به گزارش خبرنگار ایمنا، امروز نهم ذیالحجه، مصادف با روز عرفه، سالروز شهادت یکی از فرماندهان لشکر فاطمیون است؛ فرماندهای که رشادتهای او در درگیریهای تلقرین، تدمر، دیرالعدس، بصرالحریر، القراصی و خانطومان موجب شده بود تا نامش به کلمهای رعبآفرین برای تکفیریها تبدیل شود.
مرتضی عطایی معروف به «ابوعلی»، یکی از بهترین دوستان شهید «مصطفی صدرزاده» و شهید «مهدی صابری» قبل از شهادتشان بود و شهادت آنها خود دلیل بیشتر شدن شوق مرتضی به شهادت شده بود.
«ابوعلی کجاست؟» خاطرات شهید مرتضی عطایی از روزهای حضورش در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری است، خاطراتی که خود راوی آن بوده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «قبل از سالهای ۸۳ و ۸۴ به حج عمره مشرف شده بودم، اما توفیق حج تمتع نصیبم نشده بود، خیلی دلم میخواست به حج تمتع بروم، اما به سختی نوبت حج تمتع به افراد میرسید. یک روز یکی از همسفرهای مکه به من گفت: اگر گذرنامه افغانستانی داشته باشی، میتوانی به راحتی ویزای حج تمتع بگیری. من هم که خیلی علاقه داشتم به حج واجب بروم راه و چاره کارهای اداری آن را از او پرسیدم. چون در تأسیسات ساختمان کار میکردم. تعدادی از بچههای افغانستانی را میشناختم. به یکی از برادران افغانستانی به نام سیدمحمد گفتم: سیدمحمد یک گذرنامه افغانستانی میخواهم. میتوانی برایم جور کنی؟ گفت: بله پول که باشد همه چیز میشود. گفتم چقدر و چطوری؟ گفت: صد هزار تومان پول و یک عکس بده تا برای تو بیاورم.
من هم پول و عکس را به او دادم، اما اصلاً فکر نمیکردم کارم درست شود. دیگر از آن پول دل کندم، اما دو روز بعد گذرنامه را برای من آورد. وقتی گذرنامه را به من داد، دیدم گذرنامه تر و تمیز و مرتبی است و در قسمت مشخصات نوشته مرتضی، ولد حیدر، شغل: دکاندار، دو دوتا چهارتایی با خودم کردم و بعد به حرم امام رضا (ع) رفتم و گفتم: آقا جان اگر قرار است که حواله کنید و ما به حج واجب برویم، بالاخره این شما و این هم گذرنامه ما، اما به دلم بد افتاد و با خودم گفتم: اولاً من با حق حساب این گذرنامه را گرفتم و بعد هم با هویت دیگر و به نام افغانستانی قرار است، به حج واجب بروم و سهمیه چند نفر را پایمال میکنم، آدم در عمرش یکبار ممکن است که به حج واجب مشرف شود، بعد این چه حج واجبی است که با این همه تضییع حق همراه باشد؟! خلاصه منصرف شدم.»
نظر شما