصربهفردی دارد: از جهت پهناوری، مرزهای بسیار حساس؛ هم مرز زمینی هم مرز دریایی شرایط امنیتی، وضعیت رنگینکمان قومیتی و مذهبی، سرمایههای انسانی بسیار عظیم، دلبستگی به میهن، تعلق خاطر، مرزبانی، غیرت، تأثیرگذاری بر شرایط امنیت ملی کشور، طمع دشمنان نسبت به این استان، خدمات بسیار بزرگ نظام در این استان، عمق محرومیّت این استان و سوابق این استان در جریان انقلاب اسلامی. اینها را که کنار هم بگذارید، این استان را یک استان خاصی نشان میدهد.
به آنچه عرض کردم ضمیمه کنید، سابقه انس و آشناییای که از طرف رهبر انقلاب اسلامی در ارتباط با استان وجود دارد؛ بحث تبعید به ایرانشهر و سابقه انس و آشنایی و فعالیتهایی که در آن استان داشتند، جزو جلوههای ویژه سفر ما هم بود؛ چون ما در اطراف سفر مراجعاتی داشتیم که سلامهای به اسم میرسانند با طایفهشان، خانوادهشان؛ این موضوع، در ایرانشهر که فراوان بود و در شهرهای دیگر هم به همین ترتیب. حضرت آقا در آن سالها، به خاطر آن طبع خودشان، از جهت انس و فعالیتهای انقلابی و ارتباطگیریهای وسیع، فقط به خود ایرانشهر اکتفا نکرده بودند، بلکه با علمای آنجا در بخشهای مختلف ارتباط گرفته بودند، که اینها هنوز آثارش هست؛ فکر میکنم در سال ۸۱، در سفری که ایشان به استان داشتند، همه اینها دوباره بازخوانی شده. آن مهر و محبّتی که ایشان به استان دارند، سر زبان مردم است و ابراز میشود.
با توجه به رخدادهای ماههای اخیر و اغتشاشات در کشور و بررسیها و مشاهدات شما در این سفر، اتفاقات رخداده در این استان را چگونه تحلیل میکنید؟
اتفاقاتی که در قضایای اخیر در آنجا میافتد، متفاوت با اتفاقات کل کشور بوده است. اتفاقات کشور که از روزهای پایانی شهریورماه آغاز شد، موضوع دیگری بود و موضوعات داخل استان جنس دیگری داشت. بنابراین، اصل مسئله، ارتباطی به این قضایای اخیر و ناآرامیها و اغتشاشات نداشته است.
قصهای که در آنجا مطرح میشود، ماجرایی است که مدتی قبل در چابهار رخ داده بوده و یک طرفش یک ماجرای قتل خانوادگی بود و در مسیر رسیدگی به آن قتل خانوادگی، ظاهراً یک اتفاق بدی در مورد یکی از مطلعین که یک خانم بوده است میافتد و ادعاهایی از سوی آن خانم مطرح میشود.
این مسیر رسیدگیها در آنجا طولانی شده بوده و قبل از اینکه این رسیدگیها به نهایت برسد، البته بخشی از موارد اقدام شده بوده موضوع در سطح خطبهی نماز جمعه توسط یکی از آقایان مولویها مطرح میشود و طرح مسئله در فضای افکار عمومی با توجه به اینکه در آن منطقه نسبت به این مسئله یک غیرت شدیدی هم وجود دارد بازتابهایی پیدا میکند که اوجش آن چیزی است که در هشتم مهر در نماز جمعه زاهدان اتفاق میافتد، بعد از نماز حرکتی به عنوان اعتراض اتفاق میافتد و آن حرکت ظاهراً بر اساس بعضی از طراحیهایی که از پیش هم انجام شده بوده، متوجه کلانتریای میشود که در نزدیکی خود محل نماز جمعه و مصلی است و در ادامه آن اتفاقاتی به وقوع پیوسته که روایتهای متنوعی از آن شنیده شده است.
چیزی که مسلم است و در بررسیهایی که اعلام شده وجود دارد، این است که در آنجا خطا محرز است؛ اما ابعادش چیزی است که در فرآیند بررسیها میشود و حاصل آن عبارت است از اینکه کسانی در آنجا بیگناه مجروح و کشته میشوند؛ یعنی کسانی که در هجوم به کلانتری حضور نداشتند و یک فاصلهای داشتند، تیر به آنها اصابت کرده که این اصابتِ تیر در دفاع از محیط کلانتری بوده است. این اتفاقی است که در آنجا افتاده است.
