به گزارش خبرنگار ایمنا، قبل از اینکه تماشاگر در وهله اول محو جزئیات دکور صحنه شود، بوی روشن بودن علاءالدین توجهش را جلب میکند، بوی آشنایی برای نسل دهه ۶۰، بویی که خطکشی کردن دفاتر کاهی جلد سبز و قرمز را نوشتن تکالیف مدرسه کنار علاءالدین در شبهای زمستان را به یاد میآورد، بوی ناآشنا برای متولدین دهه ۷۰ به بعد، هنوز یادآوری تمام نشده است که حین ورود تماشاگر به سالن اجرا صدای گرم و آشنا توجهش را به خود جلب میکند و آن صدایی جز برنامه نوستالژیک ظهر جمعه نیست؛ صدای برنامه رادیویی که هر متولد دهه شصتی را یاد ظهر جمعه، استراحت پدربزرگ در اتاقش و رادیویی قدیمی میاندازد، غافلگیری به این دو موضوع ختم نمیشود، اصل غافلگیری رؤیایی تماشاگر با دکور صحنه است، دکوری که قلب هر دهه شصتی را برای لحظهای میفشارد، فضایی که دیگر نیست، وسایلی که دیگر مد نیستند اما تکتک آنها یادآور خاطرات شیرین دوران کودکی هر دهه شصتی است، یادآور زمانی که باوجود کمبود امکانات، استرس جنگ و سایر موارد همه در کنار هم خوش زندگی میکردند.
فضاسازی اجرای تئاتر به نحو قابلتوجهی قابلتحسین است و به تمام جزئیات حتی انتخاب گل گلدان، طرح ملافه دقت شده است که همه متعلق و شبیه به وسایل دهه ۶۰ باشد.
اینجا بوی قدیم میدهد؛ بهترین توصیفی که میتوان از دکور صحنه تئاتر «قصه ظهر جمعه» داشت، اما این خوشایند بودن حس نوستالژیک دیری نمیپاید و توجه مخاطب به بستری بودن مردی سالخورده در رختخواب که گویی خواب است، جلب میشود، مردی که نقش پدر خانواده را دارد و هرچند تا انتهای تئاتر جلوی دید مخاطب روی صحنه است اما همچنان بیحرکت و چشمبسته در بستر بیماری خود خوابیده است.
شروع نمایش با آغاز جعل سند و کلاهبرداری پسر خانواده شروع میشود که با ورود برادر کوچک خود ناکام میماند و تازه این شروع ماجرا است، ماجرایی که هرچه بیشتر جلو میرود به شیوه غیرمستقیم نشان میدهد تنها نقطه مشترک اعضای خانواده ۱۱نفره فقط ژنتیک است و همه روابط عاطفی ازهمگسیخته است.
قصه ظهر جمعه بیانگر فقدانها است؛ فقدانهایی که هرکدام بهخودیخود توانسته است اعضای یک خانواده پرجمعیت را از هر غریبهای دورتر و حتی در بعضی مواقع آنها را دشمن خونی خود کرده است.
در قصه ظهر جمعه دو شخصیت کانونی خانواده حضور ندارند، پدر در بستر بیماری و بدون حرکت و مادر سالهاست که فوت کرده است، این خانواده ۱۱نفره حلقه اتصالی ندارد و هر فرد به دنبال منفعت و آرزوی خویش است، هرچند «طاهره» خواهر بزرگ خانواده سعی میکند بهعنوان یک مادر نقش این حلقه اتصال را ایفا کند، اما فایدهای ندارد، خانواده سالها است که متلاشی شدهاست و اوج تلخی این موضوع را میتوان در دیالوگ کوتاه طاهره با زنبرادرش اعظم درک کرد، دیالوگ معروف که طاهره میگوید: «اعظم با شوهرت درست صحبت کن.» و اعظم خندهکنان میگوید: «درست صحبت کردن دیگه فایده نداره.»
