به گزارش خبرنگار ایمنا، جانباز آزاده «سرهنگ حسین حسینی» از مبارزان انقلابی اصفهان بوده که به همراه دوستانش در اجتماعات آن روزها حضور مییافته و با پخش اعلامیه و ساخت کوکتل مولوتوف در به ثمر نشستن انقلاب اسلامی ایفای نقش کرده است. عشق به ارتش، او را به حضور در این ارگان کشاند تا بعدها به عنوان یک رزمنده ارتشی به دفاع از خاک کشورش بپردازد.
سرهنگ حسین حسینی با بیان اینکه تیرماه سال ۱۳۶۲ عازم جبهه شده است، اظهار کرد: پس از پایان دوره سه سال افسری و شرکت در دوره مقدماتی مرکز پیاده شیراز به گردان ۸۰۱ این مرکز در جبهه پیوستم.
مسئول آموزش هیئت معارف جنگ سپهبد علی صیادشیرازی در استان اصفهان با اشاره به اینکه ارتفاعات «گیسکه» در «سومار»، نخستین جایی بود که در جنگ تحمیلی در آن حاضر شده است، افزود: ابتدا فرمانده دسته بودم و پس از آن فرمانده گروهان شدم. بعد من را به اولین دوره اطلاعات رزمی که بعد از انقلاب تشکیل شد، فرستادند. پس از بازگشت، رئیس رکن دوم گردان و در نهایت هم معاون گردان شدم.
این آزاده ارتشی ادامه داد: در پنج سال و سه ماه و ۱۲ روز حضور در جنگ، یک بار تیر و دو بار ترکش به من اصابت کرد، یکبار هم در سال ۶۷ در منطقه شرهانی یا همان دویرج شیمیایی شدم. بار دیگر هم در جنگ تن به تن چاقو خوردم.
سرهنگ حسینی با اشاره به ماجرای اسیر شدن خود گفت: پس از آتشبس، به همراه ستوان دوم محمد رضایی، فرمانده گروهان یکم گردان ۷۵۵ تیپ ۴۰ سراب و یک سرباز برای شناسایی رفته بودیم که عراقیها ما را دور زدند.
وی افزود: با بیسیم خبر دادم که توی تله افتادهایم، فرمانده گردان آن موقع سرگرد محمد صحت برای نجات ما آمد، عراقیها که در کمین نشسته بودند، او را اسیر کردند. افسری به نام ایرج گیلانی، فرمانده گروهان ارکان با یک افسر دیگر به نام جمشید رضایی رضوان، فرمانده گروه ادوات هم که برای نجات ما آمده بودند، خودشان زودتر به تله افتادند. افسر دیگری به نام پرویز طلوعی هم دستگیر شد. یعنی زمانی که من آن جلو درگیر بودم آنها زودتر از خودم اسیر شده بودند. شاید میتوانستم فرار کنم اما دیدم آن سرباز دست عراقیها افتاده است، حمله کردم، او فرار کرد اما من را گرفتند.
مسئول آموزش هیئت معارف جنگ سپهبد علی صیادشیرازی در استان اصفهان که خاطرات تلخی از روزهای اسارت و رفتار بعثیها با اسرای ایرانی در ذهن دارد، گفت: سال ۵۹ با دختر خالهام ازدواج کرده بودم و در آن زمان دو دختر داشتم، دلم لک زده بود، برای دیدن صورت دخترهایم و صدای شنیدن خندههایشان، اما چارهای نبود.
سرهنگ حسینی با بیان اینکه در بیستوششم مردادماه سال ۶۹، جزو آزادشدگان نبود، افزود: سال ۶۹ افسران اردوگاه ۱۹ تکریت را تبادل کردند، اما من باید همچنان اسارت را تحمل میکردم تا اینکه سه ماه بعد در تاریخ سیام آبانماه آزاد شدم.
وی اضافه کرد: در آن روز به بغداد رفتیم و سوار یک هواپیمای عراقی شدیم، یک سرگرد عراقی به اسم محمودی همراه ما بود. وقتی از آسمان عراق به آسمان ایران وارد شدیم، انگار هوا عوض شد، انگار دنیا همهاش برای ما شد، زیرا آسمان وطن، رنگ دیگری داشت.
این آزاده ارتش ادامه داد: زمانی که به فرودگاه مهرآباد رسیدیم، نماینده ارتش هم آنجا بود. وقتی خودم را معرفی کردم، گفت ما برای آزادی شخص شما، ۳۸ افسر عراقی آزاد کردیم. بعد هم اشاره کرد به عراقیها و گفت آن ۳۸ نفریکه کت و شلوار پوشیدهاند و آنجا نشستهاند را از ستوان تا سرهنگ، در ازای آزادی شما دادهایم، این هم لیست اسامی آنها!. بعد از سپری کردن دوران قرنطینه هم به دیدار مقام معظم رهبری رفتیم.
مسئول آموزش هیئت معارف جنگ سپهبد علی صیادشیرازی در استان اصفهان در پایان با اشاره به اینکه نقش ارتش در پیروزی انقلاب اسلامی ایران بسیار پررنگ بود، گفت: مهمترین مصداق حرف من، تعریف پیروزی انقلاب از زبان امام خمینی (ره) است، ایشان ۳۵ روز بعد از پیروزی انقلاب و در بیستوهفتم اسفندماه سال ۵۷ گفتند: «به حمدالله با خواست خدای متعال و پشتیبانی ارتش این نهضت به ثمر رسید.»، بعد از انقلاب هم ارتش بیکار ننشست و صد چندان به دفاع از این مرز و بوم پرداخت.
نظر شما