به گزارش خبرنگار ایمنا، استاد مرتضی نصر از تبار هنرمندان درخشان هنرستان هنرهای زیبای اصفهان است که از زمان حضور عیسیخان بهادری در این هنرستان ساختند و پرداختند؛ دورهای که نام این هنرستان فراتر از اصفهان و ایران بود و در هر رشتهای از جمله هنر نقاشی نامآوران بسیاری داشت.
استاد مرتضی نصر هنرمند پیشکسوت هنر نقاشی است که سال ۱۳۱۵ در محله نصرآباد اصفهان متولد شد. علاقه او به نقاشی، موضوعی موروثی در خاندان آنها بود که موجب شد مرتضیِ نوجوان راهی هنرستان هنرهای زیبای اصفهان شود و از محضر عیسیخان بهادری بهره ببرد و در کنار همکلاسیهای خود استاد حسین رشتیان و استاد محمد تاجمیرریاحی در آفرینش طبیعت سپاهان و بناهای تاریخی این دیار بر بوم سپید نقاشی نقشها بزند و دورهای از زندگانی داشتههای نیمه جهان را ثبت و ضبط کند، داشتههایی که یا مانند حمام خسروآغا دیگر نیستند که آواز سر دهند و یا تن رنجورشان به دستی مهربان برای دلجویی و مرمت نیاز دارد.
مرتضی نصر بعد از پایان تحصیلات خود در هنرستان هنرهای زیبا نخستین مرکز آموزش نقاشی در اصفهان با نام آموزشگاه «مانی» را تأسیس کرد که بعدها به «نصر» تغییر نام داد و مدت سه سال نیز گالری زایندهرود در بوستان سعدی میزبان هنرمندان بود. موضوع نقاشیهای استاد نصر عمدتاً بناهای تاریخی و طبیعت اصفهان است و شاید بنایی در این دیار نباشد که با دستان هنرمند او نقاشی نشده باشد.
آنچه میخوانید گفتوگو با استاد مرتضی نصر، پیشکسوت هنر نقاشی است.
چه سالی و در کدام محله اصفهان متولد شدید؟
متولد ۱۳۱۵ در محله نصرآباد اصفهان در خیابان آتشگاه روبهروی منارجنبان هستم. نصرآباد قبلاً یک روستا بود که از خیابان میرزاطاهر در کنار رودخانه زایندهرود تا پل مارنان ادامه داشت.
بنابراین نام خانوادگی شما از منطقه نصرآباد گرفته شده است؟
بله
آیا گرایش شما به نقاشی موروثی بود؟
بله. منزل ما در نزدیکی خانه صارمالدوله در چهارراه مصدق معروف به صارمیه قرار داشت. صارمالدوله از نوادگان قاجار بود و من هم به این خانه رفته بودم. یکی از اجداد ما نیز هنرمند خطاطی بود که خط زیبا و منحصربهفردی داشت، برای مثال حرف «نون» را روی سطر مینوشت. در آن زمان کسی خط او را نمیخرید به همین دلیل آثار خود را به خانه صارمالدوله میبرد و آنها خط او را میخریدند. زمانی که خانه صارمالدوله مصادره شد من به آنجا رفتم تا پیگیر خطهای او شوم اما اثری از آنها نیافتم. پدر من هم به دلیل آثار خوب اجدادمان به خط علاقهمند شد؛ پدرم میگفت حاجی ساعتها برای خود وقت میگذارد تا خط زیبایی بنویسد. او بارها شعر "هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند" را برای من میخواند.
کجا تحصیل کردید؟
تا سال سوم دبستان را در روستای نصرآباد گذراندم و بعد از آن به دلیل عدم امکان ادامه تحصیل در روستا، به مدرسه صارمیه در اصفهان رفتم. از روستای نصرآباد تا صارمیه حدود پنج کیلومتر راه بود که رفتوآمد به دلیل نبود وسیله نقلیه و خرابی جاده آتشگاه مشکل و سخت بود. کلاس ششم و سیکل خود را در مدرسهای به نام صحت روبهروی امامزاده شاهزاده ابراهیم در خیابان شمسآبادی گذراندم و سپس به دبیرستان ادب رفتم. در دبیرستان ادب معلم بزرگواری به نام آقای بهشتی داشتم که با دیدن نقاشیهایم من را برای رفتن به هنرستان هنرهای زیبا واقع در حاشیه رودخانه اصفهان تشویق کرد. زمانی که به پدرم گفتم میخواهم به هنرستان بروم پدرم گفت «آنجا محله ناامنی است و رفتوآمد برای شما مشکل خواهد بود.» پدرم بهرغم علاقهای که به هنر داشت نگران رفتوآمد من به هنرستان بود.
پدرم راست میگفت؛ در آن زمان کنار رودخانه بسیار خطرناک و ناامن بود، اما در آخر به هنرستان هنرهای زیبا و دفتر استاد عیسی بهادری رفتم و گفتم «من علاقهمند به یادگیری نقاشی در هنرستان هستم» استاد بهادری کنار من آمد و یک بیضی کشید و گفت «این بیضی را بکش». سپس ایشان من را با مستخدم مدرسه به کلاسی فرستاد که بهغیر از من هنرآموز دیگری آنجا نبود. سپس بهرغم شروع آموزش نقاشی توسط آقای رکنی، همچنان در هنرستان من را به رفتن به دبیرستان تشویق میکردند؛ بهاینترتیب رفتوآمد من بین هنرستان هنرهای زیبا و دبیرستان ادب حدود هشت مرتبه انجام شد و درنهایت استاد بهادری من را در هنرستان هنرهای زیبا ثبتنام کرد.
معلم سال اول نقاشی ما اهل تهران و از خانواده قاجار بود و علاوه بر هنر نقاشی کتاب خوبی در ارتباط با شعر نیز داشت. البته او در اصفهان ماندگار نشد و به همین خاطر استاد پورصفا اشکالات نقاشیهای من را برطرف میکرد و کلاسها حالت کارگاه داشت.
از نظر شما عیسی بهادری چگونه مدیری بود؟
آن زمان که من به هنرستان رفتم استاد بهادری مدیر هنرستان هنرهای زیبا بود. ایشان هنرمندی برجسته و سرشناس بود. این موضوع در نحوه مدیریت و ارتقای سطح هنری در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان بسیار حائز اهمیت بود؛ به طوری که جایگاه هنری بسیار بالایی را در ایران داشت.
با چه افرادی در هنرستان همکلاس بودید؟
حسین رشتیان یکی از همکلاسیهای من بود که خانواده او در اصفهان از نقاشان عرصه نقاشی دیواری بودند. همکلاسی دیگرم محمد تاجمیرریاحی از نصرآباد بود. من و حسین رشتیان و محمد تاجمیرریاحی با زحمت زیاد و کار مداوم نقاشی را فرا گرفتیم چراکه فراگیری هنر بیشتر توسط خود هنرآموزان انجام میشد تا با آموزش مستقیم اساتید. عیسی بهادری با ما حرف میزد و ما را راهنمایی میکرد.
از خاطرههای خود با استاد بهادری بگویید؟
زمانی که کلاس سوم هنرستان بودم سهپایه نقاشی را به کنار رودخانه برده بودم تا تابلویی از طبیعت نقاشی کنم (آن موقع با دوچرخهای که خریده بودم راحتتر رفتوآمد میکردم)؛ استاد بهادری مرد میانسال و بسیار خوشپوشی بود و همیشه کلاه و عصایی به همراه داشت. آن روز درحالیکه نقاشی میکردم از پشت سر من آمد. من سلام کردم و به احترام او بلند شدم.
-استاد بهادری: اینجا چه میکنی؟
-مرتضی نصر: چشمانداز این محل را برای نقاشی دوست داشتم و هرروز برای نقاشی به اینجا میآیم.
- استاد بهادری: انتخاب رنگ کوه در تابلو مناسب نیست.
- مرتضی نصر: بله چون هنوز خیلی خوب ترکیب رنگها را نمیدانم.
سپس استاد بهادری اشکالات من را رفع کرد. او انسان بسیار محترمی بود و با فروتنی کنار من مینشست و همیشه من را حمایت میکرد. رفتار او با شاگردان هنرستان دلسوزانه و پدرانه بود. آن روز در هنگام آموزش نقاشی استاد بهادری تشنه شد و من درب یکی از خانههای آنجا را زدم و از زنی که تقریباً من را میشناخت درخواست آب کردم. گفت «شما بفرمائید من برایتان خواهم آورد». بعد برای ما شربت آورد و احوالپرسی کرد. من در آنجا کار را پیش بردم تا تابلو بعد از دو ماه تمام شد. یک روز آن زن، من و استاد بهادری را به خانهشان دعوت کرد و من پیغام او را به استاد بهادری رساندم.
-مرتضی نصر: زنی که برایتان شربت آورد شما را مهمانی دعوت کرده است.
-استاد بهادری: با چه کسی؟
-مرتضی نصر: با من دعوت شدید، البته اگر صلاح میدانید.
-استاد بهادری: بسیار خوب، باهم خواهیم رفت.
در این هنگام استاد پورصفا نیز اظهار تمایل کرد تا همراه ما باشد.
وقتی رسیدیم به ما احترام بسیار گذاشتند. آنجا صحبت از تابلوی من شد که زن صاحبخانه گفت: «من میخواهم آن تابلو را از آقای نصر بخرم»، استاد بهادری بسیار خوشحال شد و موافقت کرد و قیمتی برای تابلو گفت که صاحبخانه همان موقع پول تابلو را آورد و به استاد بهادری داد و استاد هم پول تابلو را به من داد.
چه تابلویی کشیده بودید؟
در آن تابلو کوه صفه را کشیدم. آن زمان درون رودخانه شن بود و حاشیهها و پارکهای امروز در اطراف آن وجود نداشت. در وسط رودخانه گاریهای بود که برای ساختمانها شن بار میزدند و من طرحهای این گاریها را در نقاشی کشیده بودم. استاد بهادری از کوه نقاشی ایراد گرفت و خودش بر روی آن کار کرد.
آن زمان چه استادان دیگری در هنرستان تدریس داشتند؟
استاد تمدن، معلم نقاشی و مجسمهسازی بود. استاد رستم شیرازی هم استاد برجسته مینیاتور بود و در نقاشی به من کمک میکرد؛ حتی چند بار از او درخواست آموزش مینیاتور کردم که موفق نشدم.
چه سالی فارغ تحصیل شدید؟
من در سال ۱۳۳۵ در رشته نقاشی طبیعت فارغالتحصیل شدم. من و محمد تاجمیرریاحی و حسین رشتیان باهم بودیم.
سرنوشت دوستان شما چه شد؟
چون ما سه نفر (من و حسین رشتیان و محمد تاجمیرریاحی) دیپلم هنرستان داشتیم ما را در هیچ دانشگاهی نمیپذیرفتند، به همین خاطر سهنفری به تهران رفتیم. رشتیان پیشنهاد داد برای حل مشکل به مجلس یک تقاضانامه بدهیم تا بتوانیم به مجلس شورای ملی برویم و درخواست خود را به نمایندگان برسانیم. زمانی که رئیس مجلس آمد، رشتیان از رئیس مجلس برای دانشگاه هنرهای زیبا نامهای گرفت. بهاینترتیب رشتیان توانست به دانشگاه برود و پس از فارغالتحصیلی به آمریکا رفت و در آنجا به کار هنری روی چوب و فلز پرداخت؛ متأسفانه ایشان پس از تحمل بیماری در آمریکا درگذشت. آقای تاجمیر به فرانسه رفت و در آنجا به کار هنری ادامه داد.
شما در آموزشوپرورش استخدام شدید؟
بعد از اینکه از خدمت سربازی معاف شدم، در اداره فرهنگ یا همان آموزشوپرورش استخدام شدم. سپس در دبیرستان سعدی بهعنوان دبیر نقاشی شروع به کارکردم. پس از آن در سایر دبیرستانهای اصفهان از جمله ادب و بهشتآیین نیز مشغول آموزش نقاشی شدم.
چند سال در آموزشوپرورش تدریس داشتید؟
۲۵ سال.
چه شد ادامه تحصیل دادید؟
هنگامیکه در مدارس تدریس داشتم تصمیم گرفتم ادامه تحصیل دهم. پس از گرفتن دیپلم طبیعی، ابتدا در کنکور دانشگاه هنرهای زیبای تهران شرکت کردم. آن سال اولین دوره گزینش برای انتخاب دانشجو در رشته تزئینات داخلی بود که تنها ۱۰ نفر اول امکان شرکت داشتند. متأسفانه بهرغم اینکه نفر چهارم بودم این رشته در آن سال برگزار نشد و من به دلیل تدریس در مدارس تصمیم به انتخاب رشته زبان در دانشگاه اصفهان گرفتم و نهایتاً در رشته زبان انگلیسی فارغالتحصیل شدم.
انگیزه و علت تأسیس آموزشگاهتان چه بود؟
انگیزه اصلی تأسیس آموزشگاه علاقه جوانان به هنر و نقاشی بود. پس از آن که توانایی طراحی را پیشزمینه ورود به رشته معماری قرار دادند، بخش طراحی نیز اضافه شد، به همین دلیل کسانی که میخواستند به دانشگاه معماری بروند اول به کلاس طراحی میرفتند. همین موضوع باعث شد که من هم در اصفهان برای علاقهمندان این رشته کلاس نقاشی و طراحی برگزار کردم و آموزشگاه من اولین مرکز آموزش طراحی معماری، نقاشی و دروس معماری بود.
نام آموزشگاهتان چه بود؟
نام اولین آموزشگاه من «مانی» بود سپس نام آن را به «نصر» تغییر دادم که از حدود ۵۰ سال در خیابان شیخ بهایی در آن فعالیت داشتهام.
گالری هم داشتید؟
بهغیر از آموزشگاه به مدت حدود سه سال مدیریت گالری زایندهرود در بوستان سعدی را بر عهده داشتم.
نام بعضی شاگردانتان را میگوئید؟
محمود درویش، جلال حقیقت، شهدادی و بسیاری دیگر.
بیشتر چه موضوعاتی را نقاشی میکنید؟
در نقاشی من خود را منحصر به موضوع خاصی نکردهام، اما آثار تاریخی و نقاشی از طبیعت در کارهای من بیشتر است. در این مدت تلاش کردهام تا با نقاشی از آثار تاریخی اصفهان آنها را بهوسیله هنر نقاشی به علاقهمندان معرفی کنم. تغییرات به وجود آمده در آثار تاریخی و یا محیط اطراف آنها در گذشت زمان در آثار من مشهود است.
به کدامیک از بناهای تاریخی اصفهان علاقه بسیار دارید و آن را نقاشی کردید؟
گنبد دشتی به دلیل قدیمی بودن مورد علاقه من بود، دو ستون و پایه بسیار قدیمی داشت که از بالا در اثر فرسایش آب یا باد از بین رفته و خراب شده بود. از آثار دیگری که به آن علاقه بسیاری دارم مدرسه چهارباغ است و حدود ۱۰ سال بهطور مداوم را در این مدرسه کارکردهام و از زوایای مختلف آن نقاشی کشیدهام. همه پلهای اصفهان زیبا هستند و از بین پلها پل زمانخان، پل مارنان، خواجو، سیوسهپل، پل چوم و پل شهرستان مورد علاقه من است.
بیشتر با چه تکنیکی کار میکنید؟
من با تکنیک رنگ و روغن و آبرنگ کار میکنم. در تکنیک آبرنگ، من بیشتر به استادان بزرگی همچون سمبات و یرواند توجه میکردم.
درباره فرزندانتان بگویید؟
من دو فرزند پسر و یک دختر به نامهای مجاهد و شهاب و آرزو دارم که هر سه مهندس هستند. خانواده ما همه به نقاشی و هنر علاقهمند هستند.
اکنون وضعیت نقاشی اصفهان را چگونه میبینید؟
به نظر من علاقه جوانها نسبت به گذشته به کارهای هنری کمتر شده است؛ به نظر میرسد امروزه نقاشی در میان هنرهای مختلف موقعیت گذشته را ندارد، درحالیکه در گذشته یادگیری هنر نقاشی بین جوانان بسیار محبوب بود.
چگونه میتوان مردم را با این هنر آشنا کرد؟
آشنایی با هنر نقاشی از طریق نمایشگاههای مختلف که در آنها سبکهای گوناگون نقاشی معرفی میکردند در آشنا کردن جوانان بسیار مؤثر خواهد بود. دعوت از هنرمندان برای صحبت و تبادل نظر در کارگاههای آموزشی نیز بسیار مفید است.
انتظار شما از مردم شهری اصفهان چیست؟
حفظ آثار تاریخی و نگهداری و مرمت صحیح آنها امر مهمی است تا بتوانیم میراث گذشته را به نحو مطلوبی به آیندگان بسپاریم. حضور کارشناسان آگاه و دلسوز در نگهداری و حفظ آثار تاریخی شهر ما بسیار مهم و حیاتی است. در گذشته چهارباغ یک دانشکده هنر بود که در آنجا عکاسان، نقاشان و سایر هنرمندان مانند قلمزنهای بینظیر حضور داشتند. حضور توریستهای خارجی و داخلی در اصفهان باعث رونق هنر و پشتیبانی از هنر و هنرمندان میشد.
گفتوگو از: شیرین مستغاثی، سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما