به گزارش سرویس ترجمه ایمنا، در شرایطیکه پس از شکست قابل توجه برنامههای اقتصادی لیز تراس و ارمغان آشفتگی بازار بهدنبال این طرحها، کشمکشها برای انتخاب جانشینی برای وی ادامه دارد، برخی منتقدان بر این باورند که معرفی بوریس جانسون، نخستوزیر پیش از تراس، بهعنوان کاندید برای باز پس گرفتن منصب نخستوزیری بریتانیا اشتباه است.
منتقدان مدعی هستند که هرچند جانسون ممکن است بهترین گزینه برای ایجاد اتحاد در میان نمایندگان و حزب حاکم باشد و بتواند روزی دوباره نخستوزیر کشور شود، اما آن روز امروز نیست و برای بازگشت جانسون هنوز خیلی زود است.
بوریس جانسون که پس از خطاهای سلسلهوار مجبور شد در طول تابستان از سمت خود کنارهگیری کند، در سخنرانی استعفای خود اعلام کرده بود که اراده جمعی قدرتمند است اما با حرکت جمع آن هم به حرکت درمیآید. بهعبارت دیگر میتوان اینگونه گفت که در حال حاضر جانسون قادر نیست وظیفه بزرگ و اجتنابناپذیری که نخستوزیر بریتانیا و یک رهبر حزب محافظهکار دارد، یعنی متحد کردن حزب را به انجام برساند؛ چراکه زخمها هنوز تازه است و در شرایطی که حضور بوریس جانسون در ماه جولای برای بسیاری از همکارانش غیرقابل تحمل بود نمیتوان انتظار داشت که حضور مجدد وی در ماه اکتبر امکانپذیر باشد.
بوریس جانسون از نظر اجتماعی بهعنوان انسانی شناخته میشود که توانایی شگفتانگیزی در قرار دادن خود در مرکز هر داستانی دارد. وی میتواند با افرادی گستردهتر از رقبای خود ارتباط برقرار کند و در جاییکه دیگران ممکن است احتمال کمی برای موفقیت بدهند، امیدهای پیروزی را تشخیص دهد.
منتقدان باور دارند که دلیل نشان دادن علاقه وی برای کاندید شدن بهمنظور اکتساب منصب نخستوزیری در وهله کنونی این است که در صورت امتناع از این اقدام مردم ممکن بود تصور کنند که او تسلیم شده است و دیگر هرگز برای این منصب اقدام نخواهد کرد. حال آنکه در چنین شرایطی نشان دادن اشتیاق حیاتی است حتی اگر هیچ شانسی برای پیروزی وجود نداشته باشد؛ بهاینترتیب فرد شانس خود را برای جدی گرفته شدن در دور بعدی افزایش میدهد.
منتقدان همچنین تصریح کردهاند قابل انکار نیست که نخستوزیر شدن بوریس جانسون در شرایط خاص بسیار مطلوب باشد، همانطور که این اقدام توسط بسیاری از نخستوزیران پیشین از جمله هارولد ویلسون و وینستون چرچیل انجام گرفته است اما نکته قابل توجه این است که ویلسون و چرچیل هر دو پس از باخت در انتخابات عمومی جایگاه خود را بهعنوان رهبر حزب حفظ کردند و پیش از تغییر موج افکار عمومی که منجر به بازگشت آنها به کرسی نخستوزیری شد، چندین سال بهعنوان رهبر اپوزیسیون به خدمت پرداختند.
بوریس جانسون اغلب توسط مخالفانش دست کم گرفته شده و هرگز بهعنوان یک مدعی جدی مورد توجه قرار نگرفته است. اکثر مخالفان جانسون او را به سبکسری، بداخلاقی و زیر پا گذاشتن قوانین محکوم کردهاند. این اقدام مخالفان باعث جلب حمایت میلیونها رأیدهنده برای او شده است که احساس میکردند از طرف یک تشکیلات خودنما که بهجای آگاهی از خواستههای آنها و ارائه آن، بیشتر سعی دارد به آنها بگوید چه رفتاری داشته باشند و بهعنوان رأیدهنده برای آنها باقی بمانند، مورد تحقیر قرار گرفتهاند.
بوریس جانسون بهاینترتیب قهرمان رأیدهندگانی شد که احساس میکردند از سوی حزب کارگر و حزب مقابل محافظهکاران، تحقیر شدهاند و کاملاً قابل تصور است که یک بار دیگر در آینده موفق به انجام این کار شود. مخالفان وی بر این باورند که جانسون از اشتباهات خود درس نمیگیرد، حال آنکه او با کسب تجربه از اشتباهات حرفهایتر میشود. علاوه بر این بوریس جانسون دارای ویژگی دیگری است، در سیاست و روزنامهنگاری هوش بالایی دارد و در یک چشم به هم زدن میداند که داستان چه زمانی تغییر کرده است.
منتقدان معتقدند که در وهله کنونی نوعی ارتدکس اقتصادی (اقتصاد جریان اصلی) مورد نیاز است که لیز تراس آن را نادیده گرفت و این عمل منجر به حذف وی شد. آنها باور دارند که بوریس جانسون خواستار حذف دولتهای تکحزبی نامطلوب، غیرضروری و مضر است که این عقیده میتواند تفکری مطلوب بهشمار رود اما در حال حاضر مردم بهدنبال این نوع از رهبری نیستند لذا بهتر است تا زمانیکه مردم خواستار چنین عقیدهای هستند، صبر کند.
علاوه بر این جانسون لازم است کمی صبر پیشه کند چون زخمهایی که باز کرده است به این زودی مداوا نخواهد شد و نمایندگان و همکاران وی برای فراموش کردن گذشته به زمان نیاز دارند.
نظر شما