به گزارش خبرنگار ایمنا، کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در ردزنی پرونده مرد ۳۶ سالهای که از سیزدهم مهر گم شده بود، به سرنخهایی از وقوع جنایت رسیدند و به این ترتیب این پرونده روی میز کارآگاهان دایره قتل عمد قرار گرفت. طولی نکشید که دستور ویژه سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) برای پیگیری سریع سرنخهای موجود بر اهمیت موضوع افزود.
گروهی از کارآگاهان ورزیده با نظارت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) در حالی وارد عمل شدند که بررسیهای غیرمحسوس روی جوانی به نام «مهدی - چ» متمرکز شده بود. در همین حال، این جوان ۳۴ ساله که به طور نامحسوسی تحت نظر پلیس قرار داشت، ظهر روز گذشته به همراه پدرش به پلیس آگاهی مراجعه کرد تا به بهانه عذاب وجدان قصه یک جنایت را بازگو کند.
با توجه به اینکه فرصت مناسبی برای بازجوییهای غیررسمی به وجود آمده بود، بلافاصله سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع داد و سپس با هماهنگیهای قضائی پای قصهای واقعی نشست که این جوان ۳۴ ساله تعریف میکرد.
او گفت: حدود یک هفته است که از شدت عذاب وجدان دیوانه شدهام و حال خودم را نمیفهمم؛ چراکه ذهنم درگیر یک جنایت وحشتناک است. دوستی به نام «احمد – ک» دارم که سالها است با هم رفاقت داریم. حدود یک هفته قبل با من تماس گرفت و گفت قصد دارد برای یکی از دوستانش مقداری الکل صنعتی خالص تهیه کند و از من خواست با او همراه شوم. آن شب سوار بر خودروی احمد به طرف باغون آباد در حاشیه بزرگراه آسیایی مشهد رفتیم و داخل خودرو منتظر بودیم تا فرد دیگری به احمد خبر بدهد.
من در صندلی عقب نشسته بودم و در شبکه اینستاگرام جستوجو میکردم که یکی دیگر از دوستان احمد داخل خودرو نشست، اما افکار من همچنان سخت درگیر فضای مجازی بود که احساس کردم خودرو تکان میخورد، اما اهمیتی ندادم. چند دقیقه بعد وقتی از صفحه اینستاگرام خارج شدم، ناگهان دیدم «احمد» جوان دیگری را که داخل خودرو نشسته بود، خفه کرده است. خیلی ترسیده بودم، از خودرو پیاده شدم.
با این اظهارات زوایای پنهان دیگری از ماجرای گم شدن مرد ۳۶ ساله در حالی فاش شد که در تاریخ مورد ادعای این جوان، شبکههایی مانند اینستاگرام در مشهد دچار اختلال بود و در این قصه جنایی، تناقضهای زیادی وجود داشت، اما حقیقت ماجرای قتل مرد ۳۶ ساله که «محمد – س» نام داشت، کارآگاهان را به تکاپو انداخت.
آنها بی درنگ و با صدور دستوری محرمانه از سوی قاضی «محمود عارفی راد» عملیات دستگیری «احمد – ک» را آغاز و او را در سوئیت پشت بام یک منزل مسکونی و در خواب دستگیر کردند. متهم به قتل که با دیدن دستبندهای آهنین هنوز در شوک بود، تلاش میکرد تا ثابت کند که کارآگاهان او را به اشتباه دستگیر کردهاند و او هیچ کار خلافی مرتکب نشده است، اما زمانی که دوست صمیمی خود را درون خودروی پلیس دید، گویی آب سردی بر سر و رویش پاشیدند از خواب بیدار شد.
متهم این پرونده جنایی که فهمید چارهای جز بیان حقیقت ندارد، درباره ماجرای قتل «محمد – س» گفت: «ف – ک» (همسر مقتول) از بستگان من است که با شوهرش اختلاف شدیدی داشت. آنها ۱۵ سال قبل با هم ازدواج کرده بودند و فرزندی هم نداشتند، اما «ف – ک» به دلیل کتک کاریهای همسرش و سختیهایی که در زندگی میکشید از من خواست تا شوهر او را در قبال مبلغی بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیون به قتل برسانم.
من هم موضوع را با دوستم «مهدی –چ» در میان گذاشتم و سپس به بهانه خرید الکل صنعتی «محمد – س» (مقتول) را به داخل خودرو کشاندم. من در صندلی عقب نشستم تا مثلاً به مهمان احترام گذاشته باشم. مهدی هم پشت فرمان نشسته بود که محمد در صندلی جلو نشست. در یک لحظه با ساعد دستم گلویش را از پشت سر گرفتم و فشار دادم به طوری که خیلی خسته شدم.
به همین دلیل دسته کلنگی را از زیر صندلی راننده برداشتم و آن را زیر گلوی او قرار دادم. آن قدر دو سمت دسته کلنگ را به سمت خودم کشیدم تا اینکه نفسهای آخر را کشید، سپس چند ضربه چاقو هم در حالی به قفسه سینهاش زدم که مهدی دست و پای او را گرفته بود تا نتواند عکسالعملی نشان دهد.
در این لحظه مهدی – چ هم چند ضربه چاقو بر پیکر او وارد کرد و گفت: بگذار خیالمان از مرگش راحت باشد. وقتی فهمیدیم که دیگر جانی در بدن ندارد، پیکر او را به جاده کلات بردیم و بعد از یک کارخانه آسفالت در جاده خاکی فرعی پایین تپهای انداختیم. بعد از آن هم من به پایین تپه رفتم و با بنزینی که از خودرو کشیده بودم، جسد را آتش زدم.
در پی اعترافات تکان دهنده متهمان و رویارویی آنان با یکدیگر حقیقت ماجرا لو رفت و در نهایت مهدی – چ نیز به وارد آوردن چند ضربه چاقو و همدستی در جنایت با دوست خود، اعتراف کرد. به دنبال افشای این پرونده جنایی، عصر روز گذشته گروهی از کارآگاهان عملیاتی دایره قتل عمد به سرپرستی سرهنگ مرادی (افسر پرونده) عازم محل زندگی «ف – ک» (همسر مقتول) شدند و او را نیز با دستور قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد دستگیر کردند.
این زن که ناباورانه و خیره به کارآگاهان مینگریست باز هم به ماجرای گم شدن همسرش اشاره کرد و گفت: صبح سیزدهم مهر برای رفتن به محل کار از منزل خارج شدم، اما وقتی بازگشتم از همسرم خبری نبود. به گوشی او پیام دادم و تماس گرفتم، اما گوشی او نیز خاموش بود. وقتی دقت کردم ساک دستی او را ندیدم و تازه فهمیدم که مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان پول نقد و شناسنامه و کارت ملی همسرم نیز در خانه نیست. او پولها را برداشته و به مکان نامعلومی رفته بود.
به شدت نگران شدم و بلافاصله با مراجعه به کلانتری شهرک ناجا، گزارش دادم که شوهرم گم شده است و از پلیس برای یافتن او کمک خواستم که بعد هم پرونده را به پلیس آگاهی فرستادند. زن جوان در حالی ماجرای گم شدن همسرش را تکرار میکرد که در یک لحظه چشمانش به دو متهم دیگر (احمد و مهدی) افتاد و مهر سکوت بر لب زد.
دقایقی بعد کارآگاهان دو متهم مرد را سوار بر خودروی پلیس کردند و در کنار قاضی محمود عارفی راد عازم جاده کلات شدند. بعد از طی مسافتی طولانی در مسیری صعبالعبور بالاخره تپه مورد ادعای متهمان نمایان و جسد سوخته در حالی کشف شد که لباسهای مقتول آتش گرفته و بخشی از جسد سوخته بود.
پس از انجام تحقیقات میدانی که تا شب هنگام به طول انجامید، جسد این مرد ۳۶ ساله به پزشکی قانونی انتقال یافت و بررسی ابعاد دیگر این جنایت هولناک زیر ذره بین واکاوی ماجرا قرار گرفت. این در حالی بود که طبق اعترافات احمد، قرار بود آنها ساعتی قبل از دستگیری مبلغی از دستمزد جنایت را از همسر مقتول بگیرند که در چنگ قانون گرفتار شدند و نتوانستند پولی برای جنایت دریافت کنند.
سقوط مرگبار کارگر ساختمانی به چاه آسانسور
یک کارگر ساختمانی در شیراز، هنگام کار در یک مجتمع ساختمانی، بر اثر برخورد با کف چاهک آسانسور جان خود را از دست داد. براساس اعلام هادی قانع رئیس آتش نشانی شیراز، این حادثه در خیابان فردوسی شیراز، برای یک کارگر حدود ۶۰ ساله اتفاق افتاده است که به دلیل نامعلومی از ارتفاع طبقه دوم به انتهای چاهک آسانسور سقوط کرد. از قرار معلوم، این کارگر به علت شدت صدمات و جراحات وارده در محل جان خود را از دست داد.
بازداشت ۲ مرد با ۴ سلاح جنگی
سرهنگ محمد خبازی فرمانده انتظامی شهرستان دلگان، اظهار کرد: در رابطه با برخورد با نگهداری سلاحهای غیرمجاز در شهرستان، رسیدگی به موضوع به صورت ویژه در دستور کار مأموران انتظامی این شهرستان قرار گرفت.
