به گزارش خبرنگار ایمنا، بازپسگیری خرمشهر که به دست بعثیها خونینشهر شده بود، بزرگترین آرزوی مردم ایران به خصوص رزمندگان قدیمی بود. صدام در آن زمان جنگ روانی بزرگی راه انداخته بود، او گفته بود، اگر ایرانیها خرمشهر را پس بگیرند، من کلید بصره را به آنها خواهم داد. نیروهای تیپ ۱۴ امام حسین (ع) با روحیه بالایی خود را آماده عملیات آزادسازی خرمشهر کرده بودند.
سردار کریم نصراصفهانی که در آن زمان فرماندهی گردان موسیبنجعفر (ع) این تیپ را بر عهده داشت، از نقش یاران خرازی در عملیات «الی بیتالمقدس» و حماسه و رشادت رزمندگان اصفهانی در جریان آزادسازی خرمشهر برای ما میگوید:
شروع عملیات با رمز «یا علیبنابیطالب»
عملیات «الی بیتالمقدس» بامداد دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ با رمز «یا علیبنابیطالب» از سوی فرماندهی در دو محور شمال و شرق کارون آغاز شد. این عملیات برای آزادسازی تنها منطقهای در جنوب ایران که هنوز در اشغال نیروهای بعثی بود، انجام شد و دشمن از این عملیات آگاهی کامل داشت و برخلاف عملیات فتحالمبین که با غافلگیری دشمن انجام شد، در عملیات الیبیتالمقدس غافلگیری معنا نداشت و دشمن از حمله نیروهای ایرانی برای آزادسازی خرمشهر کاملاً آگاه بود، به همین دلیل فرماندهان ارشد ایران در این عملیات دشمن را از لحاظ تاکتیکی فریب دادند و از نقاطی که دشمن فکر نمیکرد، نیروهای ایرانی عبور کنند، عبور کردند.
مأموریت نیروهای حسین خرازی
نیروهای تحت فرماندهی حسین خرازی در این عملیات، مأموریت داشتند، ضمن انتقال سر پل، همراه با یگانهای دیگر قرارگاه فتح، نیروی دشمن در غرب کارون را منهدم و ابتدا خط جاده آسفالت اهواز- خرمشهر را به کمک تیپ یک لشکر ۹۲ از کیلومتر ۸۰ تا ۹۰ تأمین کنند. سپس دستور حرکت خود را در عمق تا عبور از جاده ادامه بدهند و مرز بینالمللی را ترمیم و تأمین کنند. این نیروها همچنین باید آمادگی خود را حفظ میکردند تا بنا به دستور، به سمت رودخانه اروند برای پدافند مناسب و منطقی و مسدود کردن راه پاتک دشمن، پیشروی کند.
رزمندگان تیپ ۱۴ امام حسین (ع) در عملیات الی بیتالمقدس، در ۱۷ گردان در چهار مرحله وارد عمل شدند، آنها در مرحله اول مأموریت یافتند جاده اهواز- خرمشهر را به عرض ۱۰ کیلومتر به تصرف در آورند؛ در مرحله دوم که شانزدهم اردیبهشتماه سال ۱۳۶۱ انجام شد، باید ضمن رسیدن به دژ، مرز آن را به تصرف خود در میآوردند.
چشم انتظاری مردم برای آزادسازی خرمشهر
حسین خرازی قبل از مرحله نهایی عملیات آزادسازی خرمشهر، فرماندهان گردانها را در سنگر فرماندهی جمع کرد و گفت: تا امروز ما موفق به آزادسازی مناطقی شدهایم که از نظر نظامی از اهمیت بالایی برخوردار بود، اما مردم منتظر آزادسازی خرمشهر هستند، بنابراین اگر فرصت به دشمن دهیم، از طرف قرارگاههای فرماندهی اقدام به بازسازی نیروهای خود میکنند، از اینرو باید هرچه زودتر مرحله بعدی عملیات انجام شود.
