به گزارش ایمنا و به نقل از تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، هشتم شهریورماه ۱۳۶۰، ساعت ۳ بعدازظهر، جلسهای در اتاق جلسات ساختمان نخستوزیری در خیابان پاستور برگزار شد، جلسه شورای امنیت ملی که محمدعلی رجایی، رئیسجمهور و محمدجواد باهنر، نخستوزیر در جلسه حضور داشتند.
افراد دیگر جلسه، نماینده اطلاعات نخستوزیری (خسرو تهرانی)، قائممقام سپاه پاسداران (یوسف کلاهدوز) و فرمانده شهربانی کشور (سرهنگ وحید دستجردی) بودند.
سرهنگ وحید دستجردی داشت، درباره وقایع شهربانی گزارش میداد که مسعود کشمیری وارد اتاق کنفرانس شد و ضبطصوت بزرگی آورد و کنار شهید رجایی گذاشت و کیفدستیاش را کنار دیوار، بین رجایی و باهنر گذاشت. بعد خم شد و کنار گوش رجایی گفت باید برود گزارشهای مربوط به جلسه را بیاورد.
از اتاق که بیرون رفت، در جلسه صحبت از شلوغیهای باختران شد. بحث بالا گرفت و تقریباً به بنبست رسیده بود و پیش نمیرفت. رجایی از کلاهدوز خواست که توضیح بدهد. کلاهدوز داشت حرف میزد. چشم در چشم بودند که بمب منفجر شد. بمب آتشزایی که موج انفجارش همهچیز را به در و دیوار کوبید و اتاق را به آتش کشید. رجایی و باهنر در دم شهید شدند و سوختند.
اتاق آتش گرفت و شعلههایش از پنجرههای اتاق بیرون زد. کلاهدوز که سمت دیگر میز نشسته بود پرت شد طرف در اتاق و از اتاق بیرون افتاد.
توی راهرو همهجا را دود و خاک گرفت و تاریک شد. سروصورتش از خاک سفید شده بود. گوشش چیزی نمیشنید. دست روی دیوار کشید و راهرو را تا آخر رفت و به پلهها رسید. از پلهها پایین آمد و بیرون ساختمان دوید.
صدای اللهاکبر مردم میآمد که از کوچههای اطراف به دو میآمدند. تلفن پیدا کرد و زنگ زد به حسن اقاربپرست و خبر داد. بعد زنگ زد ستاد و خبرشان کرد.
نیم ساعت بعد بچهها از ستاد رسیدند. با بنز آمده بودند. کلاهدوز را دیدند که سروصورتش از خاک و گچ سفید بود. چشمش به ماشین افتاد، گفت: دیدید گفتم ماشین و محافظ و این حرفها نیست. دیدید یک بمب گذاشتند و همه را فرستادند روی هوا. همه را سوزاندند. جلوی چشمم همه سوختند. حالا هی بگویید بنز و فلان. جسد شهدا آنقدر سوخته بود که بههیچوجه نمیشد؛ شناساییشان کرد. فقط مشخص بود که رجایی و باهنر بین مجروحها نیستند و باید دو نفر از سه شهید، رئیسجمهور و نخستوزیر باشند. نیمهشب هشتم شهریورماه، سرانجام همسر شهید رجایی، جسد شوهرش را از روی دندانهایش شناسایی کرد.
مسعود کشمیری که بود؟
مسعود کشمیری بمب را گذاشت و فرار کرد. بعد از انفجار، خانهاش را در کرج بازرسی کردند. خانه پر بود از اسلحه و مهمات. پدر کشمیری بازنشسته شرکت نفت بود که سال ۱۳۷۷ به علت سرطان در انگلستان فوت کرد و همانجا دفنش کردند.
خودکار بیتالمال!
معروف بود که کشمیری همیشه دو خودکار توی جیبش دارد. روی یکی نوشته بود؛ بیتالمال و روی دیگری که مال خودش بود؛ شخصی. اگر میخواست چیزی بنویسد که شخصی بود؛ خودکار بیتالمال را توی جیبش میگذاشت و آن یکی را برمیداشت.
متولد کرمانشاه بود و از دانشگاه تهران لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی گرفته بود. قبل از انقلاب، پسرداییاش، ابوالفضل دلنواز در سازمان مجاهدین خلق عضوش کرد. اوایل جذبش در سازمان مجاهدین خلق، علنی از سازمان حمایت میکرد، اما نزدیک انقلاب که شد بهظاهر تغییر کرد و حزباللهی و طرفدار جمهوری اسلامی شد و از انقلاب و امام (ره) حمایت میکرد.
بعد از پیروزی انقلاب همچنان عضو مخفی منافقین بود و اسامی مستعاری همچون حنیف و مجیب داشت. خانههایش در مهرشهر کرج و آریاشهر، از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بود و افراد سطح بالای سازمان جلساتشان را در خانه او برگزار میکردند. همسرش مینو دلنواز نیز از اعضای فعال منافقین بود که باهم از ایران گریختند.
همزمان با فعالیتش در سازمان منافقین، عضو کمیته مستقر در اداره دوم ارتش شد. مدتی در ضداطلاعات مرکزی نیروی هوایی، نماینده نخستوزیر دولت موقت بود و زیر نظر کمیته اداره دوم ارتش فعالیت میکرد.
فراری دادن سرکرده کودتای نقاب
با تأسیس معاونت طرح و برنامه سپاه، مدتی عضو طرح و برنامه شد. بعد عضو ستاد خنثیسازی کودتای نوژه (نقاب) به نمایندگی کمیته اداره دوم ارتش شد و با نفوذی که داشت رهبر عملیات کودتا، سرهنگ احسان بنی عامری را فراری داد. سازمان (منافقین) بعد از این اقدام، به کشمیری دستور ضرورت حضور در نخستوزیری را داد. کشمیری اول عضو دفتر نخستوزیری در سیستان و بلوچستان شد و بعد به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری در تهران رفت. بمبگذاریاش در دفتر نخستوزیری زمانی بود که در دبیرخانه شورای امنیت کار میکرد و رفتارش طوری بود که خیلیها بهاشتباه فکر میکردند، دبیر شورا است.
ارائه طرح جلوگیری از رخنه نفوذیها توسط کشمیری!
کشمیری ریشبلند و صورت سرخ و سفیدی داشت. آدم مؤمن و نماز شبخوانی به نظر میرسید. بعد از دسترسیاش به اسناد و مدارک سری و طبقهبندیشده نیروی هوایی، طرحی داد که جای شک و تردیدی در مورد خودش بهجا نگذارد. بااینکه خودش بالاترین نفوذی بود؛ یک طرح اطلاعاتی داد که با اجرای آن، جلوی رخنه نفوذیها را بین مسئولان انقلاب بگیرند و هرچه زودتر آنهایی که هستند را شناسایی کنند. طرح که تصویب شد، خودش مسئول اجرای این طرح شد.
جایگاهش در سازمان منافقین بالاتر رفت و از آن به بعد، با مهدی افتخاری، مسئول بخش نظامی-امنیتی سازمان منافقین ارتباط مستقیم داشت.
کشمیری پس از انفجار ساختمان نخستوزیری از کشور خارج شد و عدهای معتقد بودند با مسعود رجوی و مریم رجوی، در اردن زندگی میکند.
نظر شما