به گزارش خبرنگار ایمنا، طی یادداشتی که رامین مهاجرانی، فارغالتحصیل سینما و منتقد فیلم در اختیاری خبرگزاری ایمنا قرار داده، آمده است:
«رحمانیان (کارگردانِ فیلم) سابقه طولانی در نویسندگی و کارگردانی نمایشنامه و نمایش دارد. اما تجربه او در مقوله فیلم در حد دو فیلم است. یکی همین فیلم و دیگری فیلمی به نام "کنسل" که در کانادا ساخته شده است. ابتداییترین مسئلهای که در مورد «سینما نیمکت» توجه را جلب میکند، توقیفِ ۹ ساله این فیلمِ خوب و نمایشِ آن در شبکه TRT ترکیه است.
فیلمهای سخیفی مانند مجبوریم که بهشدت سیاهنمایی و انتقاد دارد، بهراحتی مجوز پخش میگیرد و فیلمهای کمادعا و خوبی مانند سینما نیمکت که نقدِ اندک اما عمیقی بر پیکره سیستم میزنند ۹ سال توقیف میشود و آخر هم باکیفیت بد در شبکه دولتی ترکیه (که در همان شبکه هم مورد سانسور واقع میشود) پخش میشود و تمامِ زحمات عوامل فیلم بر بادِ فنا میرود.
ساختار، فرم و تکنیک
سکانس ابتدایی (دویدن کودک در کوچهپسکوچههای روستا) من را به یاد شاهکارِ جنابِ کیارستمی، "خانه دوست کجاست؟ " انداخت. البته در ادامه متوجه شدم این فیلم کوچکترین نسبتی با آن فیلم ندارد. سپس با زمان حالِ فیلم و اجرای محیطیِ ناصر و صبا در قهوهخانه مواجه شدیم و بعد واردِ فلشبکی جذاب شدیم.
همانطور که مطلع هستید در برههای از تاریخ نوار ویدئو حرام بود و اکنون حلال شده است. ایده اصلی فیلم نیمکت بر اساسِ همین داستان است. مردی که آدرس گنج سلیمان را از پیرمرد زندانی (با بازی بدِ حسین عرفانی، صداپیشه خوبِ سینما و تلویزیون) میگیرد، تمام فیلمهای دنیا را میبیند و در دوره ممنوعیت همهچیز با شورِ انقلابی، مشغول اجرای تئاترهای محیطی در جاهای مختلف میشود.
ایده اصلی
ایده اصلی و داستان سینما نیمکت، بازی کردن فیلم است بهجای تماشای آن؛ این مسئله حاوی یک کنایه رندانه است. ما ایرانیها سالها است که فیکِ همهچیز را داریم. گوشی، ماشین، لباس، ساعت، عشق، رابطه، ورزش، هنر و خبری از آن چیزِ اصلی نیست. چیزِ اصلی برای "از ما بهترون" است. در اینجا هم فیلم دیوانه از قفس پرید (که نمایش این فیلم در زندان هم باز حاوی کنایه است) بهواسطه خراب بودن سیستم پخشِ زندان قطع میشود و ناصر آن را اجرا میکند. یعنی ناصی میشود جک نیکلسون (شما بخوانید جسمِ پژو بامغز پیکان).
موسیقی فیلم خوب از آب درآمده است که بخشِ عمدهای از آن مربوط به اشکان خطیبی است که در صحنه مینواخت و صدابرداری هم در صحنه اتفاق میافتاد. صحبت از خطیبی شد. در خصوص بازی وی باید به یک نکته اشاره کنم و نتیجهای از آن بگیرم. به نظر بازی در نقشهای خاص و منحصربهفرد مانند معلول، معتاد، جوکر یا افرادی که اختلالهای ژنتیکی دارند یک امتیاز مثبت برای هر بازیگری است، یعنی بازی را یک هیچ شروع میکنند.
از کمآشنایی رحمانیان با دوربین گفتم اما از قابهای جذابش نباید گذشت. قابهایی که او از تئاتر به سینما کشانده بود. او لانگشاتهای فرمالیستی و چیدمانِ درستِ صحنه و پلانهای ضد نور و دراماتیکِ خوبی گرفته بود. اما در فضاهای بسته دوربینِ رحمانیان حرفی نمیزد. دوربین گنگ بود و این میزانسنها و بازیها بودند که کار میکردند.
اما بهواسطه تئاتری بودنِ او ما در طول فیلم بسیار با مؤلفه و المانهای تئاتری موجه هستیم. مقصودم اجرای تئاتر محیطی توسط ناصر نیست، بلکه برخی میزانسنها و بازیهای تمام بازیگران از اصغر پیران (رئیس) گرفته تا خود ناصر است. بازیِ کاراکترِ غلام هم یک اثبات بر این ادعای من است. این غلام سراسر تئاتری بازی میکند و به دوربین توجه ندارد، بهاصطلاح رخ نمیدهد و این قابل بحث است، از طرفی ممکن است خوب باشد و از طرفی بد.
نقد فیلم سینما نیمکت
باید اذعان کنم که وقتی یک تئاتری وارد سینما میشود و قصد دارد فیلمی با طعمِ تئاتر بسازد، باید دقت بیشتری به همهچیز داشته باشد. برای نمونه و در مواجهه با این فیلم نگاهی به فیلم مسخرهباز اثر غنیزاده بیندازید؛ در مسخرهباز همهچیز تئاتری بود. به راه رفتن کاراکترها دقت کنید. نوع دیالوگ حتی گریم و طراحی صحنه. اما به نظر میرسد سینما نیمکت میان سینمای سینمایی و سینمای تئاتری قدم زده است.
بازیگری
بازیهای در کل خوب بودند. علی عمرانی در سکانسِ ۱۲ مردِ خشمگین بازیگریاش را به رخ کشید و شوآف جذابی کرد. مهتاب نصیرپور بهخوبی فرم کاراکتر را گرفته بود و از ابتدای ورودش به فیلم باورپذیر و حسی بازی میکرد. هومن برقنورد هم با آن میمیک با نمک و کاراکتر جذابش بسیار فنی و مورد قبول بازی میکرد.
ما هیچ ادعایی را در هیچ بازیگری نمیبینیم که مابه ازای آن در نقشش دیده نشود. ما آن را در چشمان، رفتار و میمیکش میبینیم. صبا بیماریِ پرخوری دارد که همیشه مابه ازایش را میبینیم که اوج آن همان عصیانش در زمین پوشیده از برف و در میان راه بود. ملی جای خواب ندارد و در درمانگاه میخوابد و ما این را در راه رفتنش میبینیم (از بس جای بد خوابیده بدنش همیشه اسپاسم دارد). اینهایی که عرض کردم همه و همه مثال است. امثال این فکتها در بازیهای این افراد بسیار است.
در انتها هم میخواهم به مردم قهوهخانه اشاره کنم که در کسری از ثانیه هنرمندانی که ماهها برایشان اجرا کردند را فراموش کردند و برای هنرِ سخیف و جنگولکبازی دست زدند. این مردم شمارا به یاد چه کسانی میاندازند؟ مردمی که صبح زندهباد میگویند و شب مرده باد… در انتهای نقد سینما نیمکت به حواشی این فیلم خواهیم پرداخت.»
نظر شما