به گزارش خبرنگار ایمنا، بهانه مصاحبه، برگزاری یادواره شهدای زرهی و شهید ورزشکار سردار «اصغر لاوی» است و پسر او از دستاندرکاران برگزاری این برنامه است، اما با وجود مشغلههای فراوان با روی باز پذیرایی این گفتوگو میشود.
رسول لاوی که در زمان شهادت پدر کمتر از دو سال داشته است، روایتگر خاطراتی از سردار شهید اصغر لاوی است که با آن خاطرات بزرگ شده است، خاطراتی که بر زبان دیگران جاری شده بود و او همیشه به گوش جان شنیده است.
بستن تنگه چزابه با نفربر
پدرم در سال ۱۳۶۰ پس از عملیات شکست حصر آبادان به جنوب آمد و در دارخوئین با تعدادی از همرزمانش، همانند شهید امانی، به فعالیت مشغول شد. او در ابتدای امر بسیار سریع جزو اولین پاسداران ممتاز در فراگیری عملیات رزمی شد. در عملیات بستان که با هدف گرفتن این شهرستان و تأمین تنگه چزابه و تسلط بر شمال رودخانه نیسان انجام گرفت، پدرم از اولین پیشتازان بود، او با نفربر خود تنگه چزابه را بست و به این وسیله او و دیگر همرزمانش تیپ زرهی دشمن را به محاصره درآوردند و پس از تثبیت خط تنگه چزابه، دشمن دست به حملهای در «سابله» زد که پدرم به اتفاق شهید آقایی و شهید فنایی با به غنیمت درآوردن بیش از ۱۰ دستگاه تانک سالم مدت پنج الی شش روز در خط ماندند و یک شب تا صبح تنها با چهار تانک عملیاتی در مقابل دشمن مقاومت کردند.
فرماندهی گردان ۲۶ المهدی در عملیات بیتالمقدس
گردان محمد رسولالله (ص) به فرماندهی پدرم قبل از عملیات فتحالمبین تشکیل شد و به منطقه عملیاتی انتقال یافت. او در این عملیات که با رمز مقدس یا زهرا (س) با هدف آزادسازی سایت و رادارها و انهدام نیروهای دشمن انجام شده بود، پس از دلاوریها و رشادتهای بسیار در یک تهاجم شدید دشمن که با صدها تانک انجام گرفته بود در دشتعباس و منطقه امامزاده عباس از ناحیه پا مجروح شد و از منطقه بیرون رفت. پدرم پس از بهبودی نسبی در عملیات بیتالمقدس که با اهداف آزادسازی خرمشهر، هویزه، پادگان حمید و رسیدن به مرزهای بینالمللی شروع شد، فرماندهی گردان «۲۶ المهدی» را عهدهدار شد.
اسارت یک گردان پیاده عراقی در عملیات محرم
پس از شرکت فعالانه در عملیات رمضان در پست فرماندهی گردان «۲۶ المهدی»، و نشان دادن رشادتهای فراوان در آن عملیات، به عنوان فرمانده «تیپ ۲۰ زرهی» رمضان انتخاب شد. در عملیات محرم، پدرم همانند بسیجیها در خط اول میجنگید و همانند فرماندهان مسلط، هدایت «تیپ ۲۰» رمضان را بر عهده داشت. او در این عملیات به اتفاق دو نفر دیگر از برادران، یک گردان پیاده عراق را به اسارت گرفتند. نمونهای از ایثار و شجاعت پدرم در عملیات محرم زمانی بروز یافت، که آب رودخانه «چیخواب» زیاد شد و یکی از بسیجیها را آب برد، اما با اینکه آب زیاد بود و سرعت بالایی داشت، او با لباس در آب پرید و این بسیجی را بیرون آورد!
فرماندهی سپاه بریتال لبنان
حضور در لبنان، بخش دیگری از کارنامه پرافتخار پدرم است؛ او پس از عملیات والفجر مقدماتی رهسپار این کشور شد و در آنجا فرماندهی سپاه «بریتال لبنان» و روابط عمومی مقر را عهدهدار شد، برگزاری مراسم دعا و نماز، آموزش نیروهای سوری، جداسازی مدارس مختلط، نصب پوسترها و پلاکاردها به زبان عربی و کمک در ترویج حجاب و برآورد کردن کارایی نیروهای لبنان از جمله فعالیتهای او در لبنان بود.
پدرم پس از حضور در لبنان برای عملیات والفجر چهار دوباره رهسپار جبهه شد و با پشتکار فراوان تیپ زرهی ۲۸ صفر را راهاندازی و آماده عملیات کرد. او با فرماندهی این تیپ در عملیاتهای خیبر، میمک و غرب نیز شرکت کرد. شهادتنامه پدر در عملیات کربلای پنج امضا شد و او در جریان این عملیات و در بیستونهمین روز از دیماه سال ۱۳۶۵ در منطقه «روستا پل نو خرمشهر» آسمانی شد.
فرمانده ورزشکار
بُعد ورزشکاری یکی دیگر از جنبههای شاخص زندگی پدرم است، او در رشتههای فوتبال، شنا و کوهنوردی مهارت و پیشنهاد بازی از سرمربیان دهه ۵۰ سپاهان و ذوبآهن را داشت. علاقه او به فوتبال به حدی بود که او حتی در لبنان نیز از بازیکردن دست برنداشته بود و در دستنوشتهای که از پدرم به یادگار مانده است به این موضوع اشاره شده است.
نظر شما