بعد از اینکه این ماجرا گزارش میشود، از این طرف میرود در مسیر بررسی و از آن طرف در جمعه بعد از آن در خاش و بعد همین جور در فضاهای نمازهای جمعه، کم و بیش اعتراضاتی صورت میگیرد و ابراز ناراحتی میشود. این اعتراضات در خاش، در هجومی که به فرمانداری و بخشهای دیگر داشتند، منجر به کشته شدن تعدادی میشود که از این فرصت، عناصر بیرونی و جریان تروریستی و تجزیهطلبان و بهتبع کسانی که منتظر بودند، استفادههای خودشان را برای التهاب (و دامن زدن به این مسائل) بردند.
وقتی قرار شد به نمایندگی از رهبر انقلاب تشریف ببرید، احتمالاً توصیه و تمهیداتی از سوی ایشان به شما شده است؛ در مورد این مأموریت و تمهیدات قبل از آن، بفرمائید. سفر هیئت اعزامی به استان چگونه مطرح شد و مأموریت شما در این سفر چه بود؟
در قضایایی که بیان شد، از آن طرف، مسیر رسیدگی طولانی میشود و این التهابها هم برقرار بوده است. شورای تأمین استان و نمایندهی ولی فقیه گزارشهایی را ارسال میکنند که این گزارشها منجر میشود به دستورات و مصوباتی که در شورای عالی امنیت ملی اتفاق میافتد و به تأیید رهبر معظم انقلاب هم میرسد. بعضی از این دستورات و مصوبات اجرا میشود؛ از جمله، تغییری در فرماندهی انتظامی استان اتفاق میافتد؛ این تغییرات، هم در سطح استان و هم در سطح شهرستان بود، چنانکه در چابهار قبلاً انجام شده بود؛ و مثلاً آن کسی که متهم بود دستگیر شده بود.
این کارها در مرکز استان انجام شده بود و این تصمیمات به خاطر اتفاق هشتم مهر گرفته شده بود. علمای استان نامهای خدمت رهبر عظیمالشأن مینویسند و تقاضاهایی هم آنجا مطرح میکنند.
از این سو شاهد هستیم رهبر معظم انقلاب به نظر مبارکشان میرسد که این کار، غیر از این اتفاقاتی که افتاده و در مسیر رسیدگی است، تدبیر جداگانهای لازم دارد. ایشان با شناختی که از شرایط استان و ابعاد قضیه داشتند و به خصوص با آگاهی از این قضیه که کسانی بیگناه کشته یا احیاناً مجروح شدند که بسیار اسباب رنجش خاطر ایشان شد به ما مأموریت دادند که در قالب یک هیئت و به همراه دو بزرگواری که سابقه فعالیت در حوزه اهل سنت و در خود استان را داشتند، وارد این کار شویم. جمع ما مأموریت پیدا میکنند که اولاً سلام و مهر و محبت ایشان را و بهخصوص سلام ایشان را به کل مردم استان برسانیم. بالاخره در این وقایع، مردم دچار ناراحتی شده بودند و معلوم بود که همه از اینکه یک چنین اتفاقی آنجا افتاده بود دلخور بودند؛ یعنی توقع نداشتند چنین چیزی اتفاق افتاده باشد.
ثانیاً در ارتباط با آن کسانی هم که آسیب دیدند دلجویی شود و بعلاوه کسانی که مطالبی دارند و معتقدند که حرفهایشان شنیده نشده است، مورد توجه قرار بگیرند و مطالباتشان پیگیری شود. بنا شد که ما دل بدهیم و حرفها را بهطور کامل بشنویم و هر کسی مطلبی دارد که میخواهد به استحضار برسد، دریافت کنیم؛ به اضافه اینکه آن تدابیری هم که تصویب و انجام شده بود، ابلاغ کنیم؛ از جمله اینکه کسانی که بیگناه کشته شدهاند و بیگناهیشان اثبات و احراز شود، شهید محسوب میشوند و این موضوع به اطّلاعشان برسد؛ و آنهایی که جراحتهای خاص دارند، در ضمنِ همان فضای بنیاد تحت پوشش قرار بگیرند؛ و کسان دیگر هم بهطور کامل رسیدگی شود و هر نوع جبرانی که در این بخش لازم است نسبت به این خانوادهها انجام بگیرد، انجام شود.
