به گزارش خبرنگار ایمنا، با غنائمی که از عملیات «فتحالمبین» بهدست آمده بود، توپخانه تیپ هشت نجف اشرف را به دستور شهید «حاجاحمد کاظمی» تشکیل داد و با سمت فرماندهی توپخانه این تیپ وارد عملیات «الی بیتالمقدس» شد، اما به دنبال شهادت «محمود حری» و «محمدجواد مصطفایی» فرمانده زرهی تیپ هشت نجف اشرف در این عملیات شد. سردار «مهدی کلیشادی» از نخستین کسانی است که وارد خرمشهر شد و زمانی که شهید کاظمی خبر آزادی خونینشهر و پیروزی رزمندگان اسلام را از طریق بیسیم به قرارگاه اعلام کرد، همراه او بوده است.
به مناسبت ایام سالروز آزادسازی خرمشهر همراه خاطرات او از استراتژیکترین عملیات دوران دفاع مقدس شدیم. آنچه در ادامه میخوانید بخش دوم گفتوگو با «مهدی کلیشادی»، دوست و همرزم شهید کاظمی از نقش تیپ هشت نجف اشرف در عملیات «الی بیتالمقدس» است.
به کمین بعثیها برخوردید؟
بله، این خاکریز دو جداره در غرب جاده اهواز-خرمشهر قرار گرفته بود و زمانی که از جاده آسفالت به سمت آنها حرکت میکردیم، بعثیها در کنار ما قرار میگرفتند و اگر آنها در این خاکریز در کمین بودند، ممکن بود، نیروهای ما را که سوار بر تانک و نفربرها بودند، به رگبار ببندند. از این خاکریز تا خرمشهر حدود دو کیلومتر فاصله بود و خود این خاکریز دوجداره بر جاده اهواز-خرمشهر عمود میشد، به طوری که یکطرف این خاکریز المانند به سمت جاده اهواز-خرمشهر بود و یکطرف آن به سمت جنوب امتداد مییافت.
در ابتدا که با دوربین نگاه کردیم، اثری از بعثیها ندیدیم و خیالمان تا حدودی راحت شده بود که کمینی در اینجا وجود ندارد، اما در حالی که از سمت این خاکریز به طرف جنوب در حال حرکت بودیم، یک گردان تکاور عراقی تمام مسلح را دیدیم که بعضی از آنها در داخل خاکریز نشسته و بعضی از آنها در حال قدم زدن بودند.
آیا بعثیها متوجه شما شدند؟
بله، با موتور وسط آن خاکریز پیچیده بودیم و راه برگشتی نداشتیم، نمیتوانستیم هم برگردیم، زیرا کاملاً بین بعثیها قرار گرفته بودیم و آنها جمعیت متراکمی داشتند.
چه کار کردید؟
همانطور با موتور طول آن خاکریز را طی کردیم، شهید نجاتبخش بدون توجه به آن که وسط بعثیها در حال تردد هستیم، بوق میزد، من هم با آنها سلام و علیک میکردم و حتی یکی از آنها با دست سنگینش به پشت من زد.
واکنش بعثیها به حضور شما در آن خاکریز چه بود؟ آیا به سمت شما تیراندازی نکردند؟
هیچ واکنشی نشان ندادند، زیرا آنها با فرماندهانشان از طریق بیسیم در ارتباط بودند و میدانستند که مرز کاملاً تحت اختیار ما قرار دارد و آنها در محاصره قرار گرفتهاند.
در آن موقعیت چه اقدامی انجام دادید؟
در حال رسیدن به انتهای خاکریز بودیم که شهید نجاتبخش به من گفت: من را محکم بگیر که میخواهم فرار کنم، در این خاکریزها یک سری بریدگیهای وجود داشت، شهید نجاتبخش از یکی از این بریدگیها با سرعت زیاد خارج شد، حدود ۲۰۰ یا ۳۰۰ متری از خاکریز دور شده بودیم که تازه بعثیها شروع به تیراندازی کردند، اما تیرهای آنها به دلیل فاصله زیاد دیگر به ما برخورد نمیکرد.
چه طور به نیروهای خودی رسیدید؟
زمانی که از آنها دور شدیم، از آنجایی که در حال حرکت به سمت غرب بودیم، در بیابان دور زدیم و به سمت شمال که جاده آسفالت خرمشهر قرار داشت، حرکت کردیم تا به نیروهای خودی رسیدیم.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
شهید کاظمی به دلیل تأخیری که داشتیم، بهشدت عصبانی شده بود، قرارگاه مرتب فشار آورده بود که تیپ هشت نجف عملیات را شروع کند و آنها منتظر خبری از سوی ما بودند، زمانی که رسیدیم، شهید کاظمی با تندی با ما برخورد کرد و دلیل این تأخیر را جویا شد.