وی افزود: مأموران پس از شناسایی محلهای مورد نظر و هماهنگی با مقام قضائی در بازرسی از محلهای نگهداری سلاح، موفق به کشف سه قبضه اسلحه کلت و تعداد یک قبضه سلاح شکاری غیرمجاز شدند. در این راستا دو متهم دستگیر که پس از تشکیل پرونده مقدماتی به مراجع قضائی معرفی شدند.
مثله کردن همسر به خاطر وسواس
بامداد بیستونهم تیر ماه به قاضی محمد جواد شفیعی، بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی تهران خبر رسید که زنی میانسال در خانهاش به قتل رسیده است. مقتول زنی بود ۵۰ ساله که پس از قتل جسدش مثله شده و نخستین فردی که با جسد مواجه شده بود، یکی از فرزندان وی بود.
پسر جوان در تحقیقات گفت: وقتی به خانه رسیدم هرچه پدر و مادرم را صدا زدم کسی جواب مرا نداد. وسایل خانه بهم ریخته بود که نشان میداد پدر و مادرم با یکدیگر درگیر شدهاند. آنها این اواخر با هم دچار اختلاف شده و مدام دعوا میکردند. با موبایل مادرم که تماس گرفتم، صدای زنگ آن از داخل خانه شنیده شد و پس از جستوجو متوجه شدم گوشی موبایل مادرم در اتاق خواب است. کمی بعد و در حمام خانه با صحنه دلخراشی مواجه شدم. جسد مثله شده مادرم در حمام بود که با دیدن آن وحشتزده فریاد کشیدم و همسایهها در جریان ماجرا قرار گرفتند.
با اظهارات فرزند مقتول تحقیقات ادامه یافت و مشخص شد که مقتول از بیماری وسواس رنج میبرده و همین مسئله باعث بروز اختلافاتی میان او و همسرش شده بود. شوهر این زن به تازگی بازنشسته شده و همسایهها این اواخر مدام صدای درگیری و مشاجره این زوج را میشنیدند. تیم پزشکی که در صحنه حضور داشت اعلام کرد که حدود ۱۰ ساعت از مرگ زن میانسال میگذرد و بررسیها نشان میداد که او بر اثر اصابت ضربات جسم سخت به سرش جانش را از دست داد.
همه شواهد از این حکایت داشت که قاتل، شوهر مقتول است؛ بنابراین دستور بازداشت او صادر شد اما اثری از او نبود. این مرد بدون برجاگذاشتن ردی از خودش ناپدید شده بود تا اینکه بعد از گذشت سه ماه روز یکشنبه در یکی از پارکهای پایتخت شناسایی و دستگیر شد. او دیروز برای تحقیق به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و پس از اقرار به قتل و بیان جزئیات آن با قرار قانونی بازداشت شد و در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
متهم متولد سال ۳۶ است و میگوید ۳۷ سال قبل ازدواج کرده و زندگی بدی نداشته است. او سه فرزند دارد و میگوید وسواسهای همسرش او را تبدیل به قاتل کرده و حالا بهشدت پشیمان است. مرد ۶۵ ساله مدام اشک میریزد و با گریه میگوید که تا به حال حتی یک سیلی هم در گوش همسرش نزده و عاشق همسرش بوده است.
ربودن یک مرد توسط پدر و پسر
رسیدگی به شکایت مرد سرشناس و ثروتمند تهرانی با موضوع آدمربایی و سرقت اموال از منزلش از مدتی قبل در دستور کار عظیم سهرابی بازپرس شعبه نهم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت. این فرد در صدر شکایت خود اظهار کرد: نزدیک غروب در خانه خود بودم که زنگ در را زدند. دو سارق با لباس مبدل مأمور پلیس حکم جلب قلابی را به من نشان دادند و من را ربوده و یک خانه متروکه منتقل کردند. سپس کلید منزلم را از من گرفتند و در حالی که من را حبس غیرقانونی کرده بودند وارد منزلم شدند «
آدمربایان مرد سرشناس را در نقطه خارج از شهر رها کردند و سپس مشخص شد مقداری از اموال او و ماشین شاسی بلندش را به سرقت برده بودند. همچنین کارتهای بانکی مرد سرشناس را خالی کردند. بلافاصله تحقیقات پلیسی و قضائی جهت شناسایی و دستگیری متهمان آغاز شد و سرانجام آنها در یک عملیات ضربتی به دام پلیس افتاده و تحت بازجویی قرار گرفتند. مشخص شد سارقان پدر و پسری بودند که از مدتی قبل خانه شاکی را تحت نظر گرفته و سرانجام نقشه خود را عملی کردند.
بنابر این گزارش متهمان تحت اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار دارند تا مشخص شود که از سوی افرادی اجیر شده بودند یا نه و همچنین در صورت داشتن همدستان احتمالی، آنها شناسایی شوند.
آزار و اذیت زن متأهل رنگ خون گرفت
اوایل مرداد سال ۸۹ مرد چوپانی در تماس با پلیس گفت: هر روز صبح گوسفندانم را برای چرا به منطقه حصارک کرج میبردم امروز در کنار کانال آب با جسد مرد جوانی روبهرو شدم و در کنارش هم موتورسیکلتی افتاده بود. وقتی به چهره جسد دقت کردم متوجه شدم برادرزادهام اکبر است.
وقتی تیم جنایی به محل حادثه رفت پزشکی قانونی پس از معاینه جسد اعلام کرد که مقتول به علت بریدگی گلو و شکستگی جمجمه و خونریزی شدید جان باخته است. تحقیقات پلیسی نشان میداد که مقتول در زمینه خرید و فروش مواد مخدر فعالیت داشته است از اینرو تلفنهای او را بررسی کردند و معلوم شد که آخرین تماس اکبر با فردی به نام نادر بوده است.
وقتی مأموران به سراغ وی رفتند متوجه شدند که از زمان کشف جسد به مکان نامعلومی رفته و اطرافیانش هم از او خبری ندارند. پیگیری پلیس برای دستگیری نادر ۱۱ سال طول کشید تا اینکه سرانجام وی را در یکی از روستاهای گرگان شناسایی و دستگیر کردند اما در همان مراحل اولیه بازجویی منکر قتل شد و گفت: برادرم نوید قاتل است الان هم مدتی است که نوید برای مجازات جرم دیگری در زندان است.
پس از اعترافات نادر، مأموران با دستور قضائی به زندان مورد نظر رفتند و نوید را مورد بازجویی قرار دادند. او ضمن اعتراف به قتل گفت: من با مقتول آشنا بودم و باهم مشکلی نداشتیم تا اینکه متوجه شدم او به زن برادرم نظر داشته و آزارش داده است. پس از آن با اکبر در بیرون شهر قرار گذاشتیم وقتی موضوع را به او گفتم انکار کرد اما چون مطمئن بودم که دروغ میگوید با چوب ضربه محکمی به سرش زدم و بعد هم با چاقو گلویش را بریدم تا اینکه اکبر به داخل کانال آب افتاد و من و برادرم هم فرار کردیم.
با اعترافات صریح متهم و تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه اولیای دم درخواست قصاص کردند و در ادامه نوید به جایگاه رفت تا از خودش دفاع کند اما اتهامش را انکار کرد و با معرفی برادرش نادر به عنوان عامل قتل گفت: یک ماه پیش از ماجرا همسر نادر به خانه ما آمد و عنوان کرد اکبر به او تعرض کرده است. با اینکه خیلی عصبانی شده بودم از زن برادرم خواستم موضوع را به کسی نگوید تا خودم فکری کنم. یک ماه بعد نادر با من تماس گرفت و با گلایه گفت که چرا موضوع به این مهمی را مخفی کردی و به همسرم گفتی که به من نگوید. من امروز متوجه ماجرا شدم و میخواهم اکبر را ادب کنم.
میدانستم برادرم وقتی اکبر را ببیند حتماً او را میکشد به همین خاطر من همراهش رفتم اما نادر به محض اینکه اکبر را دید با چوب ضربهای به سرش زد و بعد هم با چاقو گلویش را برید و او را به داخل کانال آب انداخت و متواری شد. باور کنید من نه قاتلم نه دخالتی در قتل اکبر داشتم فقط میخواستم برادرم را نجات بدهم اما وقتی دیدم ممکن است قصاص شوم تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم.
پس از اظهارات تازه متهم، با دستور قضات پرونده برای تحقیقات بیشتر به دادسرا بازگردانده شد.
مرگ زن جوان با جراحی بینی
روز گذشته شکایت خانواده یک زن جوان با موضوع قصور کادر درمان منجر به مرگ مغزی به دست مأموران کلانتری ۱۶۴ قائم رسید. به این ترتیب پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادسرای جنایی تهران روبهروی محمد وهابی بازپرس کشیک قتل تهران گشوده شد.
در بررسیها مشخص شد که زن جوان برای انجام عمل زیبایی بینی به کلینیک زیبایی مراجعه کرده بود و بعد از اتمام جراحی به هوش نیامد و دچار مرگ مغزی شد. خانواده این دختر جوان تصمیم به اهدای اعضای بدنش گرفتند و در ادامه از کادر درمان به دلیل قصور پزشکی منجر به مرگ مغزی دخترشان شکایت کردند. رسیدگی به این شکایت در شعبه دوم دادسرای جنایی تهران در جریان است.
نظر شما