در مورد زندانیها هم باید عرض کنم که آنها گفته بودند همه آزاد شوند، اما گفتیم چنین چیزی تقاضای معقولی نیست؛ اما کسانی که زمینه بخشودگی درونشان هست و خطاهای جدی ندارند، یعنی آن افرادی که هیجانی شدند و آمدند و جرم و جنایتی هم نداشتند ولی در این برنامهها حضور داشتند، آزاد شوند و تا هیئت ما در آنجا بود، عدهای از اینها آزاد شدند. وقتی که میخواستیم بیاییم، حدود صد نفر دیگر آزاد شدند. البته باز بنا شد که دقت بیشتری هم بکنند که اگر کسانی هم هستند که در همان فرایندها دوباره میتوانند مورد عنایت حضرت آقا قرار بگیرند، در این پیشنهاد عفو هم بیایند و کار آنها هم انجام شود.
مورد خاصی از توصیههای رهبر انقلاب بود که نسبت به آن تأکید داشته باشند؟
غیر از این تدابیر که بیان شد، عمدهاش این بود که حرفها شنیده شود؛ در واقع، با این تعبیر که «دل بدهند و بشنوند»؛ البته در یک جاهایی هم توضیحاتی لازم است که باید این توضیحات داده شود. بهطور عمده بحث شنیدن مورد تأکید ایشان بود فلذا ما کاملاً آماده شدیم برای اینکه بشنویم.
این «شنیدن» رخ داد؟
بله. در جلسات مینشستیم و کسانی که مطلبی داشتند، با طیب خاطر حرفها و مطالبشان را مطرح میکردند. البته برای دلجویی با خانواده شهدای امنیت و با کسانی هم که آسیب دیده بودند، جلساتی داشتیم. تعدادی که میسر بود تشریف آوردند و جلسه خوبی هم بود و البته برای ما جلسه تلخی بود. اما دیدن این خانوادهها و فضای محبتی که رهبر معظم انقلاب به اینها داشتند، بسیار التیامبخش بود.
قراری که داشتیم، در همان روز اول سفر یعنی روز یکشنبه بود. هیئت، شنبه شب به زاهدان رسید و بعد از یک دیداری که اول صبح با مسئولان عالی استان داشتیم، قرارمان با علما بود. منظورمان از علما هم علمای برجسته اهل سنت است و بهتبع امام جماعت مسجد مکی هم در بین این افراد بودند. قرارمان این بود که دیدار ما، ساعت ۹، در محل نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در امور اهل سنت سیستانوبلوچستان انجام شود. بسیاری از دیدارهایمان در همان محل انجام میشد؛ بنابراین با این آقایان هم آنجا قرار گذاشته بودیم. ساعت ۹ صبح وقت جلسه رسید و دیدیم خبری نشد. تعداد بسیار کمی از کسانی که دعوت شده بودند آمده بودند و خیلی از اعضا نیامده بودند. بعد که پیگیری شد، معلوم شد که جمعی که دعوت شده بودند، در مسجد مکی هستند؛ آنجا جلسه دیگری قبل از ما داشتند که مثلاً صبحانهای بخورند و بیایند اما دیگر نیامدند و اطلاع دادند که آقایان میگویند که ما در جلسه حضور پیدا نمیکنیم و اگر هیئت میخواهد، برای دیدن ما به مسجد مکی بیاید.
ما گفتیم در برنامهمان چنین چیزی نبوده است؛ ما بنا بود در محل نهاد مستقر باشیم و با گروههای مختلف در آنجا جلسات را برگزار کنیم؛ آنجا هم که متعلّق به همین امور اهل سنّت از طرف رهبری است.
برنامه از قبل کاملاً ثابت و مشخص و اعلام شده بود؟
بله، کاملاً ابلاغ شده بود و نمایندهی رهبر معظّم انقلاب با تمام افراد صحبت کرده بودند. محلّ جلسه، نهاد و ساعت جلسه هم که ۹ صبح اعلام شده بود امّا آقایان نیامدند و تأخیر شد و وقتی که دیگر حضور پیدا نکردند، گفتند اینجا بین آقایان اختلاف شده و نظرشان این است که اگر هیئت میخواهد بیاید، ما آماده هستیم، وَالّا بنایی بر اینکه بیاییم در آن جلسه نداریم. اینجا یک مقدار زمان از دست رفت و تقریباً از ساعت ۹ تا بعد از نماز ظهر، که میشود حدود ساعت ۱۳:۳۰، گفتوگوها و رفت و آمدهایی صورت گرفت. از جمله چند نفر از طرف مسجد آمدند و در جلسهای با محامی، که نماینده حضرت آقا در آنجا است، جلسه مفصلی داشتند. در این جلسه راجع به اینکه چرا نیامدند، بحث شد و به آنها تذکر داده شد. آنها هم گزارش دادند از اختلاف نظرهایی که آنجا وجود دارد و توقع کردند که هیئت ما برای دیدار و گفتوگو به مسجد مکی برود.
