به گزارش خبرنگار ایمنا، در کارنامه زندگیاش، خدمتی ۴۰ ساله در گلستان شهدای اصفهان ثبت شده است که مهمترین دستاورد زندگی او به شمار میرود. طی سالهای نخست انقلاب در شغلی که مربوط به تهیه سنگ ساختمان بود، کار میکرد اما با شروع جنگ برای تهیه سنگ قبور شهدا و کارهای مربوط به خاکسپاری آنها اغلب وقتش را در کنار رفیق خود یعنی مدیر وقت گلستان شهدا گذراند تا اینکه کمکم به عنوان معاون وی تا سال ۱۳۶۳ به فعالیتهای خود در این زمینه ادامه داد و از سال ۱۳۶۳ به مدیریت گلستان شهدا منصوب شد.
اسدالله مکینژاد متولد سال ۱۳۲۷ در اصفهان، صاحب سه دختر و سه پسر است و اکنون بیشتر اوقات خود را به خاطر مشکلی که در زانو دارد، در منزل سپری میکند. او در گفتوگو با خبرنگار ایمنا ما را به سالهای جنگ و فضای گلستان شهدا میبرد، روایتهایی که کمتر به آن پرداخته شده است.
حال و هوای گلستان شهدا در آغازین ماههای جنگ
گلستان شهدا در زمان شروع جنگ مساحت کمتری داشت و با وضعیت کنونی بسیار متفاوت بود. سازوکار خاکسپاری در آن هم متفاوت از آن چیزی بود که بعدها مرسوم شد. یک نماینده از طرف سپاه که آن زمان اطهری و یک نماینده از طرف ارتش که ستوان افشار بود، همچنین مسئولی از طرف جهاد، شهربانی و ژاندارمری سابق بودند که هر کدام به طور مجزا، وظیفه خاکسپاری نیروهای خود را در قطعات جداگانه برعهده داشتند، هرکدام نیز آرم مخصوص خود را در سنگ قبور شهدای مربوط به نیروهای خود حک میکردند. با تأسیس بنیاد شهید در سال ۱۳۶۰ و جلساتی که تشکیل شد، بنا بر این قرار گرفت که تمام شهدا در کنار هم و به تفکیک عملیاتهایی که با شرکت در آن به درجه رفیع شهادت نائل میشدند، به خاک سپرده شوند و آرم یکسانی مزین به نام الله روی سنگ مزار آنها حک شود.
ماجرای عملیات محرم و خاکسپاری شهدا
عملیات محرم که در سال آبانماه ۱۳۶۱ به وقوع پیوست وهماکنون به روز حماسه و ایثار اصفهان نامگذاری شدهاست، خاطرهای به یادماندنی از دوران خدمت من در گلستان شهدا است. تقریباً روز بیستودوم آبانماه سال ۱۳۶۱ یعنی درست ۷۵ ساعت قبل از روز تشییع ما از شمار شهدا و تلفات نیروهای اصفهانی آن خبردار شدیم. فقط دو روز فرصت داشتیم تا بتوانیم گلستان را برای ورود شهدا آماده کنیم. نشستی با تمام مسئولان شهری تشکیل شد. خوب خاطرم است که آن شب حال و هوای گلستان شهدا یک شب سرد پاییزی بود، به همین سبب آتش کوچکی روشن کردیم و با یکدیگر به هماندیشی پرداختیم.
آن زمان گلستان شهدا به این شکل گسترده نبود و فضای محدودی داشت. برای مهیا کردن فضای مناسب و کافی برای خاکسپاری با این حجم کار، لازم بود ۱۶ پلاک خانهای که در مجاورت گلستان شهدا بود تخریب و به قبور این شهدا اختصاص یابد. شبانه با مالک این ساختمانها گفتوگو کردیم و مسئله را در میان گذاشتیم. جالب این بود که هیچکس از این جمع مخالفت نکرد. به دلیل کمبود وقت، آنها را اسکان موقت دادند و تخریب خانهها شروع شد. اذان صبح را که گفتند کار تخریب تمام و تا ظهر آواربرداری نیز پایان یافت و زمین آماده شد. همان قطعهای که هم اکنون آرامگاه شهدای محرم است.
آماده کردن ۳۷۰ قبر هم به نوبه خود کار بسیار دشواری بود، به همین علت در این کار از مهندسان ذوبآهن برای طراحی و قطعهبندی درست و اصولی قطعه شهدا کمک گرفتیم. آن روز اطراف گلستان شهدا بسیار دیدنی بود. ماشینهایی که یکی پس از دیگری توقف میکردند و سرنشینان آن بیل و کلنگشان را از صندوق عقب برمیداشتند و برای کمک به سمت ما میآمدند. شاید باور نکنید که بعضی از روستاهای اطراف اصفهان برای این کار پیشقدم شده بودند؛ به این ترتیب و با کمک آحاد مختلف مردم غیور اصفهان صبح روز تشریح، تمام قبور آماده شده بود.
افرادی را برای خاکسپاری شهدا سازماندهی کردیم، برای دفن و کفن شهدا و بقیه امور مربوط به آن. چند نفر را هم گذاشتیم تا مشکلی در شمارهبندی قبور پیش نیاید. ساعت ۱۰ صبح کاروان شهدا از میدان امام (ره) حرکت کرد و اذان ظهر به درِ گلستان شهدا رسید. شهدا را در محل ورودی گلستان شهدا تحویل میگرفتیم و برای جلوگیری از ازدحام و مختل شدن کار فقط چند نفر از خانواده معزز آنها اجازه داشتند تا برای تدفین حاضر شوند. اذان مغرب که گفته شد، کار هم به اتمام رسید.
شهدای استان اصفهان در عملیات محرم تقریباً ۱۰۰۰ نفر بودند که در مرحله اول ۳۷۰ نفر تشییع و خاکسپاری شدند و در مراحل بعد از ۱۲۰ شهید گرفته تا ۷۰ شهید، ۶ روز یکبار به خاک سپرده شدند. کار تشییع و خاکسپاری شهدای عملیات محرم تا چهلم شهدای نخستین تشییع ادامه پیدا کرد. شهدا را در خود منطقه عملیاتی نگه داشته بودند و در هر مرحله به مرور برای خاکسپاری به اصفهان میفرستادند.حتی تشییع سیتایی هم داشتیم.
در تشییع جنازه اموات شاید کمتر کسی نزدیک قبر متوفی برود و حاضر شود درون قبر برود و تلقین داده و آن را درون خاک بگذارد، اما آن روز ما جوانهایی داشتیم که به طور داوطلب و مشتاقانه داخل قبر میرفتند و با چشمانی اشکبار شهدا را داخل قبرهایشان میگذاشتند.
ادامه دارد…
نظر شما