به گزارش خبرنگار ایمنا، سرهنگ علیرضا حدادی، رئیس پلیس آگاهی گیلان، اظهار کرد: در پی وصول پرونده فقدان مردی ۳۰ساله در شهرستان رشت، رسیدگی به موضوع در دستورکار پلیس آگاهی استان قرار گرفت. کارآگاهان آگاهی با تحقیقات پلیسی به برادر این فرد مشکوک شده بودند و او را با هماهنگی قضایی دستگیر کردند.
وی افزود: متهم ۲۴ساله در تحقیقات پلیس به قتل برادرش توسط خانمی که با وی در ارتباط بوده، اعتراف کرد. پس از اعترافات متهم، پلیس با اخذ نیابت قضایی و عزیمت به یکی از روستاهای شهر نوشهر استان مازندران، این خانم را دستگیر کرد. متهم ۳۲ساله در تحقیقات تکمیلی پلیس به قتل این فرد با تزریق مواد سمی و انتقال جسد او با همکاری برادر مقتول به جنگلهای شهر نوشهر اعتراف کرد.
رئیس پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی استان گیلان با بیان اینکه در بررسیها و استعلامات صورتگرفته از سامانههای پلیس مشخص شد کشف جسد مقتول در شهر نوشهر بهصورت مجهولالهویه ثبت شده است، تصریح کرد: متهمان دستگیرشده در تحقیقات پلیس انگیزه خود از بزه انتسابی را آزار و اذیت مقتول اعلام کردهاند و برای سیر مراحل قانونی به مرجع قضایی معرفی و روانه زندان شدند.
رفیقکشی فجیع با ضربات میلگرد
روز چهارشنبه سیام شهریور سال جاری بود که مأموران کلانتری ۱۶۱ ابوذر در تماس تلفنی با محمدجواد شفیعی، بازپرس ویژه قتل پنجم دادسرای امور جنایی، کشف جسد مرد جوانی را در خیابان طباطبایی محله فلاح گزارش کردند. با اعلام این خبر، خیلی زود تیم تحقیق پای در محل حادثه گذاشتند و با جسد مرد جوانی مواجه شدند که بین یک پتو پیچیده شده و به دلایل نامشخصی فوت کرده بود.
روند تحقیقات نشان داد اهالی محله مشاهده کردند که مرد جوانی با یک موتورسیکلت جسد این مرد جوان را کنار سطل زباله رها کرده و متواری شده است. از سوی دیگر، بررسی تیم تشخیص هویت پلیس آگاهی نشان داد از مرگ متوفی چند روز گذشته و به این دلیل جسد متعفن شده است و آثار چاقو، ضرب و جرح روی جسد وجود ندارد. همچنین مشخص نیست که این فرد به قتل رسیده یا به دلایل دیگری به کام مرگ فرورفته است.
پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، بررسیهای ویژه کارآگاهان زبده اداره دهم پلیس آگاهی کلید خورد. تحقیقات ادامه داشت تا اینکه خانواده متوفی به اداره چهارم پلیس آگاهی مراجعه و مفقودی این مرد جوان را به کارآگاهان گزارش کردند. کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در این مرحله، با کمک اظهارات خانواده متوفی، هویت و مخفیگاه مردی که با موتورسیکلت خود جسد را به خیابان طباطبایی فلاح منتقل کرده را شناسایی کردند و متوجه شدند احتمالاً وی عضو باند سرقت محتویات داخل خودرو است.
در ادامه، مشخص شد مرد جوان که دست به این اعمال مجرمانه زده، دوست متوفی است. تیم جنایی پس از دریافت این اطلاعات مهم، راهی مخفیگاه متهمی که جسد را به محله فلاح منتقل کرده بود، شدند و وی را دستگیر کردند.
نقشه شوم برای فراری دادن یک دختر
سرهنگ کارآگاه علی ولیپور گودرزی، رئیس پلیس آگاهی پایتخت، اظهار کرد: با وقوع مفقودی یک دختر جوان در جنوب تهران موضوع رسیدگی به پرونده در دستورکار تیمی از کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی قرار گرفت. در تحقیقات ابتدایی کارآگاهان، مشخص شد این دختر جوان از سوی یک مرد جوان هدف اغفال گرفته و از خانه فرار کرده است.
وی افزود: با توجه به حساسیت موضوع مبنی بر وقوع جنایت، بلافاصله کارآگاهان وارد عمل شدند و با رصد اطلاعاتی گسترده و تحقیقات شبانهروزی، هویت مرد جوان را شناسایی کردند. کارآگاهان در گام بعدی، با استفاده از روشهای نوین پلیسی موفق شدند مخفیگاه مرد جوان را در جنوب تهران شناسایی کنند.
رئیس پلیس آگاهی پایتخت ادامه داد: کارآگاهان پس از دریافت این اطلاعات مهم با کسب مجوزهای لازم قضایی راهی محل مدنظر شدند و متهم را دستگیر و دختر جوان را پیدا کردند. متهم پس از انتقال به اداره چهارم پلیس آگاهی در تحقیقات ابتدایی، به جرم اغفال دختر جوان در فضای مجازی اعتراف کرد و گفت هدفش ازدواج با دختر جوان بوده است. پرونده متهم برای سیر مراحل قانونی به مرجع قضایی ارجاع داده شد.
چاقوکشی وحشتآور یک دختر برای مادر
دختر ۳۴سالهای با شکایت مادرش به کلانتری طبرسی شمالی مشهد هدایت شد. این دختر مجرد که با جیغ و فریاد بیان میکرد مادرم قصد دارد مرا به بیمارستان روانپزشکی بفرستد، پس از آنکه با دخالت مددکار اجتماعی کلانتری کمی آرام گرفت، با تاکید بر اینکه من دیوانه نیستم، درباره سرگذشت خود گفت: پدرم اهل خوزستان و مردی عربزبان بود که با مادرم در مشهد ازدواج کرده است.
من هم پس از آنکه دو سال در رشته روانشناسی تحصیل کردم، دیگر نتوانستم در دانشگاه درس بخوانم و به همین دلیل دانشگاه را رها کردم و در کنار چهار خواهر و برادر دیگرم در خانه ماندم؛ اما از همان دوران نوجوانی، احساس میکردم قیافه ظاهری من با دیگر خواهران و برادرانم تفاوت دارد. چراکه من دختری سبزهرو بودم و آنها چهرهای سفید و زیبا داشتند.
از سوی دیگر رفتارهای من شباهت کمی به پدرم داشت، اما با مادرم تفاوت زیادی داشتم. چراکه او «شوری» را زیاد دوست داشت و من از خوراکیهای «ترش» لذت میبردم؛ به همین دلیل با خودم میاندیشیدم شاید آنها پدر و مادر واقعی من نباشند. البته وقتی نزد عمههایم میرفتم، اوضاع به کلی فرق میکرد و در کنار آنها احساس آرامش میکردم.
همیشه تصورم بر این بود که مادرم همه خواستههای خودش را به من تحمیل میکند؛ به همین دلیل سعی میکردم کمتر با او حرف بزنم. هر بار با هم روبهرو میشدیم، کارمان به دعوا و جنگ و جدال میکشید. این اختلافات پس از مرگ پدرم شدت گرفت، به طوری که احساس میکردم مادرم از همه کارهای من ایراد میگیرد.
از یک سال قبل دیگر همواره با خودم چاقو حمل میکردم تا اگر کسی برخلاف میل من رفتار کرد، او را با چاقو بزنم؛ چون من پسری را دوست داشتم و میخواستم با آن پسر ازدواج کنم، اما مادرم با حرفهایش آن پسر جوان را فراری داد و دیگر ارتباطش را با من قطع کرد. چند بار تصمیم به خودکشی گرفتم و بارها نیز قصد داشتم مادرم را با چاقو بزنم؛ چون او با همه کارها و حرفهای من مخالفت میکند و اجازه هیچ کاری را در خانه به من نمیدهد.
وقتی در کاری دخالت میکنم، میگوید «تو هم مانند پدرت دیوانه هستی!» او با همین رفتارهایش پدرم را نیز چند بار در بیمارستان روانپزشکی ابن سینای مشهد بستری کرده است و حالا مرا با چوب میزند، اما چون من سروصدا میکنم، هیچکس حرفهای مرا باور نمیکند که من دیوانه نیستم.
ساعتی بعد و در حالی که دختر جوان با سخنان و مشاورههای مددکار اجتماعی کلانتری آرامش خود را بازیافته بود، با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) و با هماهنگیهای قضایی به بیمارستان روانپزشکی منتقل شد تا بررسیهای علمی و تخصصی درباره چاقوکشیهای دختر جوان صورت گیرد.
انتقام هولناک مقابل آرامستان
ماجرای این جنایت هولناک از آنجا کلید خورد که یکم خرداد گذشته، جوان ۳۵سالهای به نام «هادی – ش» با شلیک گلوله از سوی سرنشینان یک دستگاه خودرو در منطقه خواجه ربیع مشهد به قتل رسید. چند روز بعد عوامل این جنایت مسلحانه با تلاش گسترده و شبانهروزی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد) موفق شدند عاملان قتل مسلحانه را دستگیر کنند و به پنجه عدالت بسپارند.
بازجوییهای تخصصی در این پرونده نشان داد که جوانی به نام «حسین – ف» اختلافات شدیدی با مقتول «هادی – ش» داشته و مدام برای یکدیگر خط و نشان میکشیدند. در این میان، اما «حسین – ف» یکی از دوستانش به نام «س» را اجیر کرد تا با کمک او و همدستش زهرچشمی از هادی بگیرند و او را روانه بیمارستان کنند. اینگونه بود که یک نزاع هولناک کلید خورد و سه متهم سوار بر یک دستگاه خودرو به سمت محله خواجه ربیع حرکت کردند.
در حالی که «حسین – ف» رانندگی خودرو را به عهده داشت، «س» سلاح شکاری را برداشت و از درون خودرو به سوی «هادی – ش» که در حال عبور از حاشیه خیابان بود، شلیک کرد. با اصابت گلوله به جوان ۳۵ساله، وی نقش بر زمین شد و سه سرنشین خودرو از محل گریختند. طولی نکشید که کارآگاهان ورزیده آگاهی «س» را در یک عملیات ضربتی به دام انداختند و دو متهم دیگر نیز به ناچار خود را به پلیس معرفی کردند.
خانواده مقتول «هادی – ش» باور نمیکردند که عامل اصلی جنایت فردی به نام «س» (از دوستان حسین – ف) است. چراکه یقین داشتند هادی فقط با «حسین – ف» اختلاف داشت. به همین دلیل صدیقه خواهر ۴۳ساله هادی که به خاطر قتل بیرحمانه برادرش بسیار عصبانی شده بود، تصمیم به انتقامی کینهجویانه گرفت. او سپس یک جنایت دیگر را برنامهریزی کرد تا از خانواده «حسین –ف» انتقام وحشتناکی بگیرد.
او منتظر فرصت مناسبی بود تا اینکه خبر رسید خانواده «حسین – ف» در مراسم فوت یکی از بستگانشان شرکت کردهاند. با این خبر، بلافاصله «صدیقه- ش» اسلحه وینچستر تاشو متعلق به برادر مقتولش را برداشت و از خانه بیرون زد. او به طرف آرامستان خواجه ربیع رفت و در حالی که سلاح را زیر چادرش پنهان کرده بود، مقابل در خروجی آرامستان به انتظار ایستاد.
در یک لحظه، «یوسفعلی» پدر ۶۵ساله «حسین – ف» را دید که لباس سیاه به تن دارد و به همراه دیگر سوگواران از کنار درختان آرامستان به طرف در خروجی در حرکت است. به محض اینکه مرد ۶۵ساله به در خروجی رسید، او از پشت سر به سمت وی دوید و در حالی که سلاح را بهطور مستقیم گرفته بود، به کمر «یوسفعلی» (مرد ۶۵ساله) شلیک کرد و بیدرنگ به آن سوی خیابان گریخت، اما شهروندان با شنیدن صدای گلوله و افتادن همزمان مرد ۶۵ساله، به سمت زن جوان رفتند و از فرار وی جلوگیری کردند.
دقایقی بعد، امدادگران اورژانس مجروح این حادثه هولناک را به بیمارستان رساندند، اما او بر اثر عوارض ناشی از اصابت گلوله جان سپرد و به این ترتیب صدیقه (زن ۴۳ساله) به پلیس آگاهی هدایت شد و با نظارت قاضی ویژه قتل عمد مشهد، مورد بازجوییهای تخصصی قرار گرفت.
این زن جوان در حضور قاضی دکتر صادق صفری بهصراحت ارتکاب قتل را پذیرفت و در تشریح ماجرا گفت: برادرم (هادی) با «حسین – ف» اختلاف داشت، به طوری که یک روز همین اسلحه وینچستر را برداشت تا او را بکشد؛ اما من به پایش افتادم و اسلحه را از او گرفتم تا خودش را بدبخت نکند؛ چون همسرش باردار بود و کودک خردسالی هم داشت، اما او از خانه بیرون رفت و بیرحمانه توسط «حسین – ف» و دوستانش به قتل رسید.
این بود که عذاب وجدان مرا رها نمیکرد و آتش انتقام در وجودم شعلهور شد که چرا اسلحه را از برادرم گرفتم و اگر سلاح داشت، از خودش دفاع میکرد. به همین دلیل خودم تصمیم به انتقام از خانواده او گرفتم. چراکه به «حسین- ف» دسترسی نداشتم و او در زندان بود. زمان این شلیک انتقامجویانه وقتی رسید که فهمیدم خانوادهاش به آرامستان خواجه ربیع رفتهاند. من هم به آنجا رفتم و او را با همان سلاحی کشتم که متعلق به برادر مقتولم بود.
متهم این پرونده جنایی در مراحل بعدی جلسات بازپرسی، بهشدت از ارتکاب جنایت ابراز پشیمانی کرد و گفت: کاش تصمیم عاقلانهای میگرفتم و بهخاطر احساسات دست به جنایت نمیزدم.
در همین حال با تأیید سلامت روانی متهم به قتل از سوی پزشکان متخصص پزشکی قانونی مشهد، کیفرخواست این پرونده جنایی از سوی قاضی دکتر صفری (قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) صادر شد و به تأیید نماینده دادستان مرکز خراسان رضوی رسید. با ارسال این پرونده به دادگاه کیفری یک خراسان رضوی، بهزودی جلسات محاکمه وی آغاز میشود.
نظر شما