گفتیم که دیدارمان اینجا باید باشد و این تغییرپذیر نیست اما اینکه ما برای احترام و جهت عرض سلام و تسلیت، یک چند دقیقهای آنجا جهت دیدار آقایان بیاییم، حرفی نداریم. در واقع، ما موافقت کردیم با اینکه برویم یک چند دقیقهای، مثلاً چهار پنج دقیقهای، ۱۰ دقیقهای و بعد دوباره برای جلسه در محل مقرر بیاییم. این پیشنهاد، با اینکه از طرف خود این آقایان مطرح شده بود، مجدد مورد تأیید قرار نگرفت و گفتند که توقعشان این بود که جلسه هم همانجا برگزار شود.
در نهایت، کار به کجا انجامید؟
بعد از این، گفتوگوهایی که آن دوستان با خودشان داشتند، ادامه پیدا میکند و در نهایت پیشنهادی که به ما رسید، این بود که اینها میگویند برویم یک محل ثالثی جلسه برگزار شود. ما گفتیم باشد؛ ما حرفی نداریم. با محل ثالث موافقت کردیم. نکتهمان هم این بود که نمیخواستیم به حاشیه مبتلا شویم. هدفی که داشتیم این بود که نظرات، سوالات و پیشنهادهای آقایان علمای اهل سنت را بشنویم و بعد خدمت حضرت آقا تقدیم کنیم. لذا با این پیشنهاد آنها، که جلسه در محل ثالث برگزار شود، موافقت کردیم. بنا شد محل ثالث، منزل یکی از آقایانی که طرفین قبول دارند باشد و در نهایت منزل یکی از آقایان بلوچ اهل سنت، که مورد توافق طرفین بود، محل جلسه شد و این دیدار در آنجا در حدود ساعت ۱۳:۳۰ انجام شد. دیدار ما تا حوالی ساعت ۱۵:۳۰ طول کشید. وقت ما کم شده بود چون ما بعد از ظهر، بعد از ساعت ۱۵، با گروههای دیگر قرار داشتیم و نمیتوانستیم آن قرارها را تغییر بدهیم؛ لذا ضمن گله به آقایان که ما آنجا منتظر شما بودیم و وقت و محل قرار مشخص بود و شما در آن وقت مقرر نیامدید و ما وقتمان عملاً از دست رفت، از آنجا رفتیم.
شنبه شب که به زاهدان رفتیم، تا دقایق پایانی روز جمعه که برگشتیم، مشغول جلسات و پیگیری امور بودیم و فرصت استراحتمان بسیار کم بود. بقیهی وقتها هم که در جلسات رسمی نبودیم، گفتوگو و مشورت خودمان بود.
چه مواردی در گفتوگوها بین شما و علمای اهل سنت استان بیان شد؟
در ابتدا تصریح کردم که ما آمادگی کافی برای شنیدن حرفهای حضرات را داریم و الان به اندازهای که لازم میدانید صحبت کنید. ابتدا امام جمعه مسجد مکی به بیان محورها و نکات خودشان پرداختند و سپس یکی دیگر از آقایان، که به نظرم امام جمعه خاش بود، صحبت کرد. وقت کمکم رو به اتمام بود و یکی از آقایان هم همینطور سرپایی یکی دو نکته را مطرح کردند اما دیگر وقت ما تمام شده بود و به این ترتیب، نوبت به من رسید که من هم مطالبم را مطرح کردم. امام جمعه مسجد مکی، همان چیزهایی را که در نامهشان قبلاً گفته بودند، مطرح کردند و مطالبشان بهطور عمده متمرکز بود روی اتفاقی که هشتم مهرماه در مسجد مکی افتاد؛ روایت خودشان و روایت نیروی انتظامی و نیز حواشی این مسئله را گفتند و این مطلب را نیز گفتند که توقع دارند این مسئله مورد رسیدگی قرار بگیرد.