زنان در قصه ظهر جمعه با وجود اینکه واقعیت را میدانند اما با امید واهی خود را فریب میدهند، درواقع بزرگترین دشمنان شخصیت زنان در قصر ظهر جمعه خود آنان است، فاطمه امید دارد همسرش اعتیاد را ترک کند و دیگر او را مورد ضرب وشتم قرار ندهد، اعظم کل طلاهای خود را فروخته است تا همسرش با رفتن به ژاپن زندگی بهتری برای او بسازد، اکرم بیخانمانی را با امید واهی همسرش مبنی بر خرید خانه در بالای شهر تحمل میکند، سودابه امید دارد که همسرش با همدستی برادرش افشین بتواند موقعیت اجتماعی او را بالا ببرد تنها شخصیت زن این داستان که در تقابل فریب دادن خود واقعی است، آزاده است؛ آزاده هرچند در طول نمایش نقش کم اما محوری دارد، اما مدام در حال تقابل با تردیدهای خود است، نمیتواند به خود و احساساتش دروغ بگوید اما ترس او از رفتن آبرو و عصبانیت اعضای خانواده مبنی بر هم زدن عقد مانع از پذیرش واقعیت میشود.
قصه ظهر جمعه بهخوبی تأثیر رفتار و تصمیم اعضای خانواده را بر هم نشان میدهد، هر عضو خانواده قربانی تصمیم اشتباه اعضای خانواده دیگر است، حرمت و حریم خصوصی در اعضای این خانواده جایگاهی ندارد، بزرگی و کوچکی از بین رفته است، احترام و درک متقابلی بین افراد وجود ندارد و این ماجرا بهصورت فرازوفرودهایی در نمایش بهخوبی نشان داده شده است، لحظه دعوای قدرت با خواهر خود اکرم، لحظه اختلاف هاشم با برادر خود قدرت و ماجرا به اینجا ختم نمیشود این ترک حرمت و احترام با نزاع همراه هست.
دیالوگها و نقش اعظم عروس خانواده کمی از تلخی داستان این نمایش میکاهد، اعظم شخصیت متفاوتی نسبت به سایر شخصیتهای دیگر ظهر جمعه دارد، شخصیتی در سایه اما محوری در آرام کردن و راهبری خانواده، لحظهای که باخبر خوش لو نرفتن داستان نامزدی قبلی آزاده به خانواده شوهر آیندهاش، تمام تنشها و نزاعهای اعضای خانواده را پایان میدهد.
قصه ظهر جمعه، قصه باج گرفتنها و حفاظت از رازها است هر فرد راز مخصوص خود را دارد، برادری که به خاطر منفعت خویش به خواستگار خواهر خود انگ مریضی میزند و خواهر خود را برای مرد دیگری نظر میگیرد، برادری که به خاطر وعده خرید کفش کتانی حاضر است، چشم به روی کلاهبرداری برادر بزرگ خود ببندد و حرفی به اعضای خانواده نزند.
نکته قابل تأمل در قصه ظهر جمعه فراموشی پدر در طول داستان است، هرچند پدر در فضای نمایش حضور دارد اما حضور وی با یکی از اشیای خانه هیچ فرقی ندارد، اعضای خانواده کنار تخت او مینشینند، غیبت، دعوا و حتی آرایش صورت میکنند، اما هیچ توجهی به حضور و علائم حیاتی پدر ندارند و پایان ماجرا است که امیرحسین، پسر کوچک خانواده به مخاطبان میفهماند پدر از همان شروع نمایش فوت کرده و هیچ فردی متوجه نشده است.
قصه ظهر جمعه هرچند حاوی داستان تلخ و بیانگر آسیبهای اجتماعی خانواده است اما با پایان باز از تلخی خود میکاهد و مخاطب را در خلسهای فرود میبرد، خلسهای از جنس پرسش که تئاتر پایان یافت؟ و این ناباوری به پایان نمایش رازمانی که عوامل تئاتر دست پایان نمایش را میزنند با جمله تماشاکنندهها که میگویند هنوز تئاتر تمام نشده، میتوان درک کرد.
به گزارش ایمنا، تئاتر «قصه ظهر جمعه» به نویسندگی سیدمحمد مساوات و کارگردانی میلاد معینی تا یازدهم آذرماه همه روزه از ساعت ۱۸ در تالار هنر سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان اجرا دارد. در این تئاتر مهدی تقیپور، سیداصغر نیبند، فاطمه لطفی، علیرضا محبی، عسل چاروسایی، نسیم روشنمهر، امین بهارلویی، بهاره نساج، آرزو قائدامینی، سیدعباس موسوی و سهیل قاسمی به ایفای نقش میپردازند.
نظر شما