نهایتاً برنامهریزی مرحله نهایی عملیات انجام و قرار شد گروهی از نیروهای ایران به خط دفاعی دشمن حمله و گروهی به عمق نیروهای دشمن رخنه کنند. گردان امام موسیبنجعفر (ع) که مسئولیت این گردان بر عهده من بود، باید در عمق دشمن حرکت میکرد، زمانی که رمز عملیات حدود ساعت ۱۰ قرائت شد نیروهای ایران شروع به حمله به خط دفاعی دشمن کردند و خطوط دفاعی دشمن که انتظار میرفت، بهسختی شکسته شود با لطف خدا و تدبیر فرماندهان شکسته شد و در عمق خطوط دفاعی دشمن رخنه کردیم و در حالی که خطوط اول دشمن درگیر بود به جاده خرمشهر - بصره رسیدیم.
تسلیم هزاران نیروهای عراقی
قبل از نماز صبح به جاده عقبه دشمن و منطقه گمرک خرمشهر رسیدیم و آن را به تسخیر درآوردیم و خرمشهر به محاصره نیروهای ایرانی در آمد که در همان بین به نیروها اعلام کردیم که با آب اروندرود وضو بگیرند و اقامه نماز کنند، در صورتی که تعدادی از رزمندگان مشغول درگیری با دشمن بودند، رزمندگان به امام حسین (ع) اقتدا کردند و مانند آن بزرگوار که در ظهر عاشورا و در شرایط جنگ نماز به جای آوردند، نماز خواندند تا شب روز دوم خرداد چندین حمله از سمت نیروهای عراقی انجام شد که به لطف خدا دفع شد و روز سوم خرداد با تسلیم نیروهای عراقی، خرمشهر آزاد شد، تسلیم نیروهای عراقی نتیجه تدبیری بود که حاجحسین خرازی داشت.
در همان ساعات اولیه سوم خردادماه، یکی از افسران دشمن به اسارت ما درآمد، حسین خرازی با او صحبت کرد و اطلاعات لازم از وضع عراقیها را در داخل شهر بهدست آورد. در کنار خاکریز نشسته بودیم، حسین به دنبال راهی برای ورود به شهر خرمشهر بود. پس از چند دقیقه دستور داد، اسیر عراقی را به خط بازگرداندند. این بار او را بیشتر تحویل گرفت. کمکم از رفتوآمدی که اطراف او بود، اسیر عراقی فهمید که حسین خرازی فرد مهمی است، اما باور نمیکرد که فرمانده لشکر باشد.
حسین به افسر عراقی گفت: «تو را به داخل شهر میفرستیم. با سربازان عراقی صحبت کن، بگو ما مردم بدی نیستیم و با آنها بدرفتاری نخواهیم کرد. آنها را قانع کن که نترسند و تسلیم شوند وگرنه بسیاری از آنها در زیر آتش کشته خواهند شد.» اسیر عراقی تحت تأثیر برخوردهای خوب بچهها قرار گرفته بود. خرمشهر زیر آتش سنگین طرفین درگیری بود. او اکراه داشت دو مرتبه به میان عراقیها بازگردد، اما وقتی به اهمیت کار خود پی برد، قبول کرد از خاکریز بالا برود. او از مسیری که در دید نبود، به طرف ساختمان چند طبقه سفید رنگی که در خرمشهر بود، حرکت کرد.
چند دقیقه قبل یک هلیکوپتر عراقی که قصد داشت، مهمات برای نیروهای خود تخلیه کند، با آتش رزمندگان اسلام سقوط کرده بود. همه منتظر نتیجه ماندیم. دقایقی گذشت. ناگهان در کمال تعجب مشاهده کردیم که هزاران عراقی به طرف ما میآیند. صدای اللهاکبر و الموت لصدام آنها بلند بود، بیشتر آنان پارچهای سفید به علامت تسلیم در دست داشتند. عده آنها آنقدر زیاد بود که میترسیدیم بر ما غلبه کنند. از آن نقطه حدود ۱۰ هزار نفر از سربازان دشمن به اسارت درآمدند. آنها را در حال دویدن به طرف جاده اهواز هدایت کردیم.
نظر شما