شما چه گفتید؟
زمانی که ماجرا را برای شهید کاظمی تعریف کردیم، خیلی خوشحال شد، مرتب میگفت: این کار خدا بوده است که بعثیها اصلاً مقاومت نکردهاند، این دست الهی بوده که شما را بین آنها فرستاده است.
از چه لحاظ؟
شهید کاظمی میگفت: زمانی که شما دو نفر بدون سلاح، سوار بر موتور از بین این گردان عراقی، عبور کردید، آنها از جهت روانی فرو ریختهاند، زیرا تصور میکنند که کار تمام شده است و ایرانیها، خرمشهر را محاصره کردهاند که این دو نفر بدون هیچ ترسی با وجود مواضع دفاعی و انواع سلاحهای انفرادی و تهاجمی که در دست داریم، به ما نزدیک شدهاند. بعد از این گفتوگو، شهید کاظمی بلافاصله یک گردان را برای پاکسازی آن خاکریز مأمور کرد، زمانی که نیروها به آن خاکریز رسیدند، بعثیها بدون هیچ مقاومتی تسلیم شدند. رزمندگان اسلام، آنها را در یک ردیف به صف کردند و سلاحهایشان را سوار بر نفربرها کردند.
شما چه کردید؟
بعد از حرکت این گردان به سمت خاکریز دوجداره، ما هم بلافاصله به سمت خرمشهر حرکت کردیم، شهید کاظمی جلوتر از همه بود، من و چند فرمانده دیگر نیز به همراه بیسیمچی در کنار ایشان بودیم. گردانهای پیاده هم به صورت ستونی با رعایت فاصله و با توجه به تاکتیکهای نظامی پشت سر ما در حال حرکت بودند، در قسمت ورودی خرمشهر و به سمت خاکریزها با بعثیها درگیر شدیم که البته این درگیری چند دقیقهای بیشتر طول نکشید و وارد شهر شدیم. بر اساس طراحیهای صورتگرفته از قبل مشخص شده بود که هر گردان با نیروهایش در کدام خیابان یا کوچهای آرایش بگیرند. در شهر هم با بعثیها درگیر شدیم که این درگیری نیز حدود یک ساعت طول کشید تا اینکه رزمندگان اسلام به منطقه اروند یعنی جنوب خرمشهر رسیدند و کل شهر به تصرف آنها در آمد.
و تسلیم عراقیها؟
بله بعثیها تسلیم شدند، زمانی که آنها میخواستند تسلیم شوند، لباس نظامیشان را درمیآوردند و در حالی که زیرپوش سفید به تن داشتند، دستهایشان را به نشانه تسلیم بالا میآوردند. جمعیت بسیار زیادی از آنها تسلیم شدند؛ زمانیکه در خیابانهای مرکزی شهر رفتوآمد میکردیم، از این جمعیت زیاد که سلاحهایشان را زمین گذاشته بودند و در حال حرکت به سمت عقب بودند، وحشت کرده بودیم.
به همین دلیل شهید کاظمی از لفظ تظاهرات استفاده کرده بودند؟
بله، در صوت بیسیمی که از شهید کاظمی به یادگار مانده است او در حال گزارش خبر آزادسازی شهر به قرارگاه است، شهید کاظمی میگوید تظاهرات در خرمشهر، زیرا بعثیها به قدری متراکم بودند که شبیه تظاهرات شده بود.
و خرمشهر آزاد شد؟
خرمشهر راحتتر از آن که تصور میکردیم سقوط کرد، از نظر کارشناسان نظامی برای آزادی این شهر با توجه به مواضع دفاعی بعثیها، مهمات و تجهیزاتی که آنها در اختیار داشتند، شبکههای مخابراتی و پستهای امدادی باید شش ماه میجنگیدیم، چقدر آتش توپ و خمپاره باید معادله میشد، چقدر باید شهید میدادیم، آزادی شهر بدون یک جنگ طولانی امکانپذیر نبود، اما همانطور که شهید کاظمی پشت بیسیم گفت و بعد امام (ره) در پیامی که به مناسبت آزادسازی خرمشهر دادند، خونین شهر را خدا آزاد کرد و این جمله را ما با تمام وجود درک کردیم.
نظر شما