از جمله نکتههایی که ایشان مطرح کردند که بعداً دیدم اینها در خطبه و قبل و بعد خطبه بهطور دائم به آن میپردازند مسئله تبعیضی است که ایشان گفتند راجع به اهل سنت وجود دارد و ما در مسئولیتها و مقامات نیستیم و نمیتوانیم باشیم و از این قبیل حرفها. این بحث را به موضوع مذهبی شیعه و سنی کشاندند و ماجرایی را هم که اتفاق افتاده بود، ناشی از همین مسئله دانستند؛ گفتند اینجا ما یک اشکال ساختاری در ارتباط با این موضوع داریم و این مسئله هم به آنجا برمیگردد. آن دوست دیگرمان هم در همین موضوع و قدری تلختر صحبت کردند.
نوبت به من رسید و من هم سلام و مهر و محبت حضرت آقا را به آقایان رساندم. در ادامه عرض کردم که ما برای شنیدن مطالبتان آمدیم و استفاده میکنیم. راجع به نکتههایی که مطرح شده بود، توضیحات لازم داده شد. تدابیرِ صورت گرفته و نظر مبارک رهبر معظّم انقلاب را توضیح دادم. راجع به موضوع شهدا و مجروحان، راجع به پیگیری کار که اگر کسی مقصر است انشاءالله رسیدگی خواهد شد، راجع به زندانیهایی که جرم و جنایتی مرتکب نشده باشند و اینها مورد عفو قرار میگیرند و آزاد میشوند؛ راجع به این موارد صحبت کردیم.
فقط یک نکته ماند و آن نکته این بود که خدمتشان عرض کردم که منتسب کردن بحث تبعیض شیعه و سنی و امثال اینها را به این حوادث اخیر اصلاً صحیح نمیدانم و طرح این موضوعات را خطرناک میدانم و اینها را شما دیگر تکرار نکنید. نظام در تدابیرش چنین تفاوتهایی را قائل نیست. در بعضی از موضوعات، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد و ممکن است شما توقعاتی داشته باشید که از نظر سیاسی قابل برآورده شدن نباشد اما در کل، خدماتی که نظام نسبت به اهل سنّت انجام داده، در تمام تاریخ کشور بینظیر است؛ مساجدی که ساخته شده است، نمازهای جمعه که قبلاً خبری از آنها نبوده است، مدارس علمیه و همه این موارد گفته شد تا سایر خدماتی که در مناطق سنینشین همچون مناطق شیعهنشین انجام میشود. اتفاقاً همان ایامی که آنجا بودیم، این راهآهن [خاش - زاهدان] آنجا افتتاح شد و طرحهای بسیار بزرگ دیگر. همین بحث سواحل مکران که در حال انجام است، یک ابرپروژه است که دارد در آن مناطق اجرا میشود و بسیاری کارهای دیگر که انجام شده است و بیان آن از حوصلهی بحث خارج است.
نکته قابل توجه این است که در استان سیستانوبلوچستان، بخش سیستان که شیعهنشین است، محرومتر است و اتفاقاً الان خدمات زیربنایی و اساسی نظام بهطور عمده در منطقه بلوچستان است. در چابهار که کار ملی است و خاص است، اصلاً چنین تفکیکی وجود ندارد یا در سیاستهای نظام چنین تبعیضی وجود ندارد؛ اتفاقاً همان جا در بخش شیعه عمق محرومیّتها چقدر زیاد است! انشاءالله مسئولان هم بتوانند تلاش کنند که مشکلات برطرف شود.
از دیدارها و برنامههای دیگر در این سفر هم بفرمائید.
کل دیدارهای ما با علمای اهل سنت منطقه، به شکل متمرکز بود که شرح دادم. دیگر دیدارهای ما دیدارهایی بود که به صورت عمومی انجام شده بود؛ مثلاً جلسات با فرهیختگان، دانشگاهیان و رؤسای طوایف در زاهدان، خاش، سراوان، چابهار، زابل، ایرانشهر و دلگان؛ البته در مجموع جلسات ما در مرکز استان بود اما در این چند شهرستان خدمت عزیزان رفتیم. اینها مربوط به جایی است که بیشتر برادران اهل سنّت ما هستند. دلگان با اینکه در منطقهی بلوچ است، اکثریت با شیعه است؛ آنجا هم بیشتر دیدارمان مردمی بود. در زابل هم دیدارمان مردمی بود؛ که این دو دیدار، از جهت استقبال و شرکت مردم، بسیار فوقالعاده بود و مصلی تقریباً برای حضور آقایان و خانمها جا نبود و با اینکه دیر به آنها اطلاع داده بودیم و اصلاً وقت نبود یعنی عصر گفته بودیم فردا صبح مصلی مملو از جمعیت بود و جلسه بسیار شیرین و با طراوتی بود.
از نخبگان آن منطقه که در جلسات حضور پیدا میکردند و میآمدند، یک تعداد داوطلب شده بودند که بیایند صحبت کنند؛ مطالبشان را مطرح میکردند و ما میشنیدیم، یادداشت میکردم و ضبط میکردیم. ضمن اینکه این جلسات، جلسات وزینی بود. یک بخش عمدهای از این جلسات مربوط بود به استقبال از نمایندهی حضرت آقا، یعنی بزرگان طوایف با اینکه خیلیهایشان نکتهای نداشتند بخواهند بیایند صحبت کنند، امّا با محبّت در جلسه آمده بودند. البتّه از این جهت، تنوعِ جلسات خیلی دیدنی بود و خوشبختانه همه هم ضبط شده و در اختیار است. ما هم آنجا معمولاً صحبت میکردیم امّا صحبتهای ما کوتاه و عمدتاً ناظر به مطالبی بود که دوستان آنجا مطرح کرده بودند.
درخواستها و حرف نخبگان و مردم در این جلسات و دیدارها چه بود؟
در این جلسات، بخش عمدهای از وقت ما مربوط بود به نیازمندیهای استان؛ یعنی اصلاً دیگر وارد این موضوعات و حوادث اخیر نمیشدند. در خاش، دو نفر از آقایان مولویها خیلی با حرارت صحبت کردند و همان حرفهایی را با ما مطرح کردند که برخی دائماً مطرح میکردند اما در دیگر جلسات، بخش اصلی، شاید بالای ۷۰-۸۰ درصد مطالبی که مطرح میشد، مربوط بود به مسائل استان و دشواریهای زندگی در استان و نیازمندیهای جاری و پروژهها و امثال اینها؛ درددلهایی بود که میخواستند از این فرصت استفاده شود تا به محضر رهبر معظم انقلاب منتقل شود و جالب است که وقتی به چابهار رسیدیم، دیگر در آنجا هیچکس چیزی راجع به دستور جلسه نگفت؛ یعنی از اوّل تا آخر جلسه هرچه مطرح میشد، راجع به این موضوعها بود البته یکی از دوستان اشاره خیلی مختصری کرد.
جمعبندی ما این بود که افکار عمومی استان با حضور هیئت و تدابیری که ابلاغ شده، عملاً قانع شدند و آن موضوعاتی که سفر به خاطر آن انجام شده بود، اصلاً مسئلهشان نیست؛ یعنی الان دوست دارند که دیگر مسائل اصلی و زیستیِ استان مطرح شود. این فضای جلسات ما بود.
ما در دو شهرستان دو جلسه ویژه هم داشتیم. یک جلسه در سراوان بود که با جناب آقای مولوی عبدالصمد ساداتی برگزار کردیم که تقریباً بزرگ آن منطقهاند و پدر بزرگوار ایشان هم از انقلابیهای قبل از انقلاب و جزو علمای برجسته بود. ایشان محبّت کردند و در منزلشان از هیئت استقبال کردند. بسیاری از آقایان علمای منطقه هم در جلسه حضور داشتند. در آنجا لطف کردند شام هم دادند و جلسه بسیار صمیمی و شیرین بود. آنجا، مسائل مربوط به فعالیتهای آقایان مطرح شد؛ فعالیتهای خیریه داشتند؛ فعالیتهایی در بخشهای مدرسهشان داشتند که بعضی از مسائل هم نیاز به پیگیری داشت؛ بخشی از این مسائل را همان جا پیگیری کردیم که از طریق مسئولین استانداری که در جلسه بودند، قول دادند که مسائلشان را پیگیری کنند؛ بعضیها هم که انشاءالله بعداً اقدام میشود. غرض، بیشتر در این فضا بود.
یک جلسه هم در چابهار داشتیم. در چابهار با آقای مولوی عبدالرحمن ملازهی، که از بزرگان اهل سنت استان محسوب میشوند و شاید سرآمد علمیشان باشند، ملاقاتی داشتیم و ایشان هم در مدرسهشان که مدرسهی بینالحرمین باشد از ما استقبال کردند. جلسهی مفصّلی بود. ما از حوالی ساعت هشت و نیم شب رفتیم تا یازده و نیم شب، که بخش عمدهاش به گفتوگوهای طلبگی و خاطرات و مانند اینها گذشت. تا نشستیم، ایشان یک دستنوشتهای از حضرت آقا را که سال ۵۸ خطاب به آقای عبدالرحمن نوشته بودند، با یک شوقی به ما نشان دادند و خاطرات دیگری را که در ارتباط با این موضوعات داشتند، شنیدیم. بعد از شام، جلسه را خصوصی کردیم و در آن جلسهی خصوصی هم گفتوگوهایی راجع به همین حوادث اخیر و مواضعی که بعضی از آقایان علما دارند، صورت گرفت. اینجا زمانی بود که آن توئیت کذایی منتشر شده بود.
همان شب منتشر شد؟
بله، آنجا منتشر شده بود. در آن توئیت، این مطلب را نسبت داده بودند که هیئت به جای دلجویی تهدید کرده است! در حالی که این مسئله مربوط بوده به سخنرانی من در زابل. در سخنرانی در آن اجتماع بزرگ مردمی، از جمله مطالبی که گفته بودم این بود که «کسانی که با سخنرانیها، با توئیتها و با مصاحبههایشان باعث التهاب شدند و زمینهسازی اغتشاشات را داشتند، باید پاسخگو باشند.» صحبت من راجع به اغتشاشات کشور بود و اصلاً موضوع مسجد آنجا نبود.
به طور کلی راجع به شرایط اخیر یک تحلیل مختصری داشتیم. اینها هم همین حرفهایی بود که ما همیشه در خطبهی نماز جمعهی تهران میگفتیم. اینها همان صحبت را واقعاً با کملطفی برداشتند و توئیت کرده بودند! حالا جالب است، بعد که به آنها گفته میشود شما این مطلب را از کجا گفتید؟ میگویند از نقل فلان روزنامه. خب، متن سخنرانی ما هست، صوتش هم هست، شما مطلب را از خود آنجا برداشت میکردید؛ بعد هم اگر تذکر و انتقادی داشتید، به من زنگ میزدید، من در استان بودم، یعنی من در محیط ضیافت شما بودم، مهمان استان شما هستم؛ بنابراین، میپرسیدید یا حتّی گله میکردید یا تذکر میدادید؛ این کارها ربطی به توئیت و طرح در این فضاها ندارد. در هر صورت، این بود که این مسئله هم آنجا مطرح شد که من یک توضیحی دادم. البته بعد هم شنیدیم آن توییت را حذف کردند، اما دیگر به اندازه کافی منتشر شد.
در برخی اخبار و تحلیلهایی که دربارهی وقایع اخیر بیان میشود، از برنامهی دشمنان برای خدشه به تمامیت ارضی ایران و تدارک دشمن برای حمایت از گروههای تجزیهطلب صحبت میشود. به نظر شما و با توجه به مشاهداتتان، این نقشه دشمن چقدر در استان سیستان و بلوچستان زمینه بروز و ظهور دارد؟
به صورت خیلی قطعی و مسلم به شما بگویم که این جریانی که دارد با بیانصافی یک روایت غلط و مغشوشی را از فضای داخلی استان مطرح میکند، این روایت، ارائه یک برش مغلوط از یک اقل قلیلی است؛ بافت عمومی استان بافتی است که بشدّت به نظام تعلق خاطر دارد. «بهشدت» که میگویم شاید قابل توصیف نباشد. مردم و نخبگان و سران طوایف و آقایان علما و بعضیهای دیگر از اینکه دربارهی استانشان کلمه «تجزیهطلب» استفاده شده است، بهشدت برانگیخته و خیلی ناراحت بودند. طرف میسوخت و مطرح میکرد که در جلسه با ما چنین تهمتی دارد زده میشود؛ ما حافظ این مرزیم، ما پایش خون دادهایم. گزارشهای عینی میدادند که اصلاً طایفهی ما برای دفاع از مرزهای کشور در همهی این سالها از قدیم تا به حال این جوری عمل کرده و بعد برای این کار شهید دادهایم. بعد، شهدای سیستان و بلوچستان را مطرح میکردند؛ میگفتند هزاران شهید برای این مرز و بوم دادهایم، آن وقت ما میشویم تجزیهطلب؟
من هم در دو سه جلسه و در گفتوگوی تلویزیونی در آنجا بهطور صریح گفتم که هر کسی گفته غلط کرده گفته است؛ یک جا هم گفتم غلط زیادی کرده! درباره استان شما چنین چیزی یک وصله ناچسبی است. بله، در استان شما یک گروه ضدانقلاب متصل به جریان تجزیهطلب وجود دارد اما اصلاً ربطی به مردم استان ندارد.
برداشت ما از این جلسات مفصّلی که هم در مرکز استان و هم در شهرستانها داشتیم، این بود که آن مسائل ارتباطی با بافت عمومی استان ندارد. مردم استان به رؤسای طوایفشان و به ریشسفیدانشان خیلی احترام میکنند و امیدواریم این حفظ شود. بدون استثنا همه میگفتند سلام به آقا برسانید، ارادت داریم، ما هستیم، ما مرزها را نگهداری میکنیم، نگران نباشد. اصلاً حرفها حرفهای دیگری بود، جنس حرفها چیزهای دیگری بود. فهرست عمده درخواستها هم در همان نامهها هست، که یا درخواستهای شخصی است یا درخواستهایی است که مربوط به توسعه استان است.
راجع به این مسئلهای که برجسته شده، اگرچه مسئلهی تلخی است، صحبتی نشده بود. ما هم گفتیم که مسائل شما را خدمت حضرت آقا میگوییم؛ ما پیک شما هستیم، به امانت همه را منتقل میکنیم، و اگر تدابیری شده که انجام میشود و اگر تدابیر تکمیلی هم وجود داشته باشد که انشاءالله به لطف خدا انجام میشود.
بنابراین، باید بگویم این استان خیلی مردم مهربانی دارد؛ یعنی آدم در تورشان میافتد؛ یعنی این حسّی که حضرت آقا در خاطراتشان مطرح میکنند، عین واقعیتی است که انسان وقتی با اینها رفت و آمد میکند، از نزدیک میبیند؛ مردمان خونگرمی هستند و مملو از محبت و صفا.
و در پایان جمعبندیتان از این سفر و نتایج آن؟
در مجموع، این مسئله محسوس بود که این سفر که ما در آن حامل سلام و محبت و عنایت حضرت آقا به استان بودیم، یک تأثیر خیلی جدی روی فضای افکار عمومی استان گذاشت. معلوم بود روحیهها خیلی بهتر شده است؛ این مسئله کاملاً محسوس بود. به نظرم میآید این سفر تأثیر قابل توجهی روی ارتقای امنیت عمومی استان گذاشته. خود مسئولان امنیتی استان بلافاصله با ما تماس گرفتند و این را ابراز میکردند که به شکل محسوسی سطح امنیتی استان را ارتقا داده است.
شیعیان آنجا از جهت افکار عمومی بسیار تحت فشار بودند و برای آنها فرصت تنفسی بود؛ ضمن اینکه فرصتی برای ابراز ارادت پیدا کردند. برای بافت عمومی اهل سنت که تعلق خاطر به نظام دارد، یک حجتی شد و به آنها یک آرامش خاطری داد؛ چون آنها هم تحت فشار بودند که «چرا نمیگویید؟ چرا داد نمیزنید؟ چرا شلوغ نمیکنید؟ از شما خون ریخته شده است» و از این قبیل حرفها. خواستند مسئله را قومی و مذهبی کنند و درگیر شوند. بحمدالله آنجا برای طرفداران نظام در مورد این مسئله یک حجت شد.
جریان نیروی انتظامی را، که حافظ امنیت کلی استان و کشور است، از این حادثه سوا کردیم؛ هم رفتیم خداقوت گفتیم و هم گفتوگوهایمان برای آنها خیلی خوب شد چون بسیار تحت فشار بودند. حالا فرض کنید دو سه نفر در نیرویی خطا کرده باشند؛ تعمیم دادن این به کل این افرادی که در مرزبانی و در آن شرایط خیلی سخت هستند و جانشان دائماً در معرض خطر است و در درگیری با قاچاقچیهای مواد مخدر و اشرار دائم شهید میدهند، اشتباه است. این سفر و این گفتوگوها برای آنها بحمدالله خوب شد؛ آنها اذیت شده بودند. در مجموع، خدا را شکر، برای تأثیرگذاری بر روحیه مسئولین استان مفید بود و مهمتر از همه اینها هم اینکه ما دیگر انجام وظیفه کردیم و حرفها را شنیدیم و مجموعِ این گفتوگوها را برای تصمیمگیری منتقل کردیم.
نظر شما