به گزارش خبرنگار ایمنا، دنیای بچهها دنیایی پر از خیال و آرزو است، دنیایی که آنها را به آیندهای متصل میکند که آنها به دست خود میسازند و در این میان آنچه بچهها را در مسیر اهدافشان به سمت آیندهای درخشان سوق میدهد آموزش است. این حق تمام کودکان دنیا است که بتوانند آموزش ببینند و پیشرفت کنند. با این حال به نظر میرسد آموزشوپرورش کشور در توجه به آموزش کودکان مناطق محروم و روستایی ضعف جدی دارد.
«طیبه آتون» کسی است که تمام دغدغهاش در آموزش بچههای روستا خلاصه میشود. درسهای او به بچهها در قصهها نهفته است. او برای بچهها قصه میخوانَد، همراه با آنها نمایش اجرا میکند و حتی خانوادههای بچهها را نیز در فعالیتهای خود مشارکت میدهد. آتون با اینکه برای هر بار رفتوآمد به روستا با مشکلات زیادی روبهرو میشود تابهحال هیچ حمایتی از نهادهای دولتی و خیریهها نداشته است.
در ادامه، مشروح گفتوگوی خبرنگار ایمنا با طیبه آتون، فعال فرهنگی و اجتماعی را میخوانید.
از چه زمانی فعالیت خود را آغاز کردید و چرا در ابتدا از حوزه کودکان فعال شدهاید؟
از بیستوهفتم دیماه سال ۱۳۹۷؛ محل سکونت ما منطقهای عشایری است. بیش از ۸۰ درصد مردم نتوانستهاند در کودکی درس بخوانند و به کشاورزی و دامداری روی آوردهاند؛ بنابراین، کودکان تنها در مدرسه آموزش میبینند و کسی در خانه نیست که در راه یادگیری به آنها کمک کند. به همین دلیل تصمیم گرفتم آموزش را از کودکان شروع کنم تا آنها بتوانند استعدادهای خود را شکوفا کنند و به اهدافی که میخواهند برسند.
در چه استان و چه شهری فعالیت میکنید؟
در استان کهکیلویه و بویراحمد، شهرستان کهکیلویه، شعر قلعه رئیسی، روستاهای کلاب، آبچیندار، سردره، کمر دوغ، چهارکلاغ، دالون، البته قصد دارم بچههای روستاهای دیگر را هم به این طرح اضافه کنم.
ساعت فعالیت شما زمان خاصی دارد؟
ساعت کاری من متفاوت است. به دلیل تفاوت سنی که بچهها با یکدیگر دارند نمیتوانم همه را چند ساعت کنار هم بنشانم، بنابراین اکثراً بچهها را به سه گروه سه تا پنج سال، شش تا ۹ سال و ۹ سال به بالا تقسیم کرده و برای هر گروه، زمان مشخصی را تعیین کردهام. در مجموع شش روز در هفته را با بچههای روستا فعالیت میگذرانم.
محدوده سنی بچهها چقدر است و چند نفرند؟
از سه تا سیزده سال. تاکنون حدود ۳۰۰ نفر هستند.
فعالیتهایتان فقط برای بچهها است؟
بله، اما گاهی پدر و مادرها را هم به جمع قصهخوانی خود اضافه میکنم. در این صورت بچهها وقتی میبینند یک نفر از اعضای خانواده آنها در کلاس قصهخوانی حضور دارد اعتمادبهنفس میگیرند و خوشحال میشوند. اکثراً مادرها با بچهها همراه هستند، اما بیشتر آنها سواد ندارند و نمیتوانند برای بچهها قصه بگویند. به همین دلیل بچهها با اشتیاق، برای مادرانشان در جمع شروع به خواندن قصه میکنند. گاهی هم مادرها کنار بچهها مینشینند و برای کشیدن نقاشی به آنها ایده میدهند حتی گاهی خودشان هم نقاشی میکشند و به بچهها نشان میدهند.
آیا مکان خاصی برای برگزاری کلاسهای خود دارید و با فرد دیگری نیز همکاری میکنید؟
خیر؛ اکثر کلاسهایمان زیر درخت، کنار جوی و یا بهصورت نوبتی در خانه یکی از اهالی روستا برگزار میشود، اما بهتازگی با صحبتی که با معلمها داشتهام، در مدارس بهجای زنگ انشا برای بچهها قصه میگویم. همکار دیگری نیز ندارم.
کتابها را از کجا تهیه میکنید؟
در روستا اصلاً کتابخانهای نداریم. طلبه روستا، حجتالاسلام اسماعیل آذرینژاد هر هفته کتابهای جدیدی به دستمان میرساند.
برای انجام فعالیتهای خود از خیریهای هم کمک میگیرید؟
تابهحال از هیچ خیریهای کمکی دریافت نکردهام.
چگونه بچهها حوصله میکنند که شما برایشان کتاب بخوانید؟
همانطور که گفتم، هیچکدام روستاهای اطراف کتابخانهای ندارند و بیش از نود درصد بچهها از موبایل، اینترنت و بازیهای رایانهای به دور هستند. شاید دلیل شور و اشتیاق زیادشان برای برگزاری کلاسها هم همین تازگی مطالب برای آنها باشد. از طرفی فقط برای بچهها کتاب قصه نمیخوانم که خسته شوند بلکه با برگزاری برنامههای دیگری مانند اجرای نمایش، داستاننویسی، نقاشی، عروسکگردانی و پانتومیم، سعی در متنوع کردن برنامهها دارم آنهم بهطوریکه در کنار آنها آموزش هم ببینند.
بین بچهها کسی هست که فکر کنید استعداد ویژهای داشته باشد؟
هرکدام از بچهها در زمینه خاصی استعداد دارند و فرقی هم نمیکند که این استعدادها در فوتبال، نقاشی و خوانندگی باشد یا در نویسندگی.
آیا تابهحال فعالیتهایتان رسانهای شده است؟
بله؛ بهمنماه امسال به برنامه «دست در دست» از طرف شبکه دو سیما دعوت شدم.
آیا بعد از آن برنامه از طرف نهادهای دولتی یا خصوصی حمایت شدید؟
خیر. حتی هیچکس یک پیام نداد یا زنگ هم نزد!
هزینهای هم برای فعالیتهایتان دریافت میکنید؟
شاید عجیب باشد، اما من از طرف آقای آذرینژاد (طلبه روستا)، تنها ساعتی ۱۵ هزار تومان برای کارم دریافت میکنم! پدرم هزینههای زندگی من را از راه کشاورزی یا دامداری میپردازد. ایم مبلغ را هم حاج آقا از جیب خودشان پرداخت میکنند یا مردم هم کمکشان میکنند چون حاج آقا هم عضو هیچ نهادی نیست.
چه انگیزهای باعث میشود که باز هم به راه خود ادامه دهید و خسته نشوید؟
هر کاری خستگی خودش را دارد؛ من تمام مسیر روستاها را پیاده میروم و هزار مشکل برایم پیش میآید، اما با دیدن شور و اشتیاق بچهها برای خواندن کتاب و قصه، تصمیم میگیرم که باز هم به این کار ادامه دهم. فکر کردم اگر برون کسی حمایت نمیکند پس نرفتم.
آیا تا به حال شده کسی در راه فعالیتهایتان سنگاندازی کند؟
گاهی آدمهایی پیدا میشوند که دوست ندارند به کارم ادامه دهم، اما همه مردم مانند هم نیستند. در مواجهه با این افراد سعی میکنم با محبت برخورد کنم تا آنها هم مانند بقیه با فعالیتهایم همراه شوند.
چه انتظاری از مردم، خیران و مسئولان دارید؟
انتظار من این است که از ما حمایت کنند. روستاهایی که در آنها فعالیت میکنم به معنای واقعی از لحاظ آموزش، لباس و خوراک محروم هستند. بچهها حتی لوازمالتحریر ندارند که با آن نقاشی بکشند یا مشق بنویسند و بهصورت گروهی از یک پاککن، از یک مداد یا یک مداد رنگی استفاده میکنند.
گفتوگو از: صبا سجادیان، خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما