«باغ ملی تبریز» و زخم‌های سه‌دهه تاخت‌وتاز بی‌وقفه

باغ گلستان را روزگاری با شهربازی کوچک، بساط‌های خانوادگی، قایق‌سواری در استخر و تماشاخانه‌ای که سرشار از نشاط و خاطره بود، می‌شناختیم. داغ‌ترین بخش باغ نیز آن‌جا بود که دور تا دور «دیوار مرگ» جمع می‌شدیم و دل به افت‌وخیز موتورسوار قهرمان باغ می‌دادیم.

به گزارش خبرنگار ایمنا، باغ گلستان را می‌توان از نخستین نشانه‌های مدرنیسم پس از قاجار در شهرسازی تبریز دانست. در نخستین سالیان سده ۳۰۰ خورشیدی، به فرمان «موسی مهام» استاندار آن هنگامِ آذربایجان و با پیگیری «محمدعلی تربیت» شهردار وقت تبریز، مقرر شد ویرانه‌های گورستان قدیمی گجیل، حذف و در فضایی به وسعت ۵۲ هزار مترمربع، برای تفریح و شاد زیستی شهروندان تبریزی، اختصاص یابد.

باغ گلستان در مدت حدود دو سال‌ و اندی احداث و در بهار سال ۱۳۰۸ خورشیدی، به عنوان نخستین گردشگاه رسمی و باغ ملی شهر تبریز تأسیس شد. «باغ گلستان» از زمان‌های دور و دراز همواره محبوب تبریزی‌ها قرار داشت. در گذشته، بیشتر شهروندان تبریزی و رهگذران و مسافران، پس از گلگشت و خرید از بازار تبریز در زیر سایه درختان تناور این باغ ملی به استراحت و تفریح و شادی می‌پرداختند.

باغ گلستان، در کمتر از یک سال پس از افتتاح، به عنوان یکی از مراکز گردشگری و هویتی تبریز بر سر زبان‌ها افتاد. جای‌جای این باغ، یادگار قرار و مدار چهره‌های نامدار است.

خاطره دکتر سبحانی از فضای فرهنگی باغ گلستان

دکتر توفیق سبحانی، ادیب و پژوهشگر نامدار تبریزی، در گفتگویی که سال‌ها پیش با روزنامه کیهان داشت، گفته بود: «ما در دوره دبیرستان معلمان خوبی داشتیم. یکی از آن‌ها مرحوم فیض، دبیر ادبیات بود. البته به مدرسه ما نیامد. اما در یک مغازه کتابفروشی می‌نشست و بچه‌ها دورش جمع می‌شدند. بعد ایشان از دانش‌آموزان می‌پرسید مثلاً معنای این بیت چیست؟ بعد دانش‌آموزان رشته ادبیات تا چند روز، از شمال و جنوب شهر به باغ گلستان می‌آمدند و روی آن بیت، بحث می‌کردند. ظرف چهار روز در کل تبریز این موضوع مطرح می‌شد! بعد ما پیش مرحوم استاد قاضی‌طباطبایی (سید حسن قاضی طباطبایی ،۱۲۹۵-۱۳۶۴، مورخ و مصحح ایرانی و استاد دانشگاه تبریز) یا استاد تجار زاده می‌رفتیم و معنی آن بیت را می‌پرسیدیم. به هر حال، این نوع اقتراح‌ها در تبریز آن سال‌ها زیاد بود.»

«باغ ملی تبریز» و زخم‌های سه‌دهه تاخت‌وتاز بی‌وقفه

خاطره‌ای از همراهی «شهریار و نیما» در باغ ملی تبریز

اما مهم‌ترین خاطره‌ای که می‌توان از حیات و هویت باغ گلستان تبریز برشمرد، علاقه خاصی است که استاد شهریار، به این باغ داشته است. دیدار تاریخی شهریار و نیما نیز در همین باغ صورت گرفته است.

زنده‌یاد دکتر عباسعلی رضایی (استاد فقید زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه تبریز، ۱۳۸۹-۱۳۱۳) در یادداشت معروفی که به مناسبت درگذشت استاد شهریار نوشته بود، به دیدار شورانگیز نیما و شهریار در سال ۱۳۳۷ در تبریز، اشاره و تعریف می‌کند که عصر آن روز، شهریار به همراه دخترش و نیما یوشیج با درشکه راهی باغ گلستان شدند.

شهریار در دو جا از غزلیات خود نیز، با نهایت زیبایی به باغ گلستان پرداخته‌است:

شب است و باغ گلستان خزان رؤیا خیز / بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز

و در جای دیگر:

سرودِ آبشارِ دلکشِ پس قلعه‌ام در گوش / شب پاییز تبریز است در باغ گلستانم

گروه کودکان سرگشته چرخ‌وفلک بازی / من از بازی این چرخ فلک سر در گریبانم

حال و هوای باغ گلستان در «دهه ۵۰»

مهندس اسمعیل رشیدی، مدیرعامل سازمان پارک‌ها در سال‌های پیش و پس از انقلاب، در مورد تقویم خدمات‌رسانی باغ می‌گوید: برنامه باغ گلستان به این صورت بود که در آستانه فصل بهار، درب‌های باغ برای اجرای عملیات سامان‌دهی و آماده‌سازی بسته می‌شد. کارهایی نظیر زدودن یخ و برف زمستان، رسیدگی به وضعیت درختان، بوته‌کاری، گل‌کاری، آماده‌سازی باغچه‌ها، مرمت سنگفرش‌ها و نیمکت‌ها، تعمیر استخر و جوب‌ها، کارهای رنگ‌آمیزی و تمیزکاری بخش‌های مختلف، اجرا می‌شد. اوایل اردیبهشت‌ماه، با حضور گروه موزیک ارتش، درب باغ گلستان، در نهایت آراستگی و زیبایی و طی تشریفات به روی عموم شهروندان گشوده می‌شد. تا اوایل دهه پنجاه، دو ریال از افراد ورودی می‌گرفتیم.

همچنین از میان خاطرات دور، شنیده می‌شود که یک گروه شعبده‌باز و سیرک از هندوستان، هر سال در تماشاخانه باغ گلستان حضور داشتند.

پروژه تخریب باغ گلستان کلید زده شد

اما سرنوشت این پارک، فرجام خوشی نداشت. پارکی که حصار سنگی زیبا و معجرهای آبی‌رنگ که دور تا دور باغ را در برگرفته بود و از هویت و طبیعت زیبای باغ، نگهبانی می‌داد. حصاری که شهرداری تبریز سال ۷۲ طی یک طرح ضربتی، اقدام به حذف آن‌ها کرد. مَعجرهای سنتی و دیواره‌های سنگی باغ به همراه سردر باشکوه ورودی باغ، بدون دلیل قابل‌توجهی، توسط شهرداری برچیده شدند. توجیه شهرداری تبریز این بود که می‌خواهد باغ، عمومی و مردمی باشد تا همه مردم بتوانند از هر طرف که راحت باشند، وارد باغ شوند؛ غافل از اینکه با این کار، باغ با خسارت‌های غیرقابل‌جبرانی مواجه می‌شود.

با حذف بلیت‌فروشی ورودی و برچیده‌شدن نظارت‌ها و نگهبانی‌های رایج، رفته‌رفته پای افراد بزه‌کار و معتادان متهاجر به باغ کشیده شد. کار به جایی رسید که به مرور، حضور خانواده‌ها و بانوان در باغ گلستان، کمرنگ شد و تفرجگاه تاریخی تبریزی‌ها به پاتوق انواع معضلات اجتماعی تبدیل شد.

بعدها مشخص شد که حذف معجرها و دیواره‌های سنتی باغ، نتیجه مشاوره غلط به شهردار وقت بود؛ مدیرعامل وقت سازمان پارک‌ها، که مخالف این طرح بود، ضمن اعتراض، استعفا کرد.

«باغ ملی تبریز» و زخم‌های سه‌دهه تاخت‌وتاز بی‌وقفه

شهرداری و مرحم‌های بی تأثیر دهه ۸۰

حدود یک دهه بعد از تخریب حصارها، اتفاق دیگری، پروسه تخریب باغ گلستان را تکمیل کرد. در سال ۱۳۸۱، پس از حادثه «پارک‌شهر تهران» که موجب غرق‌شدن شش دختر دانش‌آموز در دریاچه پارک شد. مسئولان شهرداری، از بیم تکرار حادثه مشابه در تبریز، استخر باغ گلستان را تقریباً پر کردند. به این ترتیب، دریاچه باغ با خاطره سال‌ها قایق‌رانی و رقص اردک‌ها و قوهای زیبا از بین رفت. طبق تصاویر باقی‌مانده از زمان احداث باغ، عمق استخر بیش از چهار متر بود، اما امروز جز عمق ناچیزی که نه زیبا است، نه آبنمای خاصی دارد و نه دارای کارکرد تفریحی است، چیزی از استخر باقی نمانده است.

خط یک مترو، تیر خلاص را به پیکر نیمه‌جان گلستان زد

چند سال بعد (یعنی از اواسط دهه ۸۰) حفاریِ خط یک متروی تبریز، تیر خلاصی بود بر آخرین نفس‌های باغ گلستان. ده‌ها اصله درخت تنومند به همراه پوشش گل و گیاه در ضلع جنوبی باغ تخریب شد. تماشاخانه باغ به انباری آهن‌پاره و مصالح تبدیل شده بود! حذف تجهیزات تفریحی کودکان، نظیر قطار، هواپیمای گردان و چرخ‌وفلک نیز در همین دوره اتفاق افتاد.

این اقدام در حالی روی داد که طبق نقشه ابتدایی قطار شهری، مقرر شده بود برای ساخت ایستگاه متروی قونقا، حتی یک متر نیز از مساحت باغ گلستان تصاحب نشود.

سایه سنگین آیسان، روی خاطرات سبز تبریز

از اواخر دهه ۸۰، با آغاز پروژه عظیم آیسان، ضلع شمالی و شرقی باغ گلستان را به فضایی آشفته و نابسامان تبدیل کرد. همزمان ساخت‌وسازهای بی‌رویه نیز در چهار سوی پروژه شدت گرفت و بیشتر فضاهای تفریحی باغ، به کارگاه امانی شهرداری تبدیل شد.

به مرور آب‌نماها، چراغ‌ها، فواره‌های شادی، نیمکت‌ها و آبخوری‌های زیبای باغ، توسط رهگذران عاصی، تخریب یا دزدیده شد. باغ، نیمه‌تاریک و عریان ماند و عملاً از چشم شهر افتاد. حتی می‌توان گفت باغ تا مدت‌ها به حال خود رها شد. معتادان متهاجر، بیشترین بهره را از نابودی باغ گلستان می‌بردند.

«باغ ملی تبریز» و زخم‌های سه‌دهه تاخت‌وتاز بی‌وقفه

شهرداری و مرهم‌های بی‌اثر دهه ۹۰

از اوایل دهه ۹۰، شهرداری که تازه متوجه ۲۰ سال تاخت‌وتاز بی‌رحمانه در حریم و عرصه باغ گلستان شده بود، به فکر افتاد که با برخی اقدامات کالبدی و فرهنگی، وجهه فرهنگی باغ را احیا کند.

المان شمس تبریزی، با پشتیبانی «علی پولاد» سرمایه‌دار مقیم ترکیه در باغ گلستان قد کشید. همزمان بساط کتابفروشی‌های مسیر ارک نیز به باغ گلستان انتقال یافت. چند سال بعد نیز شهرداری منطقه هشت تبریز، تالار کوچکی را در محل سابق تماشاخانه باغ ساخت.

اما باغِ مُرده با اقدامات سرد و بی‌روح جان نگرفت. هیچیک از این کارها نتوانسته، باغ گلستان را به سال‌های پرشور و بانشاط سابق برگرداند. باغ گلستان، دیگر وجهه مردمی ندارد و اوضاع به گونه‌ای است که در عرف اجتماعی تبریزی‌ها، حضور بانوان و کودکان در این محل پسندیده تلقی نمی‌شود.

یادداشت از: فرشید باغشمال، خبرنگار سرویس کلانشهرهای ایمنا

کد خبر